ترجمه آيه مورد بحث اين است كه: «خدا هيچ كس را جز ـ به قدر ـ آن چه به او داده است تكليف نميكند. خدا به زودي پس از دشواري آساني فراهم ميكند.»
از اصول مسلّم قرآن اين است كه اگر نيكي كنيد، به خود نيكي كردهايد و اگر بدي كنيد، به خود بد نمودهايد.[1] روزي فرا ميرسد كه عمل خود را ميبيند.[2] امتهاي پيشين هر چه كردهاند براي خود كردند و شما نيز هر چه كنيد به سود خود كنيد. هر انسان مسؤول كار خويش است.[3] و هر كردهاي از او سر زند به گردن خود اوست.[4] كردار انسان گويا از درون او پرواز ميكند و نهان انسان، سكوي پرواز عمل وي است و بعد از ظهور از درون و پرواز از نهان به اوج گردن او مينشيند و او را گردن گير ميكند. در اين كردار، سعادت يا شقاوت خواهد بود و او به پاداش كامل عمل خود خواهد رسيد[5]: سپس هر چه تمامتر وي را پاداش دهند. از اين رو قرآن شريف ميفرمايد: آنان كه اموال يتيمان را به ستمگري ميخورند در واقع در درون خود آتش جهنم ذخيره ميكنند و به زودي در آتش دوزخ خواهند افتاد. اين انعكاسي از عمل انسان و به شكل در آمدن آن (تجسّم عمل) است.[6] پس بين عمل؛ عامل، ارتباط و پيوند محكم وجود دارد.
در اين سؤال به صورت كنايه كه گفته برخي كمبودها، به مسأله «حبط و احباط» اشاره شده است كه با شرح كوتاه بدان پرداخته ميشود. حبط،در لغت به معناي بيهوده، ناچيز و باطل شدن است. حبط راجع به صحت و بطلان خود عمل است كه آيا عمل خاص مانند بت پرستي سالم است يا حابط؟ يعني بت پرستي في نفسه صحيح است يا ياوه؟ امّا احباط راجع به ابطال عمل نسبت به عمل ديگر است كه آيا كار خاص سبب حبط اعمال قبلي ميشود يا نه؟[7] از ديدگاه اهل تفسير، حبط و احباط بدان معناست كه اگر كسي كفر ورزيد از اعمال صالح قبلي خود بهرهاي نخواهد برد و كفر موجب محروم شدن از كردار نيك گذشته است، لذا ممكن است در قيامت موجب اعتراض فرد شود و نوعي احساس كمبود و يا پايين بودن درجه به حساب آيد. بت پرست هيچ اثري از پرستش بت نخواهد ديد و عبادت او بي اثر و بيهوده است؛ منطق قرآن اين است كه عمل بت پرست بيهوده است؛ زيرا اصل بت موجودي باطل و ياوه است.[8] آيات حبط در قرآن فراوان است، در اين مختصر به چند آيه اشاره ميشود. قرآن مجيد ميفرمايد: كسي كه از آيينش برگردد و در حال كفر بميرد همه اعمال نيك گذشته او در دنيا و آخرت باطل و بيهوده ميشود. آنان اهل دوزخاند و هميشه در آن خواهند بود.[9] آنچه در دنيا كردند، بي نتيجه شد و آن چه كردند باطل گشت.[10] و ما به آن چه كردند پرداختهايم و همه كردارشان را به باد فنا داديم.[11] هر كس چه مرد و چه زن كار شايستهاي كند به شرط آن كه ايمان داشته باشد، ما او را به زندگي پاكيزهاي زنده كرده، پاداششان را طبق بهترين كردارشان ميدهيم.[12]مسأله ديگري كه تا اندازهاي ميتوان آن را از نتايج مسأله حبط دانست مسأله احباط و تكفير است. پرسش قابل طرح در اين راستا اين است: آيا اعمال انسان در يكديگر اثر متقابل دارد و همديگر را باطل ميكند (تحابط و تباطل) يا كردار شايسته حكم و اثر خود را داراست و گناهان نيز حكم و اثر خود را دارد؟ اين معنا از نظر قرآن مسلم است كه چه بسا كردار شايسته انسان سيئات او را از بين ميبرد: إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ.[13] امام علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: چند چيز باعث حبط اعمال است: 1. كبر 2. ناشكيبي[14] 3. خودشگفتي. منّت نهادن ارج نيكي را مي برد و كار را بزرگ شمردن نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده خشم خدا و مردم را برانگيزاند.[15] پس پايين بودن درجه به خاطر ندانم كاري خود انسان است.
قرآن مجيد ميفرمايد: زمينههاي نابودي و حبط عمل عبارتند از: 1. ارتداد و شرك.[16] 2. آزار پس از انفاق و خدمت با منّت.[17] 3. حق ستيزي و سركوبي پيامبران و عدالت خواهان.[18] 4. نفاق و جهاد گريزي[19] 5. تكذيب معارف وحي و معاد.[20] 6. ماديگري[21]. 7. هتك حرمت پيامبر.[22]بنابراين خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايياش تكليف نميكند، آن چه از كارهاي نيك انجام دهد براي خود انجام داده و آنچه از كارهاي بد كسب كرده به ضرر خود كسب كرده است.[23] اسلام دين آساني است و سخت گيري در آن نيست. پيامبر اسلام (ص) ميفرمايد: من براي دين آسان و سهل مبعوث شدهام.[24] بنابراين حبط اعمال يك مسأله حقي است كه هيچ كمبودي را در اعمال و پرونده انسان ايجاد نميكند و هيچ جاي اعتراضي را باقي نميگذارد.
با اين توضيح، تكاپوي دوزخيان براي رهايي از دوزخ بيثمر است. قرآن شريف ميفرمايد: «هربار بخواند از شدّت غم، از آن بيرون روند در آن باز گردانيده ميشوند كه هان بچشيد عذاب آتش سوزان را.[25]» يعني هيچ حق اعتراضي براي دوزخيان وجود ندارد.
اگر دوزخيان اعتراض بكنند، گوششان، چشمشان، پوستشان و دست و پايشان عليه آنها گواهي ميدهند، قرآن شريف در جاي ديگر ميفرمايد: «تا چون بدان رسند، گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آن چه كردهاند، بر ضدّشان گواهي دهند. و به پوست بدن خود ميگويند: چرا بر ضد ما شهادت داديد؟ ميگويند: همان خدايي كه هر چيزي را به زبان در آورده ما را گويا گردانيده است، و او نخستين بار شما را آفريد و به سوي او برگردانيده ميشويد. و شما از اين كه مبادا گوش و ديدگان و پوستشان برضد شما گواهي دهند گناهانتان را پوشيده نميداشتيد لكن گمان داشتيد كه خدا بسياري از آن چه را كه ميكنيد نميداند.[26]»
دوزخيان و گناهكاران به عنوان اعتراض در قيامت گاهي ميگويند: دوستان بد ما را منحرف كردند. گاهي ميگويند: رهبران فاسد ما را فاسد كردند. گاهي شيطان را عامل گمراهي خود ميدانند. امّا شيطان ميگويد: مرا سرزنش نكنيد، من جز وسوسه و دعوت كاري نداشتم. انحراف از خود شما بود.[27] همه دست رد به سينه گناهكاران ميزنند و جواب دندان شكني به آنها ميدهند.
نه تنها هيچ كس حق اعتراض ندارد، بلكه تمنّاي بازگشت و جبران رفتار هم از هيچ كس پذيرفته نميشود. چون روز قيامت، روز حساب است نه روز عمل. در لحظه مرگ و جدايي از دنيا هنگامي كه چشم برزخي گشوده ميشود و قسمتي از اسرار پشت پرده غيب بر انسان آشكار ميگردد و نتيجه اعمال خويش را با چشم ميبيند، دست خود را خالي از حسنات، و پشت خويش را سنگين از بار گناه مشاهده ميكند، از گذشته خويش به شدت نادم و پشيمان ميگردد، و به فكر جبران ميافتد، در اينجا رو به سوي فرشتگان قبض ارواح كرده و متوسل به درگاه خدا ميشود، صدا ميزند پروردگارا! مرا بازگردانيد، شايد گذشته خود را جبران كنم و عمل صالحي در برابر آن چه ترك كردم بجا آورم. بنابراين پايين بودن درجه، به رفتار وكردار خود شخص بر ميگردد و ذرهاي از اعمال بيحساب نمانده است، تا به پايين بودن درجه او نقش داشته باشد.
امّا سنّت پروردگار چنين اجازهاي را به هيچ كس نميدهد، نه نيكوكاران راه بازگشت و افزايش عمل نيك را دارند، و نه بدكاران راهي به سوي توبه و جبران.[28] از اين روي، خود دوزخيان به گناهان خود اعتراف ميكنند و ميگويند:
«امّا كسي كه كارنامهاش به دست چپش داده شود، گويد: اي كاش كتابم را دريافت نكرده بودم و از حساب خود خبردار نشده بودم. اي كاش آن مرگ كار را تمام ميكرد. مال من، مرا سودي نبخشيد. قدرت من از كف من برفت. گويند: او را در غُل كنيد. آنگاه ميان آتشش اندازيد. پس در زنجيري كه درازي آن هفتاد گز است وي در بند كشيد. چرا كه او به خداي بزرگ نميگرويد.[29]»
به هر تقدير، آن چه به عنوان خلاصه قابل بيان است اين است كه: در اسلام، كسي تكليف به «مالا يطاق»، نشده است. خداوند براي رساندن احكام و قوانين الهي به گوش مكلّفين، رسولان زيادي را فرستاده است و در درون، انسانها را مجهز به پيامبر درون يعني عقل كرده است. با وجود رسولان برون و رسولان درون كه قطب نماي راه هدايت بشريت هستند، بر بندگان اتمام حجت شده است و خداوند هم بيش از قدرت و توان بندهاش از او تكليف و وظيفه نميخواهد و همه آنچه مورد نظر الهي بوده است و در هدايت بشريت نقش داشته است به گوش او رسانيده است. بنابراين حساب و كتاب الهي بسيار دقيق است. فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[30]. يعني هر كس هم وزن ذرّهاي نيكي كند نتيجه آن را خواهد ديد و هر كس هم وزن ذرّهاي بدي كند نتيجه آن را خواهد ديد، بنابراين، نه به هيچ كس درجه بيحساب ميدهند و نه بيجهت درجه كسي را حذف ميكنند.
هم چنين با توجه به قانون حبط و احباط كه در متن بدان اشاره شده ديگر جاي براي اعتراض باقي نميماند. حتّي شيطان جواب دندان شكن به گناهكاران ميدهد و به اعتراض آنها جواب ميگويد. و دستان و ديدگان و گوشها و پوست و تمام اعضا و جوارح، به عملكرد خود انسان شهادت ميدهند. باضافه اينكه اصلاً كمبودي نيست تا جاي حق اعتراضي باقي باشد. از اين روي، درجهها و مقامات عرفاني و انساني در روز قيامت بسيار حساب شده و دقيق است و در پروندة هيچ كس كمبودي و يا پايين بودن درجهاي وجود ندارد تا حق اعتراض را باقي بگذارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. معاد در قرآن، ج 4 و 5 از آيت الله جوادي آملي.
2. پيام قرآن، ج 5 و 6 از آيت الله مكارم شيرازي و ديگران.
3. تفسير الميزان، ج 12، تفسير سوره يوسف.
پي نوشت ها:
[1] . سوره اسراء، آيه 17.
[2] . سوره نجم، آيه 40.
[3] . سوره بقره، آيه 141.
[4] . سوره اسراء، آيه 13.
[5] . عبدالله جوادي آملي، «معاد در قرآن»، ج 5، قم: اسراء، اوّل، 1381، ص 54.
[6] . سوره نساء، آيه 10.
[7] . جوادي آملي، همان.
[8] . همان.
[9] . سوره بقره، آيه 217.
[10] . سوره هود، آيه 16.
[11] . سوره فرقان، آيه 23.
[12] . سوره نحل، آيه 97.
[13] . سوره هود، آيه 114.
[14] . نهج البلاغه، حكمت 144.
[15] . نهج البلاغه، نامه 53.
[16] . سوره بقره، آيه 217.
[17] . سوره بقره، آيات 262 ـ 264.
[18] . سوره محمد، آيه 32.
[19] . سوره توبه، آيات 42 ـ 69.
[20] . سوره اعراف، آيات 145 ـ 147.
[21] . سوره كهف، آيات 103 ـ 110.
[22] . سوره حجرات، آيه 2.
[23] . سوره بقره، آيه 286.
[24] . تفسير نور، ج 1، ص 576.
[25] . سوره حج، آيه 22.
[26] . سوره فصلت، آيات 20 ـ 22.
[27] . تفسير نور، ج 6، تهران: مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، اوّل، 1378، ص 239.
[28] . تفسير موضوعي پيام قرآن، ج 5، قم: مطبوعاتي هدف، دوّم، 1372، ص 435.
[29] . سوره حاقه، آيات 25 ـ 33.
[30] . سوره زلزله، آيه 7 و 8.