يحيي فرزند زكريا است كه هر دو از پيامبران بزرگ الهي بوده اند و در سوره هاي ال عمران، انعام، مريم، انبيا اسم يحيي آمده است و بشارت تولد او را خداوند به زكريا داده است.
زكرياي پيامبر در آن هنگامي كه حسرت فرزند طيّب و مرضّي را بر دل داشت و نداشتن فرزند موجب شده بود كه غم و اندوه سخت او را ناراحت كند زيرا خودش به سن پيري رسيده و موهايش سفيد شده و همسرش نازا و در حال سالخوردگي به سر مي برد ولي در عين حال عشق و اميد به پروردگار قلب او را لبريز ساخته بود و او آرزو مي كرد كه ميوه فرزند در همان پيري بر شاخسار وجودش آشكار شود و لذا رو به درگاه خدا آورده و در خلوتگاه نيايش و مناجات با خدا آنجايي كه صدايش را ديگري نمي شنيد، پروردگارش مخاطب قرار داده و عرضه داشت پروردگارا استخوان هاي من (كه سخت ترين اعضاي پيكر من است) سستي گرفته و موهايم را شعله پيري فرا گرفته (به گونه اي كه مانند شعله آتش جلب توجه مي كند و اطرافش را فرا مي گيرد) خدايا من در دعاهايي كه كرده ام از ناحيه تو محروم برنگشته ام و تو همواره مرا به اجابت دعاهايم عادت داده و هيچگاه محروم نساخته اي. اكنون حاجتم آن است كه من از ناحيه بستگانم (پسرعموها يا عموها) بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست از طرف خودت ولي و جانشين به من عطا بفرما خداوندا فرزند پاكيزه به من عطا كن كه تو دعاي بندگان خود را مي شنوي. چيزي نگذشت كه دعاي زكريا به اجابت رسيد و خداوند بشارت تولد فرزند به اسم يحيي را به او داد (اسمي كه قبلاً سابقه نداشته و خود خدا آنرا برايش انتخاب كرده) با اين بشارت حضرت زكريا سخت دلگرم شد و سراپاي وجودش را سرور و خوشحالي فراگرفت و اين درحالي بود كه حضرت زكريا از اسباب ظاهري قطع اميد كرده و آن را براي رسيدن به آرزوي خويش مساعد نمي ديد چون هم خود و هم همسرش پير و از كار افتاده شده بودند. بالاخره نطفه حضرت يحيي به طور معجزه آسا در سن پيري پدر و مادر و نازا بودن مادر، منعقد شد و بعد از چندي به دنيا آمد و خدا اين فرزند را در سن كودكي مجهز به عقل و حكمت نموده و پاكي و طهارت روح و نبوت را به او عنايت نمود.[1]يحيي بن زكريا مأموريت يافت كه با قاطعيت و قدرت و اراده آهنين كتاب آسماني تورات و محتواي آن را اجرا كند و به تمام آن عمل نموده و در راه گسترش آن از هر نيروي مادي و معنوي، فردي و اجتماعي بهره بگيرد و لذا بر اثر شرائط خاص زندگي مجبور به سفرهاي متعدد براي تبليغ آئين الهي گرديد و شايد به همين خاطر ازدواج نكرد و همچون عيساي روح الله مجرد زندگي كرد.
آنچه گفته شد تعريفي است از يحيي بن زكريا كه اسلام به ما ارائه مي دهد و قرآن كريم حضرت يحيي را به صفات جميلي مي ستايد از جمله آن كه او را تصديق كننده كلمه خدا يعني نبوت مسيح خوانده و او را سيد و مايه آبروي قومش و « حصور» يعني بي زن معرفي نموده و پيامبري از صالحان ناميده است.[2]حضرت يحيي در همان كودكي مشغول عبادت خدا شد و هيچ يك از لذائذ دنيا او را از خدا به خود مشغول نساخت و لذا در ميان قوم خود سيد و شريف بود به طوري كه دائماً به او توجه مي نمود و مردم پيرامون او جمع مي شدند و به موعظه هاي گيراي ايشان گوش مي دادند و او مردم را به توبه از گناهان دعوت مي نمود تا روزي كه كشته شد.
راجع به كشته شدن حضرت يحيي در قرآن مطلبي نيامده است ولي چنان كه از روايات برميايد ماجراي كشته شدنش همانند تولدش شگفت انگيز بوده بدين ترتيب كه يحيي ـ عليه السلام ـ قرباني روابط نامشروع يكي از طاغوت هاي زمان خود با يكي از محارم خويش گرديد بدين گونه كه «هيروديس» پادشاه هوسباز فلسطين عاشق «هيروديا» دختر برادر خود شد و زيبائي وي دل او را در گرو عشق آتشين قرار داد لذا تصميم به ازدواج با او گرفت و اين جريان به گوش پيامبر بزرگ خدا يعني يحيي ـ عليه السلام ـ رسيد و او صريحاً اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مي باشد و من براي مبارزه با چنين كاري قيام خواهم كرد. سروصداي اين ماجرا به گوش آن دختر رسيد و او تصميم گرفت از يحيي بن زكريا كه بزرگترين مانع ازدواج او شده بود، در فرصت مناسب انتقام بگيرد و آن را از سر راه هوس هاي خويش بردارد لذا ارتباط خود را با عمويش بيشتر و عميق تر كرد و زيبائي خود را دامي براي او قرار داد و آنچنان در وي نفوذ كرد كه روزي پادشاه به برادرزاده اش گفت هر چه از من مي خواهي يقيناً برآورده خواهم كرد «هيروديا» گفت تنها آرزو و خواست من سر يحيي بن زكريا است زيرا او نام من و تو را بر سر زبان ها انداخته و همه مردم به عيب جوئي ما نشسته اند، اگر مي خواهي دل من آرام و خاطرم شاد شود بايد سر يحيي را برايم بياوري. پادشاه كه ديوانه وار به آن زن عشق مي ورزيد بي توجه به عاقبت اين كار تسليم خواست او شده و چيزي نگذشت كه سر يحيي بن زكريا را نزد آن زن حاضر كردند.[3]امّا منابع مسيحي نيز مي گويد يحيي از كاهني به اسم زكريا و مادري به اسم «اليصابات» در سن كهولت آن دو و نازا بودن مادر متولد شد و اين زن و شوهر نسبت به خدا فرمانبردار و اهل عبادت بودند و بشارت تولد يوحنا كه همان يحيي است در حالي به زكريا داده شد كه او مشغول خدمت در معبد بود فرشته، بر او ظاهر شد و به او گفت داراي فرزندي مي شوي كه در برابر خدا مطيع و نسبت به دنيا زاهد و بي رغبت است او از شكم مادر پير از روح القدس به دنيا مي آيد و بسياري از بني اسرائيل را بسوي خدا برمي گرداند.
مسيحيان مي گويند پس از آن كه ايام خدمت زكريا در معبد به پايان رسيد و به خانه اش رفت چيزي نگذشت كه همسرش حامله شد و يوحنا بدنيا آمد و او مردم را موعظه نمود چون معتقدند پيش از برانگيخته شدن عيساي روح الله يحيي بن زكريا پيامبر جوان بني اسرائيل قيام كرد و به موعظه مردم پرداخت او به مردم مي گفت توبه كنيد زيرا ملكوت آسمان (حكومت خدا) نزديك است و در حالي كه مردم فكر مي كردند كه يوحنا همان مسيح موعود است او اين بشارت را به مردم داد و گفت:
من شما را با آب غسل تعميد (غسلي كه مسيحيان معتقدند با آن انسان از گناهان پاك مي شود) مي دهم ولي بعد از من كسي خواهد آمد كه من خود را لايق آن نمي دانم كه بند كفش او را باز كنم و او شما را به روح القدس و آتش غسل مي دهد و آن شخص همان مسيح موعود است. آنان معتقدند كه عيسي ـ عليه السلام ـ در حالي كه به سن 30 سالگي رسيده بود توسط يحيي غسل تعميد داده شد و براي يهود به عنوان مسيح موعود معرفي شد و به همين جهت مي گويند «يحياي تعميد دهنده» و بالاخره يحيي ـ عليه السلام ـ به جرم مخالفت با ازدواج پادشاه فلسطين با دختر برادرش زنداني و به تحريك آن زن گردن زده شد.[4]از آنچه گفته شد روشن گشت كه در برخي از جهات قرآن و منابع ديني مسيحيان راجع به حضرت يحيي اتحاد نظر دارد از جمله اين كه ايشان پيامبري از پيامبران خدا بوده و به زهد و تقوي و توبه مردم را سفارش مي كرده و بشارت بعثت عيسي ـ عليه السلام ـ را به مردم داده است و خود به آن ايمان آورده و بالاخره اين كه به جرم مخالفت با روابط نامشروع پادشاه زمان خود با يكي از محارمش كشته شده امّا اين نكته كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را ايشان غسل تعميد داده مورد اختلاف ميان اسلام و آئين مسيحيت موجود مي باشد اما صائبين عقايد خاصي نسبت به يحيي دارند و مي گويند ايشان پيامبري بوده كه بعد از او كتاب آسماني براي پيامبري نيامده است، و معتقدند اولين كتاب آسماني بر آدم نازل شد و بعد بر نوح و بعد بر «سام» و بعد بر «رام» و سپس بر ابراهيم خليل و آخرين كتاب آسماني توسط جبرئيل بر يحيي بن زكريا نازل شده است و اسم آن «أور أفشادهي» است كه در آن از تعليمات آسماني اين پيامبر سخن گفته شده است و پيروان يحيي معتقدند كه دين شان و پيامبرشان مخصوص خودشان است و لذا حاضر نيستند تعاليم ديني شان را ديگران ياد بگيرند در تعاليم ديني آنها أغسال و تعميدات متنوع در زمستان و تابستان وجود دارد.[5]
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ توفيقي، حسن، آشنائي با اديان بزرگ، ص114.
پي نوشت ها:
[1]. ر.ک: سوره مريم.
[2]. آل عمران / 39.
[3]. علامه طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 14، ص 14 به بعد، دفتر انتشارات اسلامي، بي تا و تفسير نمونه، ج 13، ص 15 به بعد.
[4]. انجيل لوقا اصحاح سوم، انجيل مرقس، اصحاح ششم 17 ـ 29، به نقل از الميزان، ج 14، ص 37 به بعد و توفيقي، حسن، آشنايي با اديان بزرگ، ص 115.
[5]. ر.ک: مکارم شيرازي، ناصر، الامثل، ج 1، ص 223، بيروت، موسسه البعثه، 1413، اول.