تا وقتي که حضرت آدم ـ عليه السلام ـ از باغ جنت بيرون نيامده بود، اصلا ديني تشريع نشده بود و ديني که از سوي خداوند براي حضرت آدم نازل شد بعد از خروج از جنت بوده است چرا که خداوند در آيه 38 سوره بقره مي فرمايد: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ گفتيم از آن فرود آييد هرگاه هدايتي از طرف من بر شما آمد کساني که از آن پيروي کنند نه ترسي به آن هاست و نه غمگين مي شوند» آيه مبارکه آمدن دين و هدايت را بعد از امر به هبوط به زمين بيان مي کند پس ديني که حضرت آدم ـ عليه السلام ـ تابع آن بوده، هدايت الهي است.[1] که مراد از اين هدايت، هدايت در امر دين است که عبارت است از اعتقاد حق و عمل صالح بر طبق فطرت آدم در راه رسيدن به خدا و منحصر کردن عبوديت در خداي سبحان.[2]از سويي حضرت آدم ـ عليه السلام ـ نيز مأمور به تبليغ اين هدايت بوده است چرا که خداوند در آيه 123 سوره طه مي فرمايد: «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّکم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى؛ ولي هرگاه هدايت من به سراغ شما آيد هر کس از هدايت من پيروي کند نه گمراه مي شود و نه در رنج خواهد بود». بعد از آن که هدايت الهي آمده هر که از هدايت الهي پيروي کند گمراه و شقي نمي شود در جمله فمن اتبع هداي، پيروي کردن را به هدايت نسبت داده که اين استعاره به کنايه است و گرنه اصلش در معني اين است که «من اتبع الهادي الذي يهدي هداي» هر که پيروي کند هدايت گري را که به هدايت من هدايت مي کند.[3]در حقيقت خداوند بعد از ساکن شدن حضرت آدم در زمين به آن حضرت و اولاد وي اين وعده را مي دهد که آن ها مي توانند راه سعادت يا شقاوت را در پيش گيرند و براي شناخت راه سعادت، هدايتي از سوي خداوند خواهد آمد که در تعبير قرآن از آن تعبير به اسلام شده است چرا که خداوند مي فرمايد: «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ»[4] دين در نزد خدا اسلام است.
در اين آيه مراد از اسلام عبوديت در برابر خداوند است و همه انسان ها مکلف به تبعيت از آن هستند و همه انبيا با شيوه هاي مختلف همان دين را تبليغ کرده اند.
در نتيجه مي توان گفت دين حضرت آدم ـ عليه السلام ـ همان دين واحدي است که همه پيامبران بعدي هم مبلغ آن بوده اند و رسيدن به هدايت الهي و عبوديت و بندگي و اعتقاد حق و عمل صالح بر اساس فطرت بشري ارکان آن بوده است و تبعيت از آن سعادت دنيوي و اخروي بشر از آن زمان را به دنبال داشته است هر چند نتوانيم نام خاصي براي آن پيدا کنيم.
نژاد حضرت آدم ـ عليه السلام ـ
در اين مورد بايد چنين گفت که چون حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به عنوان ابوالبشر (پدر بشر) و اولين مخلوق از آدميان است و چون بعدها فرزندان ايشان رفته رفته زياد شده و در طول نسل هاي متعدد سلسله پدران و پسران متعدد شد هر کدام از اين سلسله را نژاد ناميدند که مهم ترين اين نژادها به سه فرزند حضرت نوح منتهي مي شود مثل نژاد سامي، نژاد يافث و نژاد حام. بعد ها اولاد اين ها نيز به نژاد هايي متعدد تقسيم شدند و امروزه نژادهايي مثل نژاد زرد، نژاد سفيد و… وجود دارند يا از تعابيري چون نژاد هند و اروپايي، نژاد عبري، نژاد مغول، نژاد قطبي و… استفاده مي شود پس با تعريف ارائه شده معلوم مي شود که استفاده از تعبير نژاد درباره حضرت آدم معني ندارد چرا که نام گذاري نسل انسان ها به نژاد خاصي، به اعتبار گذشتگان ايشان است که به خاطر قرار گرفتن در سلسله هاي پدري و پسري متفاوت به آن نام ها، نام گذاري مي شدند و حضرت آدم ـ عليه السلام ـ فرزند کسي نبود و قبل از او انساني وجود نداشت لذا تعبير نژاد درباره ايشان معني ندارد.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير الميزان، سوره بقره، اعراف، طه.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ک: طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، 84، ج 1، ص 209.
[2] . همان، ج 14، ص 312.
[3] . ر.ک: ، تفسير الميزان ، ترجمه موسوي همداني، ج 14، ص 313.
[4] . آل عمران / 19.