خانه » همه » مذهبی » آيا ايمان از روي ترس، بي فايده است؟ با ادلّة قرآني، تبيين نمائيد.

آيا ايمان از روي ترس، بي فايده است؟ با ادلّة قرآني، تبيين نمائيد.

قبل از پرداختن به جواب، لازم است، مقدمه اي بيان شود. و آن اين كه، خداوند، انسان را به نيروهاي مختلفي مجهز ساخته و استعدادهاي گوناگوني به او داده، تا در مسير تكامل، كه هدف آفرينش است، به او كمك كند، از اين نظر انسان همانند گياهان و يا انواع جانداران است كه نيروها و غرائز لازم، براي رسيدن به اين هدف در اختيارشان، گذارده شده است. با اين تفاوت كه انسان با ارادة خود و آزادانه، تصميم مي گيرد، ولي حيوانات و گياهان، بي اختيار به سوي هدفشان، پيش مي روند. از اين روي، قوس صعودي تكامل انسان، قابل مقايسه با جانداران ديگر نيست. به اين ترتيب، از نظر خلقت و آفرينش و تكوين، انسان را مجهّز به عقل و استعدادها و نيروهاي لازم، براي پيمودن اين صراط مستقيم، كرده است.
از سوي ديگر، خداوند، پيامبران را با وحي آسماني و تعليمات كافي و قوانين مورد نياز انسان، فرستاده است، تا از نظر شرايع، راه را از چاه، مشخص كرده و با بيان هاي گوناگون او را تشويق به پيمودن اين راه كنند، و از مسيرهاي انحرافي باز دارند. چنان چه در آيه 12 از سوره ليل مي فرمايد: «بر ما است كه انسان را هدايت كنيم». سپس از آنجا كه راههاي انحرافي، فراوان است، به انسان هشدار مي دهد، و مي گويد: «بعضي از اين راهها، منحرف و بيراهه است» (سوره نحل، آيه 9).[1]در آيات متعددي، به اين معني اشاره شده كه اگر خداوند مي خواست، همة مردم را به اجبار، هدايت مي كرد، مثل آية: «أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعاً»[2]، «وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ»[3]، «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً»[4]. به واسطة اين اجبار (دروني يا بيروني) خداوند مي توانست حتي منكران لجوج را وادار به پذيرش ايمان، كند، چرا كه او بر همه چيز، تواناست، و هيچ كاري در برابر قدرتش، مشكل نيست. ولي هرگز او چنين نخواهد كرد، چرا كه اين گونه ايمان اجباري، بي ارزش و فاقد معنويت، و تكاملي است كه انسان به آن نياز دارد.[5] از آنجا كه نعمت اختيار و آزادي اراده و انتخاب، يكي از مهمترين عوامل تكامل انسان مي باشد، خداوند متعال، انسان را موجودي انتخاب گر آفريد، و او را هدايت اجباري نكرد، چرا كه هدايت اجباري، نه افتخار است، و نه تكامل. بلكه به انسان آزادي داد، تا اين راه را با پاي خود بپيمايد و به اوج تكامل برسد.[6] با توجه به اين مقدمه، به اصل جواب پرداخته مي شود.
خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: كساني كه از روي ترس و اضطرار، ايمان مي آورند، ايمان آنها ارزشي ندارد مثلاً در سوره يونس، آيه 96، مي فرمايد: «محقّقاً كساني كه خدا بر گمراهيشان، حكم كرده، ايمان نخواهند آورد»، اينها همان كساني هستند كه آيات الهي را تكذيب مي كنند و سرانجامي جز دوزخ ندارند. چون سرماية سعادت خود را كه همان ايمان است، از دست داده اند. پس ايمان نمي آورند، «حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ»[7] تا آنكه عذاب اليم را ببينند. وقتي عذاب را ببينند، البته ايمان مي آورند، ولي ايمان اضطراري (و از روي ترس) فايده اي ندارد. پس هر انساني خواه ناخواه، داراي ايمان هست (با توجه به آيات 94 تا 97 از سوره يونس) چه ايمان اختياري و چه اضطراري، با اين تفاوت كه ايمان اختياري، مقبول درگاه الهي است و آدمي را به سوي سعادت زندگي دنيا و آخرت سوق مي دهد، امّا ايمان اضطراري كه در هنگام ديدن عذاب است، نه در درگاه خداي تعالي، قبول است، و نه دردي را از او درمان مي كند.[8]هم­چنين آية 52 از سوره سبأ همين معني را مي رساند كه ايمان آوردن از روي اضطرار و ترس و در موقع مرگ، كه عذاب الهي را مي بينند، ارزشي ندارد، و لذا در آيات ديگر قرآن مي خوانيم «اينها دروغ مي گويند، اگر بازگردند «به دنيا»، همان برنامه ها را تكرار مي كنند» (انعام، 28).[9]قرآن كريم، فرعون را به عنوان مصداق بارز اين حالت «ايمان آوردن از روي ترس» بيان مي كند.
خداوند متعال مي فرمايد: «… تا هنگامي كه غرقاب، دامن او را گرفت، گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودي، جز كسي كه بني اسرائيل، به او ايمان آورده اند، وجود ندارد، و من از مسلمين هستم».[10]وقتي كه فرعون در امواج رود نيل قرار مي گيرد و لحظه به لحظه مرگ او نزديكتر مي شود، مي گويد: ايمان آوردم. ولي بديهي است، اين نوع ايمان آوردن، ايماني است كه هر جاني و مجرم و گنهكاري، دم از آن مي زند، بي آنكه ارزشي داشته باشد، و يا دليل بر تكامل و حسن نيّت و صدق گفتار او گردد. به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اكنون ايمان مي آوري در حالي كه قبل از اين طغيان و گردن­كشي و عصيان نمودي، و در صف مفسدان في الارض و تبهكاران قرار داشتي».[11]به همين دليل، بسيار ديده شده كه اگر امواج بلا فرو نشيند، و از چنگال مرگ، رهايي يابند، باز به برنامه هاي سابق بر مي گردند. نظير اين تعبير كه در فوق خوانديم، در اشعار و سخنان ادباي عرب و عجم نيز آمده است.
مانند:
أنت و حياض الموت بيني و بينها
و جادت بوصل حين لا ينفع الوصل
«به سراغ من آمد، در حالي كه امواج مرگ، ميان من و او قرار گرفته بود ـ او آمادة وصال گشت در آن هنگام كه وصال سودي نداشت».[12]امّا برداشت دومي از سؤال مي شود و آن اينكه آيا عبادت از روي ترس، فايده اي دارد يا نه؟
در جواب اين برداشت، بايد ذكر كرد كه بندگان الهي، به  3 نوع، خداوند متعال را عبادت مي كنند. گروهي به اميد پاداش، گروهي به واسطة ترس از دوزخ و گروهي هم خداوند متعال را به خاطر عشق و محبت به او، بندگي مي كنند. چنان كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ در حديثي مي فرمايند: «بندگان سه دسته اند: گروهي خداي عزّوجل را از ترس، عبادت مي كنند، كه اين عبادت بردگان است. گروهي خداي تبارك و تعالي را به طمع ثواب، عبادت مي كنند، كه اين عبادت مزدوران است، و گروهي خداي عزوجل را از سر عشق و محبت به او، عبادت مي كنند كه اين عبادت آزادگان است و اين برترين عبادت است»[13]. هرچند فضيلت دستة اول و دوم به اندازة دسته سوم نمي باشد و خداوند انتظار دارد كه بندگان به حدّي از كمال برسند كه خدا را چون شايستة عبادت است، بپرستند، چنانچه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: «… خوش ندارم كه خداوند را به خاطر ترس از كيفر او، عبادت كنم، چون در اين حالت، مثل بندة نابكاري خواهم بود، كه اگر نترسد، كاري نمي كند…»[14] ولي در عين حال مأجورند و ثواب مي برند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني (ره).
2. ايمان، سيد عبدالحسين دستغيب.
3. ايمان چيست و مؤمن كيست؟، رجبعلي مظلومي.

پي نوشت ها:
[1] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ناشر دارالكتب الاسلاميه، چاپ مدرسه الامام اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ، چاپ پنجم، ج 11، ص 168ـ167.
[2] . رعد/ 31.
[3] . نحل/ 9.
[4] . يونس/ 99.
[5] . تفسير نمونه، همان، ج 10، ص 222.
[6] . تفسير نمونه، همان، ج 11، ص 168 با اندكي تلخيص.
[7] . يونس/ 97.
[8] . طباطبايي، سيد محمد حسين،  ترجمه تفسير الميزان، مترجم: موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، ج 10، ص 185.
[9] . تفسير نمونه، همان، ج 18، ص 155.
[10] . يونس/ 90.
[11] . يونس/ 91.
[12] . تفسير نمونه، همان، ج 8، ص 377ـ376 (با تلخيص).
[13] . محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم، دارالحديث، چاپ اول، 1377 هـ.ش، ج 7، ص 342.
[14] . همان، ج 7، ص 3419.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد