جامعه در بسياري از حالات مانند فرد است، از جمله آن آفتزدگي است. همچنانكه فرد دچار آفت يا آفات ميشود، جامعه همچنين است، البتّه آفت اجتماع متناسب و مخصوص به خود اجتماع است. آفتي كه جامعة ديني، دانشمندان و مخصوصاً «روحانيّت» ما را در هر زمان تهديد ميكند و ممكن است فلجكننده، و از پا درآورنده باشد، «عوامزدگي» است. عوامزدگي ميتواند از سيلزدگي، زلزلهزدگي مار و عقربزدگي بالاتر باشد، در اين مقال برآنيم كه نكاتي را دربارة اين موضوع مهمّ بيان داريم؛ هرچندبر اين باوريم كه در اين فرصت كوتاه ارائه بحث جامع و خالي از نقض و عيب در توان ما نيست، اميد آنكه گامي باشد براي دردمندان و دورانديشان و بزرگان حوزه، تا گامهاي بعدي را متقنتر و محكمتر در مسير عملي و اجرايي بردارند.
اين نكته هم در خورد دقت است كه، افتخار بزرگ رهبران شيعه و روحانيّت، اين بوده كه ارتباط تنگاتنگ با مردم داشتهاند، و مردمدار بودهاند، بقول استاد مطهري «روحانيّت شيعه يك نهاد مستقل و يك قدرت ملّي است كه همواره در كنار مردم (و با مردم) و عليه حكم رانان (ظالم) بودهاند. لذا سوءتفاهم نشود كه عوامزدگي غير از مردمداري است و با مردم بودن است، مردمداري امري است لازم، و وظيفهاي است واجب، منتهي اين همراهي، باعث نشود كه رنگ و بوي عوامي را بردارند (همچون شير كه از خون و علف و… بدست ميآيد، ولي هرگز رنگ خون و بوي علف و… را بخود نميگيرد).
الف: پيآمد و خطرات عوامزدگي:
1. سطحي فكر كردن: رهبران ديني و افراد كه عوام زدهاند؛ هرگاه ميخواهند مسئلهاي اجتماعي را عنوان كنند، سعي ميكنند براي حفظ موقعيّت خود و تأثيرپذيري كه از عوام دارند، دنبال مسائل سطحي و غير اصولي بروند، و از مسائل اصولي صرف نظر كنند، و يا طوري نسبت به اين مسائل اظهار كنند، كه باكمال تأسف علامت تأخر و منسوخيّت اسلام بشمار رود و وسيله بدست دشمنان اسلام.[1]2. از قافله عقب افتادن و عقب گرد كردن: آفت عوامزدگي مانع از آن ميشود كه روحانيّت و بزرگان ما، چنانكه پيشرو و جلودار قافله باشد. بلكه گاهي مجبور است پشت سر و عقب قافله حركت كند؛ چرا كه خاصيّت عوام اين است كه هميشه با گذشته و آنچه با آن خو گرفته پيمان بسته است. حق و باطل را تميز نميدهد، عوام هر تازهاي را بدعت يا هوا و هوس ميخواند، ناموس خلقت و مقتضاي فطرت و طبيعت را نميشناسد، از اين رو با هر نويي مخالفت ميكند و هميشه طرفدار حفظ موجود است.[2] قرآن در آيات بسياري اين حالت را مذمت نموده است. از جمله ميفرمايد: «و هنگامي كه به آنها گفته ميشود از آنچه خدا نازل كرده است پيروي كنيد، ميگويند: بلكه، از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروي مينماييم. آيا نه اين است كه پدران آنها چيزي نميفهميدند و هدايت نيافتند؟»[3] اصولاً پيروي از پيشيان اگر به اين صورت باشدكه انسان عقل و فكر خود را دربست در اختيار آنها بگذارد؛ اين كار نتيجهاي جز عقبگرد ارتجاع و گذشته پرستي؛ نخواهد داشت، چرا كه معمولاً نسلهاي بعد از نسلهاي پيشين، با تجربهتر و آگاهترند، تأثيرپذيري و عوامزدگي بزرگان ديني، از عوام در مخالفت با تجدّدگرايي، اين عقبگرد را دو چندان خواهد نمود.
يك نمونة تاريخي: مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم يزدي (ره)، به فكر افتادند يك عدّه از طلاب را به زبان خارجي و بعضي علوم مقدّماتي مجهّز كنند تا بتوانند در محيطهاي تحصيل كردة جديد، بلكه در كشورهاي خارج تبليغ دين اسلام نمايند. وقتي اين خبر منتشر شد، گروهي از عوام و شبه عوام از تهران رفتند به قم رفتند و اولتيماتوم دادند كه اين پولي كه مردم به عنوان سهم امام ميدهند براي اين نيست كه طلاّب زبان كفّار را ياد بگيرند، اگر اين وضع ادامه پيدا كند، چنين و چنان خواهيم كرد… ايشان وقتي ميبيند كه ادامة اين كار موجب انحلال حوزة علميّه و خراب شدن اساس كار است، به طور موقت از منظور عالي خود صرف نظر ميكند.[4]3. سكوت و سكون داشتن: عوام زدگي، باعث ميشود گاه بزرگان و رهبران ديني ما سكوت را بر منطق، سكون را بر تحرّك، نفي را بر اثبات ترجيح دهند زيرا موافق طبيعت عوام است.
نمونة ديگر: در زمان زعامت و رياست مرحوم آيتالله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني، عدّة اي از علماء و فضلاي مبرّز نجف (كه در زمان حاضر بعضي از آنها مرجع تقليدند) نشستي داشتند، پس از تبادل نظر اتفاق كردند كه در برنامة دروس طلاب نظري نمايند. و احتياجات روز مسلمين در مسائل زمان) را در نظر بگيرند، مخصوصاً مسائلي را كه جزء اصول عقائد مسلمين است، جزء برنامة درسي طلاب قرار دهند (كاري كه الحمدلله بعد از پيروزي انقلاب به بركت وجود امام خميني(ره) انجام گرفته است.) و خلاصه حوزة نجف را از انحصار فقاهت و رساله عمليّه نويسي خارج كنند، جريان به اطلاع مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني ميرسد، معظّمله كه قبلاً درس خود را از جرياني كه براي مرحوم آيتالله حائري پيش آمده بود (و عوام عليه او اعتراض و قيام نموده بودند…) و از نظائر آن، ياد گرفته بودند، پيغام دادند، كه تا من زنده هستم كسي حق ندارد دست به تركيب اين حوزه بزند، اضافه كردند، سهم امامي كه به طلاّب داده ميشود فقط براي فقه و اصول است نه چيز ديگر.[5]4. رواج مجاملهكاري و…: حكومت عوام، و مريدهاي اطراف بيوت، منشأ رواج فراوان ريا و مجامله و تظاهر و كتمان حقايق و آرايش قيافه و پرداختن به هيكل و شيوع عناوين و القاب بالا بلند ما شده، كه در دنيا بينظير است.[6]5. دلخون شدن آزاد مردان و اصلاحطلبان: حكومت عوام است كه آزاد مردان و اصلاحطلبان روحانيّت ما را همچون مرحوم آيتالله حائري، مرحوم آيتالله بروجردي، مخصوصاً مرحوم امام خميني (ره)… دلخون كرده و ميكند:
شرح اين هجران و اين خون جگر
اين زمان بگذار تا وقت ديگر
اين بخش را با خاطرهاي از استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) (كه خود از پيشگامان اصلاح حوزه و سازمان روحانيّت بوده و نفرت شديدي نسبت به عوامزدگي داشت) پي ميگيريم ايشان مي فرمايد:
در سالهاي اقامتم در حوزة علمية قم، كه افتخار شركت در محضر درس پرفيض مرحوم آيتالله بروجردي اعلي الله مقامه را داشتم، يك روز در ضمن درس فقه، حديثي به ميان آمد؛ به اين مضمون كه از حضرت صادق ـ عليهالسّلام ـ سؤالي كردند و ايشان جوابي دادند، شخصي به آن حضرت ميگويد: قبلاً همين مسئله از پدر شما امام باقر ـ عليهالسّلام ـ سؤال شده ايشان طور ديگر جواب دادهاند، كدام يك درست است؟ حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: آنچه پدرم گفته درست است بعد اضافه كردند:[7] شيعيان آن وقت كه سراغ پدرم ميآمدند با خلوص نيّت ميآمدند، و قصدشان اين بود كه حقيقت را بفهمند، بروند و عمل كنند و او هم عين حقيقت را به آنها ميگفت ولي اينها قصدشان هدايت يافتن و عمل نيست، بلكه ميخواهند ببينند از من چه ميشنوند تا به اين طرف و آن طرف بازگو كنند و فتنه بپا كنند. من ناچارم كه با تقيّه به آنها جواب بدهم؛ چون اين حديث متضمن تقيه از خود شيعه بود، نه از مخالفين، فرصتي بدست آن مرحوم داد كه درد دل خود را بگويند، گفتند: «تعجب ندارد» تقيه از خوديها مهمتر و بالاتر است، من خودم در اوّل مرجعيّت عامّه، گمان ميكردم از من استنباط (و فتوا دادن) است و از مردم عمل، هر چه من فتوا بدهم مردم عمل ميكنند، ولي در جريان بعضي فتواها (كه برخلاف ذوق و سليقه عوام بود) ديدم مطلب اين طور نيست.
عوامزدگي و خطرات آن در قرآن
1. تمجيد از كساني كه عوامزدگي ندارند: «خداوند در آينده جمعيتي را ميآورد كه آنها را دوست ميدارد و آنها (نيز) او را دوست دارند، و در برابر مؤمنان متواضع و در برابر كافران نيرومندند، آنها در راه خدا جهاد ميكنند و از سرزنش، ملامتگران هراسي ندارند.»[8]2. نفي شديد عوامزدگي از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و هشدار به آن حضرت: «از آنها كساني هستند كه پيامبر را آزار ميدهند و ميگويند او خوشباور و گوشي است! بگو او خوشباوري نيكو است (كه هر كس را تأييد نميكند) بلكه ايمان به خدا دارد و (تنها) مؤمنان را تصديق ميكند.»[9] اين آيه ميرساند كه پيامبر اينگونه نيست كه هر كسي را تصديق كند و عوامزده باشد، بلكه فقط مؤمنان را تصديق ميكند. در آيات زيادي به شدّت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را از عوامزدگي، برحذر داشته است. از جمله ميفرمايد: «از هوي و هوسهاي آنها پيروي مكن و از احكام الهي روي مگردان».[10] در آية بعد ميفرمايد: «در ميان آنها طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كني و از هوسهاي آنان پيروي مكن و برحذر باش كه مبادا تو را از بعضي احكامي كه خدا بر تو نازل كرده منحرف سازند.»[11]اين آيات اختصاص به يهود و عوام يهود ندارد، بلكه عوام خودي را هم شامل ميشود، و تأثيرپذيري و طبق ميل آنها رفتار نمودن، مورد نهي شديد آيات فوق قرار ميگيرد.
3. تهديدات شديد نسبت به عوامزدگي: «(اي پيامبر ما) اگر از هوي و هوسهاي آنها (يهود و…) پيروي كني، بعد از آنكه آگاه شدهاي، هيچ سرپرست و ياوري از ناحية خدا براي تو نخواهد بود».[12] او از هيچ كس از تو در برابر خدا حمايت و جلوگيري نخواهد كرد.»[13]اين آيه ميرساند كه جلب رضايت ديگران (و عوام) حدّ و حسابي دارد. اگر از مرز خود گذشت ياري خدا و ولايت او را از دست خواهد داد. در آية ديگر لحن شديدتر ميشود. «اگر تو پس از آگاهي، متابعت هوسهاي آنها كني، مسلّماً از ستمگران خواهي بود»[14] و دستور ميدهد كه در مقابل هويخواهي ديگران (و عوامزدگي) استقامت بخرج بده «و آنچنان كه مأمور شدهاي استقامت نما، و از هوي و هوسهاي آنان پيروي مكن.»[15]از آن طرف به عوام و مردم سفارش ميكند كه مطيع پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ (و رهبران ديني) باشيد و انتشار عوامزدگي نداشته باشيد؛ آنجا كه ميفرمايد: «اي كساني كه ايمان آوردهايد! بر خدا و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پيشي مگيريد، و تقواي الهي را پيشه كنيد كه خداوند شنوا و دانا است.»[16] اين آيه خطاب به مؤمنين و خوديها است كه بر خدا و پيامبر پيشي نگيرند، يك نوع تقدّم همين است كه انتظار داشته باشند كه پيامبر (و رهبران ديني) بحرف آنها، و متأثر از آنها باشند.
4. بيان خطرات عوامزدگي:
1. به رنج افتادن مردم (و خود عوام): قرآن ميفرمايد: «بدانيد رسول خدا در ميان شما است، هرگاه در بسياري از امور شما را اطاعت كند به مشقت خواهيد افتاد»[17] اين آيه چنانكه جمعي از مفسران گفتهاند؛ نشان ميدهد كه بعد از خبر «وليد» از مرتد شدن طايفة «بني مصطلق»، جمعي از مسلمانان سادهدل و ظاهربين به پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فشار ميآوردند كه بر ضد طايفة مزبور اقدام نظامي كند؛ قرآن ميفرمايد: او رهبر است انتظار نداشته باشيد كه (عوامزده باشد) و از شما اطاعت كند، براي تحميل افكار خود به او فشار نياوريد كه اين به زيان شما است. [18]2. از دست دادن ياري خداوند، و ولايت الهي[19] (كه قبلاً اشاره شد).
3. تباهي عالم: «او پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حق را براي آنها آوردن؛ امّا اكثرشان از حق كراهت دارند، و اگر حق از هوسهاي آنها پيروي كند آسمانها و زمين و تمام كساني كه در آنها هستند تباه ميشوند»[20] اين آيه خطر عظيمي را گوشزد رهبران ديني جامعه ميكند كه حق را رها كردن و به ميل ديگران عمل كردن (و عوامزدگي) چه خطر عظيمي در پي دارد.
ب: عوامل عوامزدگي:
1. مسائل اقتصادي: گاهي عوامزدگي ناشي و معلول از نظام مالي متفكران و انديشمندان جامعه است.[21]2. حفظ موقعيت اجتماعي: بعضي از كساني كه دچار عوامزدگي شده، گاهي حفظ موقعيّت اجتماعي (ادارة بيت، مرجعيّت ، حفظ مقام و يا كسب آراء و…) عامل اين دو شده است.
3. ضعف ارادهها: گاهي آنچه حق تشخيص داده ميشود، بخاطر ضعف ارادهها در ميان عوام صريح بيان و اجراء نميشود، قرآن با صراحت به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور ميدهد، «فاذا عزمت فتوكّل علي الله»[22] امّا هنگامي كه تصميم گرفتي (قاطع باش و) بر خدا توكل كن.
4. ضعف اخلاصها: اخلاص راه نفوذ تأثير وسوسهها و وسوسهگران را ميبندد، «لا اِلاّ عبادت مِنهُم المخلصين»[23] همان اخلاصي كه مراجع گذشته همه چون مرحوم بروجرديها (ره) امام راحلها (ره) داشتند، و هرگز قدمي براي مرجعيّت خود، و جذب عوام بر نداشتند و هرگز تملق، تملقگويان و چاپلوسان در آنها اثر نميكرد.[24] بد نيست به خاطرهاي از مرحوم آيتالله بروجردي اشاره شود.[25]معظمله در اوائل مرجعيّت خويش براي اداي نذر خود، تصميم ميگيرند به مشهد مقدس مشرف شوند، اين مسئله را با اطرافيان خويش مطرح ميكند، اطرافيان بعد از جلسة مشورتي به اين نتيجه ميرسند كه فعلاً رفتن آقا به مشهد مقدس صلاح نيست. بيشتر روي اين جهت كه ايشان تازه به مرجعيّت رسيده، و هنوز مردم ايران، مخصوصاً مردم تهران و مشهد كه در مسير و مقصد مسافرت ايشان هستند درست او را نميشناسند و بنابراين تجليلي كه شايستة مقام ايشان هست از ايشان به عمل نخواهد آمد، لذا تصميم به انصراف ايشان گرفتيم، عذرهاي آورديم پذيرفته نشد، يكي از حضار آنچه ما در دل داشتيم اظهار داشت، و ايشان وقتي فهميدند، ناگهان تغيير قيافه دادند با لحني، جدّي و روحاني فرمودند: من هفتاد سال از خداوند عمر گرفتهام و خداوند تفضلاتي به من فرمود است كه هيچ كدام از آنها تدبير خود من نبوده است…حالا بعد از هفتاد سال شايسته نيست خودم بفكر خودم باشم و براي شئونات خود بينديشم.[26]5. عدم آگاهي از نقشههاي شوم بيگانگان و بيخبري از مصالح عموم جهان اسلام.
علي ـ عليهالسّلام ـ فرمود: آن كس كه زمان را بشناسد از برخورد با رويدادهاي آن غافل (و عاجز) نميماند بلكه براي مواجهه با آنها آمادگي پيدا ميكند.[27]ج: راههاي مبارزه با عوامزدگي از ديدگاه قرآن و روايات و… آنچه مهم است ارائة راه حلها و مبارزه با عوامزدگي است كه در اين قسمت، فهرستوار و گذرا، به اين امر ميپردازيم.
1. اصطلاح معاش متفكران و انديشمندان جامعه: در اين قسمت، به طرحي كه شهيد مطهري ارائه داده مراجعه شود.[28]2. نظم و نظام و سازمان دادن به حوزهها و مراكز فكري جامعه: نظم و انضباط و تشكيلات هم يكي از اصول مقدّس زندگي بشر است، بينظمي و بيانضباطي در تمام جهات، از جمله معيشت ايمان و معنويت را متزلزل كرده و محيط فاسد بوجود ميآورد.[29]3. تقويت معنويت و خداباوري: علي ـ عليهالسّلام ـ فرمود: «عظم الخالق في انفسهم…؛ متقين كساني هستند كه خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند»[30] و اين باور بوجود آيد كه واقعاً خداوند براي نجات و دفاع و ادارة زندگي انسان كافي است «اليس الله بكافٍ عَبْدَهُ».[31]امام خميني (ره) ميفرمايد: مربي مردم بايد خودش منزه و مهذّب باشد.[32]4. طرد ستايشگران بيجا، و هراس از ستايشها: علي ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايد: «آنكه تو را بستايد، سرت را بريده است»[33] و فرمود: «هر كس درمعايت تو با تو مداهنه كند (و آنها را به تو نگويد) دشمن است.[34] و فرمود: هرگاه يكي از آنان (متقّين) را بستايند از آنچه تعريف او گفته شد در هراس افتاده ميگويد: «من خود را از ديگران بهتر ميشناسم و خداي من مرا بهتر از من ميشناسد، بار خدايا مرا بر آنچه ميگويند محاكمه نفرما و بهتر از آن قرارم ده كه ميگويند.»[35] و فرمود: «تا ميتواني با پرواپيشهگان و راستگويان بپيوند و آنان را چنان پرورش ده كه تو را فراوان نستايند و تو را براي اعمال زشتي كه انجام ندادهاي تشويق نكنند، كه ستايش بياندازه خودپسندي ميآورد و انسان را به سركشي وا ميدارد.»[36] اين سخنان در مورد افراد بيوت، اطرافيان مراجع و… بايد مراعات شود.
4. پرهيز از زودباوري: و فرمود: «و لا تعجلّن الي تصديق ساع…» در تصديق سخن شتاب مكن، زيرا سخنچين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر ميشود ولي خيانتكار است.»[37]5. از پشت كردن مردم (و عوام) نهراسيدن:[38] و از ملامت، ملامتگران نهراسيدن.[39]6. حقمحوري، نه مريدبازي: «… و لا يخرج من الحَقّ…» و فرمود: پروا پيشهگان در باطل وارد نميشوند، و از محور حق خارج نميشوند.[40]7. حضور در صحنه، و آگاهي همه جانبه داشتن: حسن ختام اين بخش را كلام گرانبهاي امام راحل (ره) قرار ميدهيم كه فرمود: شما روحانيون همانطوري كه بايد علم را بياموزيد، و تقوا در رأس برنامههاي شما باشد، مهيا بودن از براي دخالت در امور سياسي و اجتماعي و دخالت در مشكلات مسلمين و حاضر بودن از براي دفع از كشور اسلامي بايد كوشش كنيد»[41] حضور در صحنههاي سياسي و كشوري، خود در پرهيز از عوامزدگي نقش مؤثري دارد، در گذشته همين عوامزدگيها بود كه كار به آنجا رسيده بود كه بقول امام راحل «طوري تبليغ شده بود كه همه باورشان آمده بود، تقريباً دخالت در سياست يك فحشي بود براي اهل علم، ميگفتند فلان آخوند سياسي است!»[42]نتيجه اين كه: يكي از مهمترين آفتهاي جامعة ديني، و روحانيّت، عوامزدگي است كه آثار تخريبي زيانباري ميتواند، داشته باشد، و عمده عوامل آن عبارت است از، وابستگي مالي حفظ موقعيّت اجتماعي، دور بودن از صحنة سياسي اجتماعي… و راه مبارزه با آن اصلاح معاش حوزهها، آگاهي بخشيدن، تقويت معنويات… ميباشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. روحانيّت، استاد مطهري، ص 127ـ144.
2. تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي، ج 22، ص 133ـ163.
3. عبرتهاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص 192ـ196.
4. نهجالبلاغه، عهدنامة مالك اشتر، نامة 53.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: مطهرّي، مرتضي، روحانيّت، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اوّل، 1365، ص 128.
[2] . همان، ص 127ـ128.
[3] . بقره/ 170.
[4] . روحانيّت، پيشين، ص 130.
[5] . روحانيّت، پيشين، ص 131.
[6] . همان، ص 128.
[7] . «اِن الشيعَةَ اَتَوا ابي مُستَرْشدين فافتاهم بمُرِاطق و أتوني شكاكاً فافتيْتُهم بالتقيّه».
[8] . مائده/ 54.
[9] . توبه/ 61.
[10] . مائده/ 48.
[11] . مائده/ 49.
[12] . بقره/ 120.
[13] . رعد/ 37.
[14] . بقره/ 140.
[15] . شوري/ 15.
[16] . حجرات/ 1.
[17] . حجرات/ 7.
[18] . ر. ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران،تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، چاپ هشتم،1370 ش، ح 22، ص 158.
[19] . بقره/ 120، رعد/ 37.
[20] . مؤمنون/ 70ـ71.
[21] . روحانيّت، پيشين، ص 127ـ126.
[22] . آل عمران/ 159.
[23] . صافات/ 40، 74، 128، 160.
[24] . صافات/ 40، 74 ،128،160.
[25] . مرتضوي كروني، عليرضا، داستانهاي استاد، كانون و فرهنگ هنر اسلامي، ج 1، ص 26 و 162.
[26] . همان، ص 26.
[27] . علي بن شعبه، تحف العقول، ص 98.
[28] . مطهري، مرتضي، ده گفتار، ص 271؛ و روحانيّت، پيشين، ص 139 و ص 133.
[29] . همان.
[30] . نهجالبلاغه، خطبه 193، ص 402.
[31] . زمر/ 36.
[32] . خط امام از زبان امام، ص 18.
[33] . حكيمي، محمدرضا، الحياه، ج 1، ص 173.
[34] . همان، ص 174.
[35] . نهجالبلاغه، پيشين، ص 404.
[36] . همان، نامة 53، ص 570.
[37] . همان، ص 570.
[38] . همان، ص 600.
[39] . مائده/ 55.
[40] . نهجالبلاغه، پيشين، خطبه 193، ص 406.
[41] . خط امام از زبان امام، ص 19.
[42] . خط امام از زبان امام، ص 19.