امامان ـ عليهم السّلام ـ داراي دو بعد هستند:
1. جنبة ملكوتي؛
2. جنبة بشري .
از نظر جنبة ملكوتي داراي مقاماتي هستند كه درك آن براي مردم عادي غير ممكن است، در اين نوشتار به جنبه بشري پرداخته نميشود؛ چون فراگيري قرآن براي امامان ـ عليهم السّلام ـ ، جنبه ملكوتي داشته و بايد از منظر ملكوتي بدان پرداخته شود، امام علي ـ عليهم السّلام ـ در اين راستا ميفرمايند: اِنّا صَنايِعُ رَبّنا وَ النَاسُ بَعْدُ صَنايِعُ لنا.[1] همانا ما دست پرورده و ساخته پروردگار خويشيم، و مردم تربيت شدگان و پروردههاي مايند. يعني خداوند نعمت وحي و دين را در درجه ي اوّل به ما خاندان رسالت ارزاني داشت و مردم آن را از ما آموختند و از فيض ما بهرهمند شدند، تعليم و تعلّم هم دو جنبه دارد:
1. گاهي بيواسطه است؛
2. و گاهي با واسطه.
چنان كه حصول علم گاهي بيواسطه است و گاهي با واسطه، در توضيح قسم اوّل بايد گفت: اگر معلّم مطلبي را بيواسطه به متعلم اِلقاء كند، چنين شاگردي از «لَدُن» و نزد استاد، بدون واسطه ديگري، مطالب را فرا ميگيرد.[2] نگاران مكتب نرفته، مكتب الهي را طي كردهاند و فقط به مكتب الهي نياز دارند.
در جوامع بشري و نسبت به بشريت مكتب نرفتهاند و به كسي احتياج ندارند،[3] «الرَّحْمنُ ـ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ـ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ»،[4] يعني آموزش بيواسطه در مكتب الهي، و اين از جمله دعاهاي «الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»[5] ميباشد كه به درگاه الهي عرض مي کنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ.[6]» خدايا علم لدني به ما عطا بفرما، معصومين ـ عليهم السّلام ـ ، در مكتب معصوم آفرين و فرشته آفرين، وحي و دستورات ديني را فرا ميگرفتند و حقايق دين را از منشأ و سرچشمه دريافت ميكردند.
در همين راستا قرآن مجيد ميفرمايد: «أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى»[7] آيا آن كه به حق هدايت ميكند براي پيروي سزاوارتر است يا كسي كه هدايت نميكند مگر خود هدايت شود؟ يعني حتي هدايت شدهها بايد حقايق دين را از انسان آفرين و فرشته آفرين و معصوم آفرين، بگيرند؛ چون خداوند ذاتاً معصوم است و بالذات هدايت ميكند و حق محض است و تمام حقايق را بايد از ذات حقّ دريافت نمود.
مكتب رفتهها نميتوانند امام باشند، «امام بايد مكتب نرفته» باشد، و فقط در مكتب الهي خط آموخته باشد.[8]به هر تقدير، قرآن مجيد در نشئه و عالم ظاهر و در آموزههاي ديني و ظاهر زندگي، «ثقل اكبر» است و اين يك اصل ثابت است، از طرفي ديگر عترت ـ عليهم السّلام ـ در اين راستا «ثقل اصغر» هستند، ولي از منظر ديگر يعني در عالم و نشئه باطن امامان ـ عليهم السّلام ـ و انسانهاي كامل، برتر از قرآن هستند چون:
1. انسان خليفة الله است؛
2. متعلّم درگاه خداست؛
3. انسان معلم فرشتگان است؛
4. انسان امانت دار خداست؛
5. امامان آيات بزرگ الهي هستند؛
6. پايداري آسمان و زمين به يمن وجود انسان كامل است؛
7. انسانهاي كامل آموزگاران عبادت براي فرشتگان هستند؛
8. دلهاي انسان كامل آشيانه تقديرات الهي است؛
9. در برخي روايات آمده: مراد از عرش الهي، قلب انسان كامل است و…
حديث طويلي از امام علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه در بخشي از آن حديث ميفرمايد: … هيچ آيهاي از قرآن بر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل نشد جز اينكه براي من خواند و املاء فرمود و من به خط خود نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت، و از خدا خواست كه فهم و حفظ آن را به من عطا فرمايد، و از زماني كه آن دعا را درباره من ذكر كرد، هيچ آيهاي از قرآن و هيچ علمي را كه املاء فرمود و من نوشتم، فراموش نكردم، و آنچه را كه خدا تعليمش فرمود از حلال و حرام و امر و نهي، گذشته و آينده و نوشتهاي كه بر هر پيغمبر پيش از او نازل شده بود از طاعت و معصيت به من تعليم فرمود و من حفظ كردم، حتّي يك حرف آن را فراموش نكردم.
سپس دستش را بر سينهام گذاشت و از خدا خواست دل مرا از علم و فهم و حلم و نور پر كند، عرض كردم: اي پيغمبر خدا پدر و مادرم قربانت، از زماني كه آن دعا را درباره من كردي چيزي را فراموش نكردم و از آن چه را هم ننوشتم از يادم نرفت، آيا بيم فراموشي بر من داري؟ فرمود: نه بر تو بيم فراموشي و ناداني ندارم.[9]در همين راستا از استاد جوادي آملي سؤال شد، ايشان فرمود: امامان ـ عليهم السّلام ـ يا قرآن را از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرا ميگرفتند و يا از ملائكه مفاهيم قرآن را دريافت ميكردند، و نحوه فراگيري قرآن براي امامان حالت شهودي داشته است،[10] علي ـ عليه السلام ـ و يا حسنين ـ عليهما السّلام ـ قرآن را از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرا ميگرفتند و ساير امامان كه در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حيات بشري نداشتند از ملائكه مفاهيم قرآن را فرا ميگرفتند، و همه اينها يك حالت مكاشفهاي و شهودي داشته و منشأ آن مكتب الهي بوده است، آري؛ «نگار من که به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد»
معلم واقعي خداوند است و قلم، بيان، استاد و كتاب زمينههاي تعليم هستند، خداوند متعال تمام «اسماء» (حقايق و اسرار عالم هستي) را به آدم تعليم داد و سپس آنها را خداوند به فرشتگان عرضه كرد،[11] از آنچه گذشت، روشن ميشود كه علم به «اسماء» علم به حقايق و اسرار عالم هستي است كه از محدوده الفاظ و لغات، خارج است و از قبيل وضع لغوي نيست[12]…
قرآن كلام واجب الوجود، غير متناهي ميباشد و از عالم ازلي و غير متناهي سرچشمه گرفته و حقيقتي است غير محدود، و قرآن به حسب واقعيت از جهات مختلف، هم از جهت بُعد وجودي و هم از جهت بُعد اعجازي و هم از جهت بُعد عقلي و عملي، غير متناهي است، و از نظر برهان فلسفي و عقلي ممكن نيست مفسر محدود، قلم و بيان محدود، كلام واجب الوجود غير متناهي را تفسير كند و شرح بدهد، علم محدود، قلم و بيان محدود، هر اندازه هم كه بيان كند و تفسير نمايد، باز آن بيان و تفسير محدود است و نميتواند واقعيت غير محدود را به گونهاي كه هست، بيان نمايد.
با همين بيان عقلي روشن ميشود كه مفسر اصلي و حقيقي قرآن كريم ميبايد پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ باشند نه كساني ديگر. براي اينكه خداوند به آنها «علم ما كان و ما هو كائن و ما يكون» را آموخت، مفتاح و كليد خزاين آسمان و زمين در اختيار آنهاست، و آنان از هر جهت آگاه به علوم الهي و امين وحي ميباشند، چه در مقام دريافت وحي و چه در مقام بيان احكام و تفسير قرآن، معصوم و مصون از خطا هستند.[13]به هر حال، اهل بيت راسخان در علم و مصداق كامل صفت «اهل الذكر»اند كه تفسير و تأويل قرآن را يك جا ميدانند، لذا فقط ايشان هستند كه براي هميشه شايستگي مرجعيت در فهم معاني قرآن و آموزش آيات آن را دارند، اينان دروازههاي هدايت و چراغهاي فرا روي ظلمت و كشتيبان نجات امتند.[14]امام صادق ـ عليه السّلام ـ در حديثي ميفرمايد: همواره خداوند ميان ما اهل بيت كساني را (براي هدايت مردم) بر ميگزيند كه قرآن را از آغاز تا انجام آن ميداند.[15]عترت وارثان، حاملان و معادن علوم و معارف قرآنند و علم قرآن (تنزيل و تأويل) ويژه اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ است. ابوالفتح محمد بن عبد الكريم شهرستاني، صاحب كتاب «ملل و نحل» ميگويد: خداوند علم قرآن را تنها در اختيار حاملان از خاندان پاك پيامبر و ناقلاني از چهرههاي درخشان اصحاب قرار داد.[16]قرآن شريف خطاب به رسول خدا ميفرمايد: «ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإِيمانُ»[17] تو نميدانستي كتاب و ايمان چيست؟ از اين جا معنا آيه روشن ميشود كه خداي سبحان به لحاظ نشئه طبيعت و عالم تكليف به رسول خود ميگويد: تو چه ميدانستي كه كتاب و ايمان چيست، نه به لحاظ باطن اين عالم و نشئه صادر اوّل بودن آن حضرت
نكته ديگري كه در اين راستا قابل بيان مي باشد اين است كه مسأله فهم شهودي و الهام الهي و جرقهها و جوششهاي دروني، طي الارض و هدايت به صورت ايصال الي المطلوب، تنها اختصاص براي اهل بيت ـ عليه السّلام ـ ندارند بلكه انبياء و بندگان خاص خداوند هم ميتوانند داراي چنين صفاتي باشند.
هستند بندگان خاص خداوند كه دنبال «حنّانه»[18] شدن هستند، ممكن است بندگان خاص خداوند معجزه آسا و مكتب نرفته، حافظ قرآن بشوند و قرآن را فرا بگيرند، عدهاي از بندگان خاص خداوند در عين اينكه مكتب نرفته بودند، با شامّه و شمّ عرفاني آيات الهي را از ساير متنهاي عربي تشخيص ميدادند، بنابراين ممكن است بندگان خاص خداوند و متقين به صورت شهودي و ديد باطني، الهاموار، معجزه آسا، رؤيا صادقانه و راههاي ديگر قرآن را فرا بگيرند كه براي همه مقدور نباشد، و يا در مكتبها نتوانند آن را فرا بگيرند، در روايات آمده، به الهامات و جوششهاي دروني بايد توجه ويژه شود و بلافاصله بايد وارد عمل شد، البته دسترسي به اين مقامات پيش زمينههايي را طلب ميكند كه يك شبه به دست نميآيد. نکته ي قابل توجه اين است كه:
خود حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيش از رسالت، از تفضيل كتاب و ايمان به مضامين آگاه نبودند ولي اجمالش را ميدانستند، و به همان نيز عمل ميكردند، و خداوند در اين آيه ي كريمه به آن حضرت خطاب ميفرمايد كه در نشئه طبيعت، پيش از آنكه به مقام نبوّت و رسالت نايل شوي، از جزئيات و تفصيل كتاب آسماني و ايمان به آن خبر نداشتي،[19]…
خلاصه، همان طوري كه اشاره شد، نشئه تكليف و طبيعت، با نشئه ي باطن و علم ملكوتي فرق ميكنند، امامان ـ عليهم السّلام ـ در نشئه باطن، مكتب نرفتهاند و فراگيري قرآن براي آنها حالت شهودي داشته، و قرآن را يا از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و يا از ملائكه و يا الهام گونه كه براي آنها يك حالت شهودي داشته است و يا معجزه آسا فرا ميگرفتند، و علم «ما كان و ما هو كائن و ما يكون» را خداوند به آنها داده است، و قرآن را از آغاز تا انجام آن ميدانند، كساني كه به مكتب نرفتند و خط ننوشتند به غمره مسئله آموز صد مدرس شدند، و توانستند كتابي كه معجزه جاويد است بياموزند و بياموزانند، هم چنين است در مورد بندگان خاص خداوند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير تسنيم، ج 1، ذيل آيات 30 الي 34 از سوره بقره.
2. تفسير موضوعي قرآن در قرآن بسيار روشنگر و كارگشا است.
3. تفسير نمونه، ج 1، ذيل آيات 30 الي 34 از سوره بقره.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، نامه 28.
[2] . تفسير تسنيم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اوّل، 1380، ج 3، ص 167.
[3] . جوادي آملي، عبدالله، خارج فقه، 16/10/1381.
[4] . الرحمن/ 1 ـ 4.
[5] . آل عمران/ 7.
[6] . آل عمران/ 8.
[7] . يونس/ 35.
[8] . جوادي آملي، عبدالله، خارج فقه، 15/10/1381.
[9] . اصول كافي، كتاب فضل العلم، باب اختلاف الحديث، ج 1، ص 83.
[10] . جوادي آملي، عبدالله، سؤال و جواب مستقيم، 16/10/1381.
[11] . تفسير نور، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ پنجم، 1376، ج 1، ص 98 ـ 99.
[12] . الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوّم، 1393 هـ . ق، ج 1، ص 117.
[13] . موحدي نجفي، محمد باقر، مقدمه تفسير تحليلي قرآن كريم، قم، مؤسسه مطبوعاتي دارالكتب، چاپ اوّل، 1381، صص 381 و 382.
[14] . معرفت، محمد هادي، تفسير و مفسران، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اوّل، 1379، ج 1، ص 442.
[15] . همان، يا بصائر الدرجات، ص 194، شماره 6.
[16] . معرفت، محمد هادي، همان.
[17] . شوري/ 52.
[18] . جواديآملي، تفسير ذيل آيه 20 از سورة يونس، 14/11/1381.
[19] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن در قرآن، قم، انتشارات اسدي، چاپ دوّم، 1378، ج 1، ص 42.