در ابتداء ذكر نكاتي ضروري به نظر ميرسد:
1. اوصاف بهشتيان در قرآن:
به صورت فهرستوار ميتوان گفت: براي بهشت رفتن اوصاف زيادي لازم است، از جمله:
1. ايمان به خداوند؛
2. ايمان به رسالت پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و قرآني كه بر او نازل شده است؛
3. ايمان به ملائكه و رسولان گذشته و كتب آنها[1] ايمان به قيامت ؛ [2] 4. پرستش خداوند وانجام نماز، و انجام كار خير؛[3] 5. دوست داشتن خدا و رسول، و دشمني با دشمنان خدا و رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ؛ [4] 6. عمل صالح؛ [5] 7. اطاعت از خدا و رسول[6] ـ صلّي الله عليه و آله ـ نمودن[7] و هر آنچه را پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آورده است بدان اخذ نمودن (و عمل كردن) و هر چيزي را كه نهي فرموده است، اجتناب نمودن «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[8] و… از شرائط بهشت رفتن ميباشند. در نتيجه هر آنچه خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به عنوان اوامر و نواهي فرمودهاند، بايد پذيرفت و از آن جمله اطاعت از اوليالامر است «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»[9] و در جاي خود ثابت شده است كه اوليالامر كه واجب است از آنان اطاعت شود، كساني هستندكه معصوماند،[10] و اِلاّ فرقي ميان ما و آنان وجود ندارد، و هيچ توجيه عقلي و شرعي بر اطاعت آنان وجود نخواهد داشت.
بنابراين، آنان (اوليالامر) افراد خاصي هستند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنان را معرّفي كرده و نخستين آنان بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السلام ـ مي باشد، كه هم دستور به اطاعت او داده و هم محبّت و مودّت او را لازم شمرده (كه در آينده كاملاً بيان ميشود).
2. معناي ولايت:
ولايت معناي متعددي دارد، از جمله: مولي و سرپرست، مالك و صاحب اختيار، محبّت و دوستي، اولي و سزاوار…»،[11] وجه مشترك هم اولويت داشتن و سزاوارتر بودن است.
3. شرائط استفاده از قرآن:
تمسك به آيهاي از قرآن در صورتي صحيح و تمام است كه تمام قرائن را انسان ديده باشد، و از جمله قرائن، آيات ديگر، ديدن روايات (اعم از رواياتي كه از طريق پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ) و قرائن عقلي ميباشد، با توجّه به نكات پيشگفته، بايد دانست كه مراد از ولايت، محبّت علي ـ عليه السلام ـ (و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ) ميباشد، و يا مراد اِمامت و جانشيني و زعامت ديني آنها؟ طبق دو فرض پاسخ را بيان ميداريم.
الف: اگر مراد از ولايت محبّت علي ـ عليه السلام ـ باشد، نه تنها شيعيان ميگويند، بدون محبّت علي ـ عليه السلام ـ كسي وارد بهشت نميشود، بلكه اهلسنّت هم به اين مسئله اعتراف دارند، اوّلاً به اين جهت كه قرآن به عنوان پاداش رسالت، دستور به محبّت اهلبيت داده است، آنجا كه ميفرمايد: بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست ندارم جز دوست داشتن نزديكانم[12] (اهلبيت) كه در رأس نزديكان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السلام ـ قرار دارد، و ثانياً روايات آنها بر اين امر دلالت دارند، كه به برخي از آنها اشاره ميشود.
1. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اگر مردم به محبّت علي اجتماع ميكردند (و همه علي ـ عليه السلام ـ را دوست ميداشتند) خداوند آتش (و جهنّم) را خلق نميكرد.[13]2. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: يا علي! اگر بنده، خدا را به اندازه عمر نوح، عبادت كند، و به اندازه كوه اُحُد طلا داشته باشد آن را در راه خدا انفاق نمايد، و آن قدر عمرش طولاني باشد كه هزار حج (در ضمن هزار سال) پياده انجام دهد، آنگاه بين صفا و مروه مظلومانه به شهادت برسد، ولي تو را دوست ندارد (و امام نداند) بوي بهشت به مشام او نميرسد، و (هرگز) داخل بهشت نخواهد شد».[14]3. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: روز قيامت علي بر كرسي مشرف بر بهشت نشسته، كسي از پل صراط نخواهد گذشت مگر گذرنامهاي شامل بر محبّت علي ـ عليه السلام ـ و اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ داشته باشد، در نتيجه دوستان خود را وارد بهشت و دشمنان خود را وارد جهنم مينمايد.[15]4. امام صادق ـ عليه السلام ـ از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل نموده كه حضرت بارها فرمود: كسي كه دوست ميدارد مانند من زندگي كند و بميرد، و در بهشتي كه خداوند به من وعده داده وارد شود، بايد علي ـ عليه السلام ـ را دوست بدارد (و ولايت او را بپذيرد) و همچنين فرزندان او را كه اِمامان هدايتگر و چراغهاي روشني، بعد از او بودند دوست بدارند؛ زيرا آنها شما را از هدايت به سوي ضلالت نميبرند».[16] در نتيجه بدون محبّت علي ـ عليه السلام ـ (و امامان بعد از او) كسي وارد بهشت نميشود.
و اگر مراد از ولايت، امام باشد، آن هم طبق آية اولي الامر و… كه دستور به اطاعت ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ داده است به عنوان اطاعت از فرمان خدا و رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ يكي از شرائط بهشت رفتن ميباشد، علاوه بر آن، روايات اهلسنّت بر اين شرطيت دلالت دارد، چنانكه در روايت سوّم و چهارم گذشت كه هر كس ولايت علي ـ عليه السلام ـ را نداشته باشد (كه هم محبت را شامل ميشود و هم امامت را) وارد بهشت نميشود، و روايات ديگري در اين زمينه داريم كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. ابوالاحصص از ابي اسحاق نقل كرده است درباره ي آيه اي كه ميفرمايد: مردم را نگهداريد تا مورد سؤال و پرسش قرار نگيريد[17] (كه اگر ولايت او را پذيرفته باشند حق دارند وارد بهشت شوند و اِلاّ حق ورود به بهشت را ندارند).
2. جابر بن عبدالله از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل كرده است كه حضرت به علي فرمود: كسي تو را دوست بدارد و ولايت تو را بپذيرد، با ما در بهشت خواهد بود[18] (مفهوم آن اين است كه اگر كسي ولايت علي ـ عليه السلام ـ را نداشته باشد وارد بهشت نخواهد شد).
امّا پاسخ ذيل پرسش «كه قرآن ايمان به خدا و قيامت را عامل بهشت رفتن ميداند»، چنانكه در مقدّمه گفته شد، براي تمسك و استدلال به آيه اي از قرآن، ديدن آيات ديگر و روايات لازم است، به طور قطع نميتوان گفت صرف ايمان به خدا و قيامت باعث بهشت رفتن ميشود، بلكه ايمان به رسالت و عدالت خدا و همچنين در كنار اين اعتقادات، عمل نيك هم لازم است چنانكه در اكثر آيات قرآن بعد از جمله «آمنُوا» جمله ي «و عَمَلوا الصالحات» آمده، كه نشان ميدهد بهشت رفتن نياز به يك مجموعه اعمال و اعتقاداتي دارد كه يكي از آنها اعتقاد به امامت و ولايت ائمه ي اطهار ـ عليهم السّلام ـ ميباشد كه در روايات بدان اشاره شده است كه به برخي موارد اشاره ميشود:
1. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: كسي كه بميرد و امام زمان خويش را نشناسد (و ولايت او را نپذيرفته باشد) به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است (يعني به دين دوران جاهليّت كه كفر باشد مرده نه اسلام)، و در بعضي روايات دارد كه به يهودي و يا مسيحي از دنيا رفته»،[19] وقتي به دين اسلام نباشد بهشت هم نميرود.
2. رواياتي داريم كه ميرسانند انسان آنگاه وارد بهشت ميشود كه اقرار به توحيد داشته باشد، و توحيد هم سه شرط دارد 1. اعتقاد به نبوّت نبي خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ 2. اعتقاد و اقرار به ولايت ائمه ـ عليهم السّلام ـ و مخصوصاً علي ـ عليه السلام ـ 3. اخلاص در عمل، و انجام واجبات و ترك معاصي[20].
از جمله امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند تضمين نموده است كساني كه اقرار به يگانگي خداوند و اعتراف به رسالت پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ داشته باشند و همچنين اقرار و اعتراف به امامت علي ـ عليه السلام ـ (و فرزندان او) دارند در بهشت خويش ساكن گرداند، در نتيجه از شرائط بهشت رفتن، داشتن ولايت و امامت علي ـ عليه السلام ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ميباشد، از اين گذشته، پاسخ ديگر اين است كه مصداق اصلي آنها كه ايمان به خدا و رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و قيامت دارند، و عمل صالح انجام ميدهند (بعد از دوران پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ) شيعيان علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ ميباشند، و اين امري است كه برخي از عالمان بدان اقرار و اعتراف دارند.
قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» كساني كه ايمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات (خدا) هستند، پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاي بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جاري هستند، هميشه در آن ميمانند، هم خدا از آنها خشنودند، است و هم آنها از خدا خشنودند و اين مقام والا براي كسي است كه از پروردگارش بترسد.[21]حاكم حسكاني از دانشمندان معروف اهل سنّت در قرن پنجم در كتاب معروفش «شواهد التنزيل» بيش از بيست روايت[22] نقل نموده كه مراد از آية فوق علي ـ عليه السلام ـ و شيعيانش ميباشند، از جمله ميگويد:
از ابن عباس نقل شده، هنگامي كه آية فوق «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» نازل شد پيغمبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: هو انت و شيعتك تاتي انت… منظور از آيه، تو و شيعيان تو هستيد كه در روز قيامت وارد عرصة محشر ميشويد، در حالي كه از خدا راضي و هم خدا از شما راضي است و دشمنت خشمگين وارد محشر ميشود، و بالاجبار وارد جهنم ميشود،[23] نتيجه اين شد كه ولايت علي ـ عليه السلام ـ شرط بهشت رفتن، و برترين مصداق آية مورد سؤال و امثال آن، علي ـ عليه السلام ـ و شيعيان او ميباشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيعه در اسلام، علاّمه طباطبائي، تمام كتاب.
2. شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي، ص 153 به بعد.
3. تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي، ج 27، ص 210.
پي نوشت ها:
[1] . نساء/ 136.
[2] . توبه/ 99.
[3] . الحج/ 77.
[4] . مجادله/ 22.
[5] . جاشيه/ 30.
[6] . نور/ 62.
[7] . نساء/ 13.
[8] . حشر/ 7.
[9] . نساء/ 59.
[10] . ر.ك: فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 5، جزء 10، ص 144.
[11] . راغب اصفهاني، محمّد، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 ه ، ص 533.
[12] . شوري/ 23.
[13] . مكي خوارزمي، موفق، المناقب، قم، مؤسسه النشر السلامي، چاپ چهارم، 1421، ه ق، ص 67، روايت 39.
[14] . مناقب خوارزمي، پيشين، ص 67ـ68، روايت 40.
[15] . همان، ص 71، روايت 40.
[16] . همان، ص 75، روايت 55.
[17] . صافات/ 24.
[18] . همان، ص 276، روايت 259.
[19] . فخر رازي، مجموعة للرسائل، رسالة المسائل الخمسون، مصر، 1328، ص 384 و ر.ك: خرازي، سيد محسن، بداية المعارف، مؤسسة النشر الاسلامي، ج 2، ص 17.
[20] . ر.ك: محمّد بن علي صدوق، التوحيد، مؤسسة النشر الاسلامي، تعليقه از سيد هاشم تهراني، ص 20، حديث 7ـ27.
[21] . بيّنه/ 7ـ8.
[22] . ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، ج 27، ص 210.
[23] . حاكم حسكاني نيشابوري، شواهد التنزيل، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1392، ج 2، ص 357، روايت 1126.