خانه » همه » مذهبی » آيا اينكه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ابلغ و افصح از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بود، صحيح مي‌باشد؟ و چرا به «نهج الفصاحه» اخ القرآن نمي‌گوييم ولي به «نهج البلاغه» اخ القرآن مي‌گوييم؟

آيا اينكه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ابلغ و افصح از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بود، صحيح مي‌باشد؟ و چرا به «نهج الفصاحه» اخ القرآن نمي‌گوييم ولي به «نهج البلاغه» اخ القرآن مي‌گوييم؟

در ابتدا لازم است مقدمه اي آورده شود و آن اينكه تفضيل و برتري‌هايي كه براي معصومين ـ عليهم السلام ـ اعم از چهارده معصوم ـ عليهم السلام ـ و انبياء عظام و تمام صد و بيست و چهار هزار پيامبر ـ علي نبينا و آله و عليهم السلام ـ و همه برگزيدگان الهي از ناحيه مقدسه عصمت صادر مي‌شود و ابراز مي‌گردد معتبر است، و بقيه مطالب كه از ذوق و طبع شاعران و مدح كنندگان به زبان قلم جاري مي‌گردد، و از مقايسه‌هاي نسبي در سطح افق بشري تراوش مي‌شود قابل بحث  و تعقيب نيست، و نيز با توجه به نيّت و سطح فكر مقايسه كننده نيازي به نقد و رد هم ندارد؛ زيرا كه در بازار محبت و ذلال تفاخر رواج كامل دارد و آن را عيب نيست.
در عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ  از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ روايت شده است، روايتي به سند معتبر، ما خلق الله عزوجل خلقاً افضل مني و لا اكرم عليه مني، خداي عزوجل آفريده‌اي برتر و گرامي‌تر از من نيافريده است.[1]و از مخالفين، از عايشه، از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است: انا سيد ولد ادم و علي سيد العرب، من آقاي بني آدم و علي آقاي عرب است. [2]و در کتاب «اختصاص» آمده است پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به مرد اعرابي فرمود: انا افصح العرب، من شيواگوترين عرب‌ام.[3]نتيجه اين مقدمه اين است كه در ديدگاه صاحبان عصمت، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فصيح‌ترين گوينده و برترين آفريده‌ها در همه مقياس ها هستند.
و بهترين دليل بر افصح‌ بودن ايشان، خود قرآن كريم است، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در پاسخ كسي كه از فصاحت ايشان شگفت‌زده شده بود فرمودند: چرا اينگونه نباشد و حال آنكه قرآن كريم  به زبان من، به زبان عربي واضح، نازل شده است.[4]و كلام اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ : انا امراء الكلام، ما اميران سخن هستيم،[5] به انضمام كلام رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ : انا اديب الله و علي اديبي، من ادب آموخته خدايم و علي ادب آموخته من است،[6] روشن مي‌كند كه سرچشمه فصاحت در معدن و بيت رفيع نبوي است، امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ  ادب ظاهر و باطن را از پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرا گرفته است و از جمله اين آداب، فصاحت و بلاغت در سخن است.
اساساً آنچه درباره فضايل و شايستگي اهل بيت ـ عليهم السلام ـ گفته مي‌شود ـ اين گونه كه بعضي كوته فكران آن را در برابر مقامات و فضايل نبوي ـ صلي الله عليه و آله ـ قلمداد مي‌كنند ـ نيست، بلكه منبع هر دو يك فيض است، و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ صادر اول است و همه اين فضايل به شمار فضايل نبوي ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌افزايد.
اما نكته اين است كه حسودان چون نمي‌توانستند و نمي‌توانند به طور مستقيم فضايل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را منكر شوند، فضايل فرزندان او را منكر و در نتيجه ارتباط مردم را با فرزندان او قطع مي‌كنند، چيزي كه نتيجه‌اش قطع ارتباط مردم از طريق راستگويان و اهل درايات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است به اين نحو كه در كنار فضايل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ جاعلان حديث معايبي بتراشند وشأن حضرتش را تا حدّ پايين‌تر فرو آورند، چيزي كه به بركت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به آن نرسيدند.
كلام علماء در فصاحت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ :
1 .  سيد رضي مؤلف «نهج البلاغه» در توصيف سخن مولاي متقيان ـ عليه السلام ـ مي‌گويد: سخن او سخني است كه نمي‌ از علم برآن نشسته است و از علم الهي نبوي معطر گرديده است.[7]2. كيدري مي‌گويد: سخنان او (امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ ) مانند بخشي از سخنان پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و شاخه اي از آن درخت است.[8]3 . علامه مجلسي درباره‌ي عظمت كلام رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌فرمايد:
فصاحت او ـ صلي الله عليه و آله ـ نيازي به بيان ندارد، و آنچه از خطبه‌ها و جمله‌‌هاي كوتاه و گويا (جوامع الكلم؛) از او روايت شده به حدي است كه انس و جن توان چنين سخن گفتني را ندارند، و آن برتر از قدرت انسان و فروتر از سخن خداي رحمان است.[9]مي‌بينيد تعبير «فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق»كه درباره نهج البلاغه آمده اينجا هم دقيقاً آمده است و اساساً عقيده شيعه درباره سخنان صاحبان مقام عصمت، اولين و آخرينشان، همين است.
نهج الفصاحه
نهج الفصاحه كه جمع آوري شده از خطبه‌ها و جملات كوتاه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، يك‌بار در قرن چهاردهم و يك‌بار در دوران معاصر تاليف شده است، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني با اشاره‌اي كوتاه به اوّلي مي‌فرمايد: مؤلف آن امين الواعظين اسدالله بن ابي القاسم شوشتري انصاري است، تهراني خبر از نزديكي انتشار آن در سال 1341 قمري مي‌دهد.[10] دوّمي هم تأليف و ترجمه آقاي ابوالقاسم پاينده است و مشتمل بر كلمات قصار و تعداد كمي از خطبه‌هاست[11].
واضح است چنين كتابي كه بيش از هشتاد سال يا كمتر از تأليف آن نمي‌گذرد و مؤلف آن هم توان علمي براي گزينش چنين مجموعه‌اي نشان نداده است، قابل رقابت با كتابي داراي عمر بيش از هزار سال. آن هم تأليف اديب و فقيهي سرشناس، با دارايي‌هاي منحصر به فرد، نيست.
به ويژه كه «نهج‌البلاغه» از لابلاي ده‌ها كتاب مشتمل بر سخنان حضرت امير ـ عليه السّلام ـ گزينش شده است. ولي مؤلف «نهج‌الفصاحه» بخشي از كلمات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بدون توجه به سبك و ويژگي‌هاي مدّنظر«شريف رضي» در گزينش شيواترين سخنان يك جا گرد آورده است، پر واضح است كه كسي كه «نهج البلاغه» را با كلمات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و معصومين ـ عليهم السلام ـ مقايسه نكرده، حتي با كتاب‌هاي حديث قابل مقايسه نيست، بلكه با كتاب‌هاي دست نويس بشري مقايسه شده و از آنها برتر ديده شده است، و هر منصفي به آن اقرار دارد.[12]بلي؛ اگر معيارهاي «نهج‌البلاغه» ميراث ارزشمند گفتاري رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به دست شخصيت اديب و فرهيخته اي در حدّ «شريف رضي» گزينش شود، با چشم‌پوشي از قدمت «نهج‌البلاغه» قطعاً قابل رويت با آن خواهد بود.
بنابراين هر نوشته برتر از سطح فكر بشري، اعتبارش بعد از كتب آسماني تحريف نشده خواهد بود كه نهايت منطق شيعي اين است، آيا منطقي‌تر از اين استدلال دارند!؟
خلاصه: از كلمات معصومين ـ عليهم السلام ـ واضح مي‌شود كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ  افصح ايشان است، «نهج الفصاحه»­ به دليل اين كه در عصر حاضر تأليف شده، روايت منحصر به فردي ندارد، و مؤلف آن درصدد آوردن بخشي از كلمات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بدون توجه به ويژگي‌هاي ادبي آن بوده است، حتي به صحت و ضعف اسناد هم توجهي نداشته است، بنابراين قابل مقايسه با «نهج البلاغه» كتاب كهن و هزار ساله شيعه نيست.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . مقدمه شرح نهج‌البلاغه، ابن ميثم بحراني، ج 1، ص 102.
2 . مكارم الاخلاق، جلد سي، ص 17.

پي نوشت ها:
[1]  . مستنبط، سيد احمد، القطره من بحار مناقب النبي و العتره، تهران، نينوي، افست، بي‌تا، ج1، ص 25.
[2]  . صدوق، معاني الاخبار، قم، جامعه مدرسين، 1361 ش، ص 103.
[3]  . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، بي‌تا، ج 17، ص 158.
[4]  . همان، ص156.
[5]  . نهج البلاغه.
[6]  . طبرسي، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، بيروت، اعلمي، 1392 ق، ص 17.
[7]  . مقدمه نهج البلاغه
[8] . بحراني، ابن ميثم، شرح نهج البلاغه، تهران، نصر، 1375 ق، ج1، ص102.
[9] . مقدمه نهج‌البلاغه.
[10]  . مجلسي، محمد باقر، بهارالانوار، ج 17، ض 158.
[11]  . پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران، جاويدان، 1336، چاپ دوّم.
[12]  . آقا بزرگ، تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، دار الاضواء، افست، بي‌تا، ج 24، ص 423.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد