در پاسخ به اين سؤال لازم است به دو نكته اشاره شود:
1 . توحيد در خالقيت:
تمام اديان الهي در اين نكته متفقند كه آفرينندة و خالق تمام عالم هستي، خداوند يكتا و بيهمتا است.[1] حتي مشركان و كافران نيز معقتدند كه آفرينش جهان و تمام موجودات عالم كار خدواند است.[2] اما موحدان و يگانهپرستان ميگويند نه تنها خداوند قادر متعال، خالق و آفريننده همه موجودات جهان است، بلكه اداره تدبير و نظم عالم هم در انحصار تدبير و درايت او ميباشد و جز خداوند، كسي مدير و ناظم عالم نيست.[3] حتي اديان غير الهي مانند آيين «برهمن» نيز معتقد است كه تنها خداوند خالق و آفريننده عالم است.[4] بنابراين، اعتقاد به خالقيت و آفرينندهگي خداوند، يك اعتقاد فرا ديني است كه غيرمسلمان هم به آن معتقد ميباشد. و تنها ماديگرايان كه به «ماترياليست ها» شهرت دارند، معتقدند كه طبيعت آفريننده اشياء ميباشد. و روي اين باور منكر خدا و خالقيت او هستند، اما واقعيت اين است كه خود طبيعت مخلوق و پديدهاي است كه نيازمند به خالق و آفريننده است.[5] به عبارت حكما، طبيعت موجود ممكن است، لذا محال است پديدآورندهاي نداشته باشد. عقل هم هيچ پديدهاي را بدون علت و پديد آورنده نميپذيرد بنابراين، اين، سخن «ماترياليست» نادرست است. و طبيعت به عنوان يك پديده نيازمند پديد آورنده است.[6]2 . خداوند خالق است نه مخلوق
براي روشن شدن اينكه تنها وجود خداوند هست كه معلول و مخلوق چيزي نيست، اما تمام موجودات ديگر معلول و مخلوق غير ميباشند، لازم است، سه مفهوم زير را توضيح بدهيم:
الف) ممتتع الوجود: عبارت از مفهومي است كه تحقق آن ذاتاً منتفي است و عقل حكم بر ضرورت عدم وجود آن ميكند مثل اجتماع نقيضين مثلاً اگر بگوييم احمد در روز شنبه رأس ساعت ده و ده دقيقه و يك ثانيه هم جوان باشد و هم جوان نباشد عقل و خرد انساني وجود و عدم يك شيي را در يك زمان و يك مكان ناممكن ميداند. يعني با تصور ذات نقيضين عقل حكم ميكند كه اجتماع نقيضين نادرست است و هرگز محقق نميگردد.
ب) ممكن الوجود: عبارت از مفهومي است كه تحقق آن ذاتاً نه منتفي است نه واجب، مثلا اگر تصور كنيم كه احمد 5 سال بعد يك مهندسي توانا و ماهري ميشود، اينكه احمد چنين مهندس بشود از نظر عقل ممكن است و ممكن است كه مهندس هم نشود بنابراين موجود ممكن به موجودي گفته ميشود كه وجودش، برايش، ضروري و واجب نيست. پس مهندس شدن يا نشدن احمد، هر دو، ممكن است و نسبت به احمد به يك صورت مساوي مطرح است، ولي رسيدن به چنين درجهاي نياز به علت دارد. و نيز نرسيدن به آن مرحله هم علت ميطلبد. پس در ممكنات، وجود و عدم هر دو راه دارد اما هر دو هم وجود و هم عدم آن تابع علت است.
ج) واجب الوجود: مفهومي است كه عقل با تصور درست و دقيق آن حكم ميكند كه بايد و بالضرّورة موجود باشد، يعني وجود «واجب الوجود» از ذات و نفس او ميباشد. وقتي ذاتش عين وجود باشد آن هم وجود مطلق، نامحدود و بيپايان و بينهايت، ديگر براي وجود و تحقق خود علت نميخواهد. خداوند دانا و توانا واجب الوجود است يعني عقلاً وجودش ضروري و حتمي است. ضرورت وجود او معلول هيچ چيز ديگري نيست بلكه ذات و نفس او بگونهاي است كه جز وجود و تحقق و عينيت نميباشد.
بعد ازروشن شدن مفاهيم واجبالوجود، ممكن الوجود و متنعالوجود بايد گفت: از بين سه مفهوم مذكور فقط ممكن الوجود است كه محتاج علت ميباشد و دو تاي ديگر احتياجي به علت ندارند؛ چون ممتنعالوجود ذاتاً ممتنع است و واجب الوجود هم ذاتاً واجب است.
اما دليل اين كه خداوند واجب الوجود باشد، چيست؟ جوابهاي متعددي دارد كه در ذيل به يك مورد يعني برهان امكان و وجوب كه برهان فلسفي است، اشاره ميشود.
برهان وجوب و امكان: موجودات جهان ذاتاً ممكنالوجود هستند؛ ولي چون هيچ موجودي بدون وصف ضرورت و وجوب، تحقق نمييابد، داراي وجوب بالغير ميباشند و عللي كه وجود آنها را ايجاب ميكند بايد منتهي به واجب الوجود بالذات، شوند تا دور و تسلسل در علل، لازم نيايد.[7] پس در اين عالم واجبالوجودي هست كه نيازمند علت نيست.
توضيح استدلال:
براي روشن شدن مطلب لازم است واژههاي (امكان) و (وجوب) را بيشتر توضيح دهيم همان گونه كه ديديد در اين برهان (= استدلال) دو واژه كليدي وجود دارد:(امكان) و (وجوب) در تعريف ممكن و واجب گفتهاند كه ممكن آن است كه نسبتاش به وجود و عدم مساوي است يعني ذاتش نه مقتضي وجود است نه مقتضي عدم، و درباره واجب گفته شده كه واجب آن است كه عقلاً وجود آن ضروري است روي اين اساس برهاني كه ذكر كرديم در آن راه نيازمندي ممكن به واجب تبيين شده است به اين معني كه جهان و عالم هستي همگي ممكناند يعني به گونهاي هستند كه در وجود پيدا كردن نيازمند كسي هستند كه به آنها وجود دهد. پس اگر ممكنات موجوداند تابع علّت هستند زيرا ذات ممكن نه مقتضي وجود است و نه اقتضاي عدم را دارد اگر ممكن به واقعيت و تحقق ميرسد بايد خارج از ذات ممكن علّتي باشد تا وجود را به ممكن افاضه نمايد. وخارج از جهان امكان، واجبالوجود است. يعني تمام علتها و تأثيرها بايد در نهايت به واجبالوجود منتهي شود. زيرا همة عالم از تمام جهات وابسته به غير خودش هست خارج از جهان امكان، ذات باري تعالي است كه واجبالوجود است و اوست كه هر لحظه بر جهان امكان افاضه وجود ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . آيت الله سبحاني، شيخ جعفر، منشور عقايد اماميه، بخش دوم، ص 37 تا ص 73.
2 . استاد مصباح، محمدتقي، معارف قرآن، خداشناسي كيهانشناسي انسان شناسي، ص 78 تا ص 105 ، بخش خداشناسي.
3 . آيت الله اميني، ابراهيم، همه بايد بدانند، بخش اول خداشناسي، ص 13 تا ص 48.
4 . مكارم شيرازي، سبحاني، پاسخ به پرسشهاي مذهبي، ص 33 تا ص 38.
پي نوشت ها:
[1] . سبحاني، جعفر، منشور عقايد أماميه، نشر مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ چ اول، سال 1376، ص38.
[2] . زخرف/9، اگر از آنان بپرسي كه كي آسمان و زمين را آفريده است؟ مسلماً در جواب ميگويند: خداوند عزيز و دانا آفريده است».
[3] . فرقان/2،«او همه چيز را آفريد و به دقت اندازهگيري نمود».
[4] . شريعتي، علي، تاريخ و شناخت أديان، نشر البرز، بيتا، ص 225، 222.
[5] . عسكري، مرتضي، عقايد اسلام در قرآن كريم، ترجمه محمد جواد كريمي، نشر انتشارات منير، چاپ اول، بي تا، ج اول، 31 تا 35.
[6] . يوسف/39، و… آيا ارباب پراكنده خوب است يا خداوند يكتا و پيروز؟!».
[7] . مصباح، محمدتقي، آموزش فلسفه، شركت چاپ و نشر بينالمللي، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، پاييز 1378، ج2، ص373.