دين مجموعهاي از احكام و قوانين است كه در جوامع ديني از سوي خداوند متعال توسط پيامبران گرامي به بشر ابلاغ شده است.
اولاً به بررسي اجمالي آثار دين در زندگي مي پردازيم:
دين سرمايه زندگي:
قوه تفكر، قوه نيرومندي است كه در بشر به وديعت نهاده شده و به ابديت مي انديشد و با جهان ديگر پيوند پيدا مي كند، اين قدرت فكري و تصوري، احساسات و تمايلات ابديت خواهي را در او به وجود مي آورد. پيدايش اين تمايلات و خواسته هاي عظيم با ساختمان بدني و محدود و فاني او ناسازگار است لذا يك عدم تعادل عجيب و ناراحت كننده اي ميان آرزوها و ميان استعداد جسماني خود مي بيند و تصور محروميت از ابديت او را خرد مي كند. بسياري از تلاش هاي بشري براي جاويد ماندن نام و عنوان و يادگاري هايشان مولود همين احساس و آرزو است و مي دانيم كه لذت از شهرت و افتخار نام و عنوان فرع بر بقا و حيات خود انسان است تنها چيزي كه اين احساس و احتياج را به صورت كامل و مطمئن تامين مي كند احساسات ديني و عقايد ديني است.
ويكتور هوگو مي نويسد: «راستي اگر انسان اين طور فكر كند كه عدم است و بعد از اين زندگي، نيستي مطلق است ديگر اصلا زندگي براي او ارزشي نخواهد داشت آن چيزي كه زندگي را براي انسان گوارا و لذت بخش مي كند و كار او را مفرح مي سازد و به دل حرارت و گرمي مي دهد و افق ديد انسان را خيلي وسيع مي كند همان چيزي است كه دين به انسان مي دهد يعني اعتقاد به خلود و جهان ابدي، اعتقاد به اينكه تو اي انسان فاني نبوده و از اين جهان بزرگتري و اين جهان براي تو آشيان كوچك و موقتي است و فقط يك گهواره براي دوران كودكي توست و دوران بيشتر دوران ديگري است.[1]تولستوي حكيم روسي در پاسخ به تعريف ايمان مي گويد: «ايمان همان چيزي است كه انسان با آن زندگي مي كند و سرمايه زندگي است.»[2] بنابراين براي اينكه از حيات بهره مند شده و حقيقت زندگي را دريافته تا از پوچي دور بمانيم بايد به پرسشهاي اساسي فلسفه زيستن (از كجا آمدم؟ در كجا هستم؟ به كجا مي روم؟) پاسخ دهيم و تنها دين به اين سوال ها پاسخ هاي روشن و شفاف مي دهد. بسياري از انسانها از زندگي روزمره خود بيزار شده و گاه حيات اجتماعي را رها مي سازند و گاه دست به خود كشي مي زند و اين امور زاييده پوچي و بي معنا خواندن و گرايش به بي ديني است.
نقش دين در كنترل غرايز:
خطرات و انحرافاتي كه بشر را تهديد مي كند به قدمت بشر باز مي گردد و اختصاصي به دوران جهل و غارنشيني او ندارد بلكه اين خطرات در عصر دانش و اتم و فضا بيشتر و عظيم تر شده است چون منشاء انحرافات بشر فقط جهل و ناداني نبوده و نيست بلكه از ناحيه غرائز و تمايلات كنترل نشده مثل شهوت و غضب، افزون طلبي و لذت طلبي وتكبر و نفس پرستي است و شاهدش استكبار كشورهاي پيشرفته جهان و استثمار ملت هاي ضعيف است و علوم و فنون ابزار دست اين غرائز شده است و دانشمندان خادمان سياستمداران و جباران شدند.
علم در خدمت اهداف بشر است اما اينكه اهداف چيست و چه بايد باشد را دين تعيين مي كند و به آن جهت مي بخشد چون كار دين تسلط بر غرائز و تمايلات حيواني و تحريكات غرائز عالي و انساني اوست علم همه چيز را تحت تسلط خود مي گيرد مگر انسان و غرائز او را و انسان علم را در اختيار مي گيرد و به هر جهت كه بخواهد آنرا به كار مي گيرد اما دين، انسان را در اختيار مي گيرد و جهت و مقصد او را عوض مي كند و روي همين جهت بود كه ويل دورانت در مقدمه لذات فلسفه مي گويد: «ما از لحاظ ماشين توانگر شده ايم ولي از نظر مقاصد فقير.»[3]بنابراين باورهاي اعتقادي به ويژه اعتقاد به خدا و معاد ضامن اجراي ارزشها و هنجارهاي ديني اند. افراد جامعه و حكومت با دو روش كنترل و نظارت مي شوند: نظارت بيروني از طريق احكام جزايي و انواع مجازات ها و نظارت دروني كه از طريق باورهاي اعتقادي تحقق مي يابد و اين نوع نظارت، علاوه بر هزينه كم، تاثير و نقش بيشتري دارد.
دين پشتوانه اخلاق و قانون:
ركن اساسي اجتماع، اخلاق و قانون است و پشتوانه آن فقط دين و ايمان برخاسته از عمق وجدان بشر است.
الكسيس كارل مي گويد: «مغزها خيلي پيش رفته است اما افسوس كه دلها هنوز ضعيف است دل را فقط ايمان قوي مي كند و تمام مفاسد بشراز اين نوع است كه مغزها نيرومند شده و دلها ناتوان باقي مانده اند… تمدن براي انسان فقط ابزارهاي خوب ساختند اما آدمها چطور؟ چيزي كه بتواند آدمها را عوض كند و ارزشهاي انساني را جانشين كند دين است پس انسانيت مساوي با دين و ايمان است.»[4]اخلاق منهاي دين پايه ندارد و پايدار نمي ماند تجربه نشان داده است كه آنجا كه دين از اخلاق جدا شده، اخلاق خيلي عقب مانده است. داستايوفسكي مي نويسد: «اگر خدا نباشد همه چيز مباح مي شود.»[5] يعني غير از خدا، هيچ چيز ديگري كه واقعا بتواند مانع انسان از انجام اعمال ضد اخلاقي شود نيست. و همچنين هيچ يك از مكاتب اخلاقي غير ديني در كار خود موفق نبوده اند.
دين پديد آورنده علوم است و به علوم گرمي مي بخشد:
تمام اديان آسماني نجات انسان از جهل و ناداني را وظيفه و آرمان بزرگ مي دانستند و انبيا تمام تلاش خود را براي اين هدف به كار گرفتند و همواره علم را فضيلت دانستند و مقام عالم را ارج نهادند به ويژه دين اسلام طلب علم را فريضه و وظيفه عمومي مسلمين (بدون اختصاص به زن و مرد) مي داند[6] و امام باقر(ع) فرمود: «دانش را از حاملان آن بياموزيد و آنرا به برادران خود بياموزيد همانگونه كه علماء آن را به شما آموختند.»[7]آن زمان كه هنوز غرب در خواب بود مسلمانان در پرتو تعاليم دين به پيشرفتهايي نايل شدند و تمدن بزرگ اسلامي را بنا نهادند و اگر امروز از دنياي علوم و تكنولوژي غرب عقب افتاده ايم به خاطر اين است كه تعاليم را جدي نگرفتيم و عمل نكرديم.
جلوگيري از بحران هاي رواني و توليد بهجت و انبساط:
انسان ها براي آنچه كه ندارند سعي و تلاش مي كنند تا به دست آورند غم و غصه مي خورند و هم چنين نسبت به آنچه كه دارند نيز نگران هستند كه مبادا حوادث روزگار آنرا از چنگ آنها درآورد و تنها ايمان هر دو آفت را از بين مي برد و در انسان ايجاد انبساط و سرور مي كند. به عبارت ديگر آنچه اعصاب آدمي را در اين زندگي فرسوده مي كند اضطراب ها و هيجانهايي است كه از شادماني دستيابي به علايق مادي، و افسردگي از نرسيدن به آنها حاصل ميشود و تنها ايمان است كه به مومن آرامش و اطمينان مي دهدو انسان را به ساحل امنيت و آرامش و سلامت مي رساند.
رهايي انسان از اسارت هاي ظاهري و باطني:
اسلام به انسانها هشدار مي دهد تا از خواب غفلت بيدار شوند و خود را از هر قيود و اسارت آزاد كرده و راه تكامل به سوي آستان الهي را بپيمايد و بيان مي كند كه خدا تو را آزاد آفريده و گل سر سبد هستي تويي و تمام عالم را تحت تسخير تو قرار داده و اگر به حقيقت خود بنگري متوجه مي شوي كه از ملائك هم بالاتري و داراي چه ارزش و كرامتي هستي پس خود را از قيود و اسارت امور ظاهري و باطني رها كن.
بيداري ملل مسلمان، اين اميد را در دلها زنده مي كند كه در آينده بسيار نزديك از زير فشار و سلطه مستبدان و قدرت هاي استكباري و استعماري رها شده تا به استقلال و آزادي برسند.
زدودن عقايد باطل و خرافي از جوامع انساني:
خرافه ها و عصبيت هاي كور و تقليدهاي كوركورانه از باروهاي گذشتگان، بزرگترين مانع رشد و تكامل و ترقي انسان هاست كه زدودن آنها از مبارزه با شرك و بت پرستي طاقت فرساتراست و دين اسلام موفقيت خود را در اين ميدان (مثل نگرش منفي به زن و زنده به گور كردن دختران و…) نشان داده است و خرافه ها و عصبيت هاي مدرن تنها توسط اسلام ناب قابل زوال هستند.
تمام باورها و احكام اسلام مثل ازدواج و طلاق و قصاص، حرمت هم جنس بازي، حرمت زنا و شراب خوردن، احكام ارث و… داراي آثار و بركات فراوان است كه مجال ذكر آن نيست و فقط به عنوان مثال كلام قرآن را دربارة بركات پرداخت خمس و زكات بيان مي كنيم كه فرمود:[8] با اين احكام عدالت و تعديل اقتصادي در بين مسلمانان به وجود مي آيد چون اين كار منشاء گردش عمومي پول و ثروت و حذف انحصار مال از دست ثروتمندان است و با توزيع عادلانه فاصله طبقاتي از بين مي رود.
تذكر: ايمان و دينداري داراي مراتب شدت و ضعف است و ضعف و قوت آثار و كاركرد دين بستگي به شدت و ضعف ايمان متدينان و نحوه رويكرد و توجه آنها به دين دارد يعني به هر مقدار كه به دين عمل شود آثار دين نيز پياده مي شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ فتحعلي، محمود و ديگران، مباني انديشه اسلامي 3 (طرح ولايت)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، تابستان 1383.
2ـ خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1379.
پي نوشت ها:
[1] . مجموعه آثار شهيد مطهري، ج3، ص398.
[2] . همان.
[3] . مطهري، مرتضي، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، تهران، انتشارات صدرا، 1368، ص86.
[4] . همان، ص40ـ39.
[5] . مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، انتشارات صدرا، 1368، ص100.
[6] . قال رسول الله(ص): طلب العلم فريضه علي كل مسلم و مسلمه. شهيد ثاني، منيه المريد، تحقيق رضا مختاري، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ سوم، 1374، ص99.
[7] . همان، ص111، تعلموا العلم من حمله العلم علموه اخوانكم كما علمكموه العلماء.
[8] . ما افاء الله علي رسوله من اهل القري فلله و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل كي لا يكون دولة بين الاغنياء منكم. (حشر/7).