براي روشن شدن اين نسبت به حضرت داوود ـ عليهالسّلام ـ به آيهاي كه[1] عدهاي بر آن هستند كه دلالت بر ازدواج متعدد حضرت داوود ـ عليهالسّلام ـ دارد را ذكر مي كنيم.
ترجمه آيه اين است که؛ آيا داستان شاكيان هنگامي كه از محراب (داوود) بالا رفتند به تو رسيده است؟ در آن هنگام كه بر او وارد شدند و او از ديدن آنها وحشت كرد. گفتند: (نترس) دو نفر شاكي هستيم كه يكي از ما بر ديگري ستم كرده، اكنون در ميان ما به حق داوري كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن. اين برادر من است او نود و نه ميش داد و من يكي بيش ندارم امّا او اصرار ميكند كه، اين يكي را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه كرده است داوود گفت « مسلماً او با در خواست يك ميش تو براي افزودن آن به ميشهايش، بر تو ستم نموده، و بسياري از شريكان به يكديگر ستم ميكنند، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند. امّا عده آنان كم است. داوود دانست كه ما او را آزمودهايم از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد.[2]در اينكه اصل داستان و توبه و سجده حضرت داوود ـ عليهالسّلام ـ بحث هايي ميان مفسران مطرح شده است لكن برخي با استفاده از تورات تحريف شده نسبتهاي به داوود ـ عليهالسّلام ـ داده اند كه جاي تأسف دارد. جريان ازدواج داود با همسر اوريا در تورات اينگونه نقل شده: «داوود ـ عليهالسّلام ـ روزي به پشت بام رفت و همسر اوريا را كه زني زيبا بود ديد و به او متمايل شد و براي سردار خود در جنگ پيغام فرستاد كه اوريا را به خط مقدم جنگ بفرستد و هدفش كشته شدن اوريا بود، سردار لشكر اطاعت نمود در نهايت اوريا كشته شد و داوود ـ عليهالسّلام ـ به هدف خود رسيد و براي ارتباط اين افسانه به مسأله قضاوت داوود ـ عليهالسّلام ـ ميان صاحبان نود و نه ميش و يك ميش افزودند. داوود نود و نه زن داشت چون متمايل به زن اوريا گرديد خداوند آن دو فرشته را فرستاد تا او را متنبه سازند و به خطايش واقف كنند و مقدمهاي بر آن افزوده و گفته اند داوود در محراب عبادت مشغول نماز بود كه ابليس بصورت پرندة زيبا پيش رويش مجسم گرديد. داوود ـ عليهالسّلام ـ كه آن پرنده را ديد نمازش را قطع كرد. و از وي تعقيب كرد تا همچنان به بالاي بام آمد و پرنده مزبور خود را به خانه اوريا انداخت و داوود با ديدگان خود آن را تعقيب كرد و چشمش به همسر اوريا كه در حال شستشوي بدن خود بود افتاده و متمايل به او شد.[3] سيد مرتضي (ره) در ردّ اين داستان دروغين ميفرمايد: فساد اين گفتار روشنتر از اين است كه انسان بخواهد به آن پاسخ دهد، خصوصاً كه تورات محرّف داوود ـ عليه السّلام ـ را پيامبر نميداند.
در روايات آمده است كه امام هشتم – عليه السّلام ـ از علي بن محمد ابن جهم پرسيد: مردم درباره داوود چه ميگويند؟ وقتي ايشان داستان كذائي را از علي ابن محمد ابن جهم شنيد، فرمود: اناله و انا اليه راجعون، بعد اين نسبت ها را مذمت فرموده و به قضاوت داوود ـ عليه السّلام ـ اشاره فرمودند كه چون داوود ـ عليه السّلام ـ بدون آنكه از مدعي بينه و گواه طلب كند و عليه مدّعي عليه قضاوت كرد و خطاي داوود همين بوده است. در دنباله اين روايت ميفرمايد: مسأله داوود و ازدواج او با اوريا روي جهت عادي خود بود و چون همسرش كشته شده بود، رسم آن زمان اين بود زن شوهر مرده تا آخر عمر ازدواج نمينمود و داوود ـ عليه السّلام ـ مامور شد، اين رسم را از بين ببرد. عمده همين مطالب را علامه طباطبايي مطرح نموده در آخر اين نسبت ناروا را به آن حضرت ناصحيح دانسته و اضافه نموده است داوود ـ عليه السّلام ـ جايگاه خاصي در آيات قرآن دارد او صاحب زبور در نزد خدا مقرب بوده و خليفه خدا در زمين است.[4]از اميرالمومنين – عليه السلام- است كه فرمودند: اگر كسي ادعا كند حضرت داود زن اوريا (با آن خصوصيتي كه نقل مي كنند) گرفت او را دو حد زنم: حدي براي نبوت و حدي براي اسلام[5] كنايه از اينكه چنين ادعايي دو اتهام است يكي براي پيامبري اتهام كار خلاف زدن و ديگري اينكه در مكتب اسلام هر كس ديگر را به خلاف عفت متهم كند بايد حد بخورد. امام رضا – عليه السلام- نيز وقتي شنيد عده اي مي گويند: حضرت داود اوريا را كشت و زنش را گرفت فرمود: شما به پيامبر خدا نسبت سستي در نماز مي دهيد سپس او را متهم به زنا با زن اوريا مي كنيد، سپس متهم به قتل مي كنيد تنها خطاي حضرت داود اين بود كه قبل از اينكه از مدعي دليل بخواهد قضاوت كرد.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ج19، ص249.
2. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج9، ص 201.
3. التفسيرو المفسرون، محمد هادي معرفت، ج2، ص266.
4. قصص قرآن، هاشم رسولي محلاتي، بي جا، تابش، پنجم، ج2، ص208.
پي نوشت ها:
[1]. ص/23 ، 20.
[2]. همان/24-21.
[3]. كتاب مقدس، عهد عتيق، 2002م، دوم سموئيل، باب 12-11، ص383.
[4]. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، ج9، ص201.
[5]. خزاعي نيشابوري، حسين، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن (معروف به تفسير ابوالفتوح رازي)، مشهد، آستان قدس رضوي، ج16، ص264.
[6]. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1404ه ق، ج11، ص72، باب4 عصمت انبيا.