در پاسخ به پرسش بايد گفت: چون سؤال به صورت كلي بيان شده داراي ابهام ميباشد. به همين سبب از چند جهت بررسي آن لازم است.
اگر منظور از زبان، زبان مختص اشرف موجودات عالم يعني انسان باشد، در اين صورت از چند نظر ميتوان پيرامون آن بحث كرد. در وهلة اوّل صدا يا حرف است كه مشترك بين همة موجودات عالم است چون موجودات زندة دنيا با هر عنواني از خود دفاع و يا در شكر نعمتهاي خداوند ميباشند، منتها در اشرف موجودات؛ خداوند امتياز بيشتري عنايت كرده است و دليل داشتن حنجره با مخاطب خويش لب به سخن ميگشايد.
حال مشخص شد كه سخن گفتن مختص ما انسان ها ميباشد، زبان انسان ميتواند در چند بعد مورد بررسي قرار بگيرد و يا با مخاطب خويش ارتباط برقرار كند. اهم موارد عبارتند از: زبان اخروي كه بحث از جهان آخرت مي نمايد، و زبان دنيوي كه سخن از ماديات اين جهان داشته باشد، زبان عرفاني و دردل و به عبارت كاملتر زبان عبادتي، زبان محاسبة نفس خويش، كه در مورد آن بحث خواهد شد، زبان فلسفي، زبان گناه، زبان حقيقت، زبان باطل، زبان قلب و… .
اگر منظور از زبان، درد دل باشد اين هم از دو جهت ممكن است مورد كنكاش قرار گيرد، الف؛ درد دل دنيوي و ماديات آن، ب. درددل اخروي و پيامدهاي آن. به نظر ميرسد كه بيشتر دغدغههاي انساني، امروز روي درددل دنيوي و يا به عبارت ديگر محاسبة نفس خويش رقم ميخورد. امروزه چون بشر به زندگي ماشيني عادت كرده و آن چنان غرق در ماديات دنيوي گشته است در مقابل ناملايمات و طوفان حوادث، دچار يك نوع دگرگوني، سردرگمي و حقارت شده و احساس هيچ و پوچ ميكنند، تمام اين مسائل بستگي به اين خواهد داشت كه تا چه حدّ خود را با امور اخروي با استفاده از اين فرصت دنيائي استفاده كرده است. آيا نسبت به اعمال و رفتار خويش آگاهي كامل دارد؟ آيا كاري كه انجام ميدهد، از روي ميل و هوي و هوس نيست بلكه هوشيارانه و با دقت عمل كار ميكند؟ تا چه حد نسبت به سلوك الي الله و به عبارت ديگر، تقوي الهي را برگزيده و خود را به اين امر عادت داده است؟ در قرآن كريم و روايات فراوان، روي اين مسأله تأكيد شده است كه ميفرمايد: « (لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ).»؛[1] آنچه در آسمان و زمين است (علاوه بر خود آن ها) ملك حقيقي خداست؛ و اگر آن چه دردل داريد آشكار كنيد يا پنهان سازيد، خدا شما را به آن محاسبه ميكند.
رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در توصيههاي خود به ابوذر فرمودند: «اي ابوذر، پيش از آن كه حسابرسي شوي، تو خودت به حساب خويش برس، كه اين كار حسابرسي فرداي تو را آسان ميكند، پيش از آن كه اعمالت سنجيده شود خود اعمالت را بسنج و براي آن حسابرسي بزرگ، در روزي كه بر خدا عرضه ميشوي و هيچ امر پوشيدهاي بر او پوشيده نيست، آماده شو.»[2]از امام علي ـ عليه السّلام ـ دربارة چگونگي حسابرسي از نفس سؤال شد. حضرت فرمودند: «چون شب را به صبح رساند و سپس روز را به شب، به سراغ نفس خويش برود و بگويد اي نفس ، امروزي را گذراندي و ديگر هرگز بر نميگردد. خداوند از تو خواهد پرسيد كه آن راچگونه سپري كردي؟ در آن روز چه كردي؟ آيا خدا را ياد كردي يا سپاس و ستايش گفتي؟ آيا حق برادر مؤمني را پرداختي؟ آيا بار غمي از دل او برداشتي؟ آيا در نبود او از زن و فرزندانش نگهداري كردي؟ … آن گاه كارهايي كه كرده است برميشمرد. اگر كار خيري از او سرزده باشد خدا را سپاس گويدو به شكرانة توفيقي كه به وي عنايت كرده است خدا را به بزرگي ياد كند، و اگر ديد گناهي يا تقصيري از او سرزده است از خداي عزوجل، آمرزش بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر آن را تكرار نكند.[3] از امام كاظم ـ عليه السّلام ـ هم روايت است كه ميفرمايند: ليسَ منّا مَن لم يُحاسب نفسهُ كلّ يومٍ مرّةً؛ از ما نيست كسي كه هر روز به حساب خود رسيدگي نكند.[4]و در قرآن اين آية شريفه زبانزد و مورد بحث علماي اخلاق است. ميفرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد از خدا پروا كنيد و هر كسي بايد (به ديدة دل) بنگرد چه چيزي براي فرداي خويش پيش فرستاده است. و از خدا پروا كنيد كه خدا از آن چه ميكند آگاه است.[5]اگر كسي محاسبة نفس نداشته باشد، بيش از همه، خويش زيان ميبيند زيرا عيوب خود را نميداند تا به ترك آنها همت كند و نميداند چه كاري خيري انجام داده است تا از اين توفيق، خدا را شكر كند و بيشتر بخواهد. بهترين راه محاسبة نفس اين است كه هر شب اعمال روز گذشتة خود را مرور كند. در نهج البلاغه مولا اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در تشريح محاسبة نفس ميفرمايد: زنوا انفسكم من قبلِ ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا و تنفّسوا…؛ بندگان خدا، خود را بسنجيد قبل از آن كه سنجش شويد و پيش از آن كه حسابتان را برسند، حساب خود را برسيد و بيش از آن كه راه گلو گرفته شود نفس راحت بكشيد.[6]براي تكميل بحث روايتي، از حضرت امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ که در مورد قلب بيان شده نقل مي شود.
حضرت ميفرمايد: «ما مِن عبدٍ الّا و في قلبهِ نكتةٌ بيضاءُ فأذا أذنبَ ذنباً خرجَ في النّكتةِ نكتَةٌ سوداءُ فإن تابَ ذهبَ ذلكَ السّوادُ و إن تمادَي في الذُّنوبِ زادَ ذلكَ السّوادُ حتّي يُغطي البياضَ فإذا غطّي البياضَ يرجِعْ صاحبهُ إلي خيرٍ أبداً و هُو قولُ الله عزّوجلّ كلّا بل رانَ علي قُلوبِهِم ما كانُوا يَكسبونَ»؛[7]در قلب يا دل بنده نقطهاي سفيد و روشني وجود دارد، پس اگر مرتكب معصيت شد، نقطة سياهي نيز در آن به وجود ميآيد. اگر بعد از آن، توبه كرد، نقطه سياه برطرف ميشود و اگر در ارتكاب گناه اصرار نمود، سياهي تدريجاً اضافه ميشود به طوري كه تمام نقطة سفيد را ميپوشاند، دراين صورت صاحب چنين قلبي، ديگر به خوبي برنميگرددو مشمول اين آيه ميشود كه خدا در قرآن فرمود: كليه اعمال آنها بر قلبشان غلبه نموده و آن را تيره كرده است.
باز در روايتي از پيامبراكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمده است: داوود پيامبر ـ عليه السّلام ـ به خدا عرض كرد پروردگارا همه پادشاهان خزينه دارند، پس خزينة تو كجاست؟ خداوند تبارك و تعالي در جوابش فرمود:من خزينهاي دارم كه از عرش بزرگتر و از كرسي وسيعتر و از بهشت خوشبوتر و از ملكوت زيباتر ميباشند. زمين آن خزينه با معرفت و آسمانش،ايمان و خورشيدش، شوق و ماهش، رحمت و ميوههايش، طاعت و ثمراتش حكمت ميباشد. خزينة من چهار در دارد: اوّل علم، دوّم عقل، سوّم صبر و چهارم رضايت؛ بدان كه خزينة من قلب بندگان مؤمن ميباشد.[8] روايات فراواني در اين مورد وارد شده است که به كتاب بحار الانوار، ج 73، ص 349، و هم چنين جلد 94، ص 143 مراجعه شود.
نتيجه بحث: هر چند سؤال از ابهام برخوردار است ولي به نظر مي رسد مراد از زبان دل همان زبان وجدان و زبان فطرت باشد که در عرفان به آن زبان محاسبه ي نفس و قطب نماي درون ياد مي شود که نيکي و بدي را تشخيص مي دهد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تعليم و تربيت در اسلام، اثر متفكر شهيد استاد مطهري، انتشارات صدرا.
2. اخلاق اسلامي، تأليف مهندس دكتر محمد علي سادات، انتشارات سمت.
3. تفسير نمونه، ذيل آيه مورد بحث، تأليف حضرت آيت الله مكارم شيرازي، انتشارات دار الكتب الاسلاميه.
4. زبان قرآن، مقصود فراستخواه، انتشارات علمي و فرهنگي تهران.
پي نوشت ها:
[1] . بقره/ 284.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دار الاحياء التراث، 1403، ج 77.
[3] . مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث، 1403، ج 70، ص 72.
[4] . محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، ترجمة حميدرضا شيخي، قم، انتشارات دار الحديث، ج 3، ص 1164.
[5] . حشر/ 18.
[6] . گردآوري سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، انتشارات موسسه انتشاراتي و فرهنگي امير المؤمنين، 1379، خطبة 90.
[7] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دار الاحياء التراث، ج 73، ص 232.
[8] . مجلسي، محمدباقر، همان، ج 70، ص 59.