ازدواج و نعمتهاي بهشتي بسيار دامنه گسترده دارند، تا جايي كه يك سيب آن عالم از تمام ميوههاي اين عالم بهتر است[1].
و يك حورا و دختر زيبارو و يا پسر زيبارو، از تمام زنان صالحه و مردان اين عالم بهتر هستند. در قرآن مجيد، در سورههاي متعدد، از جمله سوره واقعه، سوره الرحمن، و سوره طور به اين نعمت اشاره شده است.
«درآية «وزوّجناهم بحورٍ عين[2]» كلمه «حور» و «عين» به مذكر و مؤنث هر دو اطلاق ميشود، و مفهوم گستردهاي دارد كه همة همسران بهشتي را شامل ميشود، همسران زن براي مردان با ايمان و همسران مرد براي زنان مؤمن.[3]»
تمام نعمتهاي بهشتي، چه مادي و چه معنوي براي زنان و مردان بهشتي است. غلمان بهشتي، خدمتكاران مردان و زنان بهشتي هستند. «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُون»[4] يعني «پيوسته در گرد آنها نوجواناني براي خدمت آنان گردش ميكنند، كه همچون مرواريدهاي در صدفند». نميشود در دنيا، «هم كفو» بودن يكي از شرايط اساسي ازدواج باشد، ولي در بهشت چنين نباشد. با يك تحليل عقلي هم به دست ميآيد ، وقتي در حديث آمده: «زنان بهشتي آنقدر لطيفند كه مغز استخوان ساقشان ديده ميشود، هر چند كه هفتاد جامه از حرير پوشيده باشند»[5]. اين «هم كفو» بودن از طرف مرد هم مراعات ميشود. اگر چه بحث زنان و مردان بهشتي فراتر از اين حرفهاست.
«در آنجا زناني هستند كه جز به شوي خود ننگرند، و هيچ انس و جِنّي با آنها در تماس نبوده است. آن دختران چونان ياقوت و مرجانند[6]». بنابر اين ، حوريان و دختران زيبارو براي مردان صالح هستند، و غِلمان[7] و «ولدان مخلدون»[8] يعني نوجوانان جاوداني و پسران زيبارو براي زنان صالحه. اين نكات، از روح آيات و معناي پنهان آن و با يك تحليل عقلي به دست ميآيد و مسئله همسري در بهشت، يك امر دوطرفي است. از ابوذر نقل شده است: «همسر بهشتي به شوهرش ميگويد: سوگند به عزّت پروردگارم كه در بهشت چيزي را بهتر از تو نمييابم، سپاس مخصوص خداوندي است كه مرا همسر تو و تو را همسر من قرار داد[9]».
پس بهشت خانه توسعه دار است و نعمتهاي مادي و معنوي آن در توسعه. همان طوري كه طبق آيه شريفه آمده است: «و آنها كه ايمان آوردند فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان را ـ در بهشت ـ به آنها ملحق ميكنيم، و از عمل آنها چيزي نميكاهيم، هركس در گرو اعمال خويش است.[10]» زنان و مردان صالح هم مي توانند با هم همراه باشند. اين خود يك نعمت بزرگ است كه انسان، فرزندان با ايمان و مورد علاقهاش را در بهشت در كنار خود ببيند، و از اُنس با آنها لذت ببرد، بي آنكه از اعمال او چيزي كاسته شود[11]. همچنين است در مورد زنان و مردان صالح و يا دو عاشق و معشوق كه اگر هر دو بهشتي باشند در آنجا به همديگر برسند. چون در بهشت، حرمت از همه چيز برداشته ميشود، و از اين جهت توسعه وجود دارد. لذا مرد صالح ميتواند با زن صالح خود در آن دنيا همرا باشد و دو عاشق و معشوق صالح بهشتي كه در دنيا به هم نرسيدهاند، در آنجا به هم برسند. هر چند قرآن مجيد در اين مورد به طور صريح سخن به ميان نياورده ولي از معناي پنهان بعضي آيات و روح آيات و روايات كه گنجايش توسعه و تعميم دارد، اين نكته روشن خواهد شد. و هيچ ابهامي باقي نميماند.
در پايان بايد گفت؛ مسئله قيامت، بالاتر از بهشت و نعمتهاي بهشتي، از جمله غلمان و حوريان است و به فرمودة آيتالله جوادي آملي، بهشت حياط خلوت و پشت حياط مردان و زنان صالح است، رسيدن مرد و زن صالح، عاشق و معشوق نسبت به هم و ساير نعمتهاي مادي و معنوي در بهشت، در مقابل نعمت «لقاء حق»، مرتبه نازله از نعمت هستند. نعمت عظيم و اكبر همان رضايت حق و لقاءالله است. رضوان من الله اكبرُ كل شيء. خلاصه وقتي به قرآن مراجعه ميكنيم ميبينيم تاريخ مذهب و دين آن طوري كه قرآن كريم تشريح كرده است يك تاريخ مذكّر ـ مؤنث است. قرآن كريم، مثل اينكه عنايت خاص دارد كه همينطور كه صدّيقين و قدّيسين تاريخ را بيان ميكند، صديقات و قدّيسات تاريخ را هم بيان ميكند و سرنوشت دنيا و آخرت آنها را در كنار هم و در ارتباط با هم تشريح و تجزيه و تحليل ميكند.»[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، ج 22، ص 408 الي 466 و ج 23 ص 191 به بعد.
2ـ تفسير الميزان، ج 19، ص 153 به بعد.
3ـ زن در آيينة جلال و جمال، از آيت الله جوادي آملي.
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، «خارج فقه»، نوار شمارة 348، سال 1380.
[2] . طور/21.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ج22، ص 428.
[4]. طور/24.
[5] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات اسرار، ص 190.
[6] . الرحمن/56 و 58.
[7] . طور/52.
[8] . واقعه /17.
[9] . طبرسي، فضل، مجمع البيان، ج 9، ص 208.
[10] . طور/21.
[11] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ج 22، ص 428.
[12] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1378، ج 17، ص 401.