براي روشن شدن پاسخ به معرفي شيعه، سني، ناصبي، رافضي و صحابي ميپردازيم.
شيعه كه در لغت، به معناي پيرو است(چنانكه در آيه 15 قصص و 83 صافات به همين معنا آمده است) در اصطلاح، كاربردهاي مختلفي دارد. 1. شيعه كسي است كه علي و اولادش را دوست داشته باشد، به اين جهت كه آنها اهل بيت پيامبرند و خداوند موّدت و دوستي خاندان پيامبر(ص) را واجب كرده است(شوري/23) به اين معنا، شيعه همهي مسلمانان غير از نواصب را در برميگيرد، زيرا همه آنها در نمازهايشان بر محمد و آل او صلوات ميفرستند و آياتي كه در حق آنان نازل شدهاند را تلاوت ميكنند.
2. كساني كه علي ـ عليه السلام ـ را بر عثمان و يا بر همه خلفا برتر ميدانند با اينكه معتقدند او خليفه چهارم است، وجه برتر دانستن او فضائل و مناقبي است كه تاريخ به آنها گواهي ميدهد، معتزله بغداد كه گروهي از مذهب كلامي معتزلهاند و نيز اندكي از اهل حديث بر همين عقيدهاند.
3. در اصطلاح رائج شيعه كسي است كه پيرو علي و اولاد معصوم او (12 امام ـ عليه السلام ـ ) است به اين دليل كه آنها جانشينان به حق پيامبر(ص) و پيشوايان بعد از اويند و پيامبر به دستور خدا آنان را به اين مقام نصب و خصوصياتشان را بيان كرده است.[1]تسنن گاهي به معناي پيروي از سنت پيامبر(ص) است. سنت پيامبر يعني سخن، فعل و تقرير او، حال اگر سنّي را بدين معنا بگيريم همه مسلمانان در اين مساله اشتراك دارند.[2] هيچ فرقهاي نيست كه سنّت پيامبر را حجت ندانند، بر اساس اين ملاك سنّي واقعي شيعيان (دوازده امامي)اند، زيرا آنان كسانياند كه در اصول و فروع دين، ذرهاي از قانون اساسي (قرآن) و فرمايشات پيامبر تخطّي نكردهاند، امّا ديگراني كه فعلا در ميان اهل تسنن از احترام فوق العاده برخوردارند، حتي در زمان خود پيامبر با حضرتش مخالفت كردند، چنان كه داستان تخلف از لشكر اسامه و داستان يوم الخميس (روزي كه پيامبر در آخرين لحظات عمرش قلم و دوات خواست تا چيزي بنويسند كه مردم بعد از او گمراه نشوند و عدهاي از اين كار جلوگيري كردند و قلب پيامبر خونين از دنيا رفت) و… اين مطلب را به وضوح نشان ميدهد.
بعد از وفات پيامبر مسأله به مراتب آشكارتر شد تا به حدّي كه بعضي از صحابه نوشتن حديث و محافظت از سنّت پيامبر را تحريم كرد و آن را بدعت در دين شمرد. در حالي كه عدهاي با تمام توان براي حفظ سنّت پيامبر و قرآن عظيم الشأن ميكوشيدند. پس مسلماً گروهي كه براي حفظ سنت تا پاي جان كوشيدند و به آن عمل كردند و برهمين اساس از خليفهي بلافصل پيامبر و جانشينان او لحظهاي جدا نشدند و ايشان را مرجع ديني، مذهبي، علمي و رهبر و پيشواي خود قرار دادند، اهل سنّت و سني واقعي اند نه ديگران.[3]و گاهي سنّي به معناي پذيرش اسلام در قالب خلافت ابوبكر و ديگر خلفاء است كه اين انديشه بعد از درگذشت پيامبر(ص) پديد آمد و زادگاه آن سقيفه بنيساعده و حوادث پس از آن ميباشد.[4]سنّي به اين معنا گروه بزرگي هستند كه سه چهارم مسلمانان را تشكيل ميدهند و در مذهب فقهي از يكي از ائمه چهارگانه اهل سنّت (ابوحنيفه، مالك، شافعي و احمد بن حنبل) تقليد ميكنند، يکي از شاخههاي اين گروه فرقه سلفيه است كه توسط ابن تيميه احياء شد، سپس وهّابيان پيرو سرسخت آن شدند.[5]نواصب و ناصبي كساني هستند كه علي ـ عليه السّلام ـ و اهل بيت او را دشمن ميدارند و اين امر را به عنوان يك مسألة، واجب تلقي ميكنند، ريشة اين طرز تفكر به معاويه بن ابيسفيان باز ميگردد، او در يك اعلاميه رسمي دستور داد كه در همة اماكن عمومي، مذهبي، و… به علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ دشنام داده شود، و اين سنّت در سلسله بنياميه همچنان باقي ماند.[6] متأسفانه سنّت شيطاني معاويه باعث شد كه غالب اهل تسنّن از عترت پيامبر منحرف شوند، حتي به گونهاي كه محدثاني را كه از خوارج و نواصباند مورد مدح قرار ميدهند و اگر شيعه باشند آنان را جرح كرده ميگويند در سند اين حديث، رافضي هست.[7] و به آن عمل نميكنند.
رافضي كه از ريشه رفض به معناي ترك كردن گرفته شده است در اصطلاح چند كاربرد دارد: 1. دوستان اهل بيت؛ 2. همه شيعيان؛ 3. گروه خاصي از شيعه. اين اصطلاح يك اصطلاح سياسي است كه طرفداران حكومت بر مخالفانشان رافضي ميگفتند، چه مخالفتشان برحق بودند يا باطل، مثلاً معاويه بن ابي سفيان پيروان عثمان خليفه سوم را رافضه ميخواند، به اين اعتبار كه مخالفان علي ـ عليه السّلام ـ هستند.[8] و از آنجايي كه شيعه همواره در طول تاريخ مخالف حاكمان غاصب بودند، رافضي خوانده ميشدند. شخصي در محضر مبارك امام باقر ـ عليه السّلام ـ ميگويد: فلان كس ما را به نامي ميخواند، امام ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: به چه نامي؟ ميگويد به ما (شيعيان) رافضي ميگويند. آنگاه امام ـ عليه السّلام ـ در حالي كه به سينه مقدسش اشاره ميفرمود، سه مرتبه فرمود: من از رافضهام و آنان از مناند.[9] يعني اگر رافضي به معناي مخالف حكومتهاي غاصب باشد، شيعه هم رافضي است.
پس اين كلمه بار معنايي منفي ندارد تا به كينهتوزان اصحاب پيامبر رافضي گفته شود، بلكه آن گاه كه به مخالفان حكومت غاصبانه اطلاق شود، بار معنايي مثبت دارد تا به آن اندازه كه امام باقر ـ عليه السّلام ـ خودش را رافضي ميخواند.
صحابي كه از ريشه صحبت به معناي همراهي، گرفته شده است به ياران و همراهان پيامبر گفته ميشود. حال ملاك و ميزان صحابه بودن چيست؟ آيا زمان خاصي باعث افتخار به اين نام مي شود يا تعداد ديدنها و يا تأثر و تكامل در پرتو اخلاق پيامبر؟ اقوالي است كه طالبان ميتوانند به كتابهاي مربوطه مراجعه كنند.[10] در هر حال آنچه كه براي نوشتار حاضر حايز اهميت است، توجه دادن به مقام اسطورهاي است كه در اذهان نوع اهل تسنن، از مطلق صحابه وجود دارد؛ ايشان بدون استثنا قايل به عدالت همة صحابة پيامبرند،[11] به نظر ميرسد كه سؤال مورد بحث در چنين فضايي از اعتقاد به صحابه سرچشمه گرفته است كه كينهتوزي حتماً به يك فرد از آنان را ولو آن فرد مثلاً معاويه باشد، موجب رافضي بودن ميداند. آن هم با آن بار معنائي منفي كه به غلط از رافضه برداشت كردهاند. براي روشن شدن جايگاه واقعي صحابه و قضاوت درباره آنان بايد به سه منبع مهم مراجعه شود، يكي قرآن ديگري سنّت پيامبر و سومي ديدگاه خود صحابه درباره همديگر. در اين نوشتار براي رعايت اختصار فقط به بعضي از عناوين قرآني اشاره ميشود.[12]گروهي از آيات صحابه را مدح ميكنند و با عناويني از قبيل سابقون اوّلون (توبه، 100) كساني كه در زير درخت با پيامبر بيعت كردند (فتح، 18)، و… نام ميبرند و برخي آيات نيز صحابه را مورد سرزنش قرار ميدهد و با عناويني مانند: منافقان معروف (منافقين، 1)، منافقان مخفي (توبه، 101)، بيماردلان (احزاب، 12)، و… ياد ميكند.
از نظر شيعه صرف صحابي بودن باعث عدالت و هرگونه امتياز ديگري نميشود. بلكه بايد ديد كه صحابي چه كسي است، زيرا شيعه پيرو قرآن و سنّت است و نميتواند از گفتههاي آن دو، قدم فراتر بگذارد. همان گونه كه خود قرآن و سنّت از بعضي از صحابه به نيكي ياد كرده است، شيعه نيز چنين ميكند و امّا بعضي ديگر كه مورد نكوهش قرار گرفتهاند و حتي با خود پيامبر بزرگوار اسلام مخالفت كردهاند، هرگز از مقام مقدسي برخوردار نيستند. مگر صحابي پيامبر بودن او را از همسران پيامبر نزديكتر به پيامبر(ص) ميكند، در حالي كه زن نوح و لوط همسران پيامبران خدا بودند ولي فاجر،[13] قرآن درباره همسران پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»؛ (احزاب، 30) اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود، و اين براي خدا آسان است.
حال كه سؤال مذكور روشن شد، اين مسأله به خوبي واضح ميگردد كه فرق شيعه و سني چيست؟ آيا آنها فرق ندارند؟ آيا دشمنان اهل بيت ناصبي و كينه ورزان به صحابه رافضي ناميده ميشوند و ديگران غير از اين دو فرقه (رافضي و ناصبي) يكي هستند؟
از باب تذكر عرض ميشود كه سني در سؤال ما به معناي پيروي از سنّت پيامبر نيست، زيرا اولاً اصل پيروي از سنّت پيامبر در ميان همة مسلمانان مشترك است، و ثانياً اگر چنان چه سني را بدين معنا بگيريم شيعه به آن نام سزاوارترند، چنان چه در جاي خود بيان شد. بلكه سني در اصطلاح امروزي، پذيرش اسلام در قالب خلافت ابوبكر و ديگر خلفا است.
فرق اين اصطلاح با شيعه چيست؟ مهمترين و اساسيترين فرق شيعه و سني اين است كه شيعه مسئله خلاف پيامبر(ص) را ادامه وظيفة رسالت پيامبر ميدانند و معتقدند كه امامت و خلافت همانند رسالت مقامي است الهي كه خداوند بايد شخص خليفه و امام را تعيين نمايد و آن مقام والا از دسترس بشر و انتخاب او به دور است. بنابراين اعتقاد به امامت و خلافت، اصلي از اصول دين است؛ مانند توحيد، نبوت و معاد. در حالي كه اهل تسنن امامت را يكي از فروع دين ميدانند. زيرا يكي از واجبات فرعي امر به معروف و نهي ازمنكر است كه اقامة اين فريضه الهي بدون وجود امام ميسر نيست. بنابراين از باب مقدمه واجب بايد امامي برگزيده شود تا در سايه قدرت او اين فريضه جامه عمل بپوشد.[14]بديهي است كه شيعه و سني مشتركات فراواني نيز دارند، مثلاً در اصول سه گانة يكتاپرستي و يكتاگرايي، نبوت عامه و خاتميت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و معاد با هم مشتركاند. شيعه و سني يك شريعت و آيين دارند، يعني احكام پنجگانة واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح در هر دو مذهب وجود دارند و سرچشمه آن احكام كتاب خدا و سنّت پيامبر است و جنبههاي اتحاد ديگر از قبيل قبله واحد و… .
پس شيعه كه پيروان اهل بيتاند با سني كه معتقد به خلفاي راشدين است، فرق ميكند. جوهر فرقشان در مسألة خلافت است، شيعه خلافت و امامت را از اصول دين و امر آسماني و الهي ميداند و معتقد است كه اين مقام بايد از سوي خداوند و به واسطة پيامبرش به شخص لايقي سپرده شود كه از نظر شيعه با ادلّة قطعي چنين شده است. ولي از نظر سني خلافت يكي از فروع دين است و به انتخاب خود مسلمانان واگذاشته شده است، پس گوهر امامت در نزد آن دو فرقه، دو چيز است.
امّا اينكه بگوييم كينهورزان به اهل بيت ناصبياند، كاملاً درست است، آنها دشمنان اهل بيتاند و در واقع دشمنان پيامبر خدايند ودر نتيجه كافرند. كينهورزي نسبت به صحابه رسول خدا بستگي به شخصيت و ميزان اعتقاد و ايمان به پيامبر(ص) و… دارد، اگر صحابي، صحابي واقعي باشد كه از خط امامت و خلافت پيامبر(ص) جدا نشده باشد، كينهورزي به آنان نيز به معناي قبول نداشتن پيامبر(ص) است كه در اين صورت حكمش روشن است و اگر صحابي كسي است كه از همراهي پيامبر فقط ديدن و صرف شنيدن سخنان او را به دست آورده است، صحابي بودن او اهميت چنداني ندارد. و امّا واژة رافضي يك اصطلاح سياسي است كه به مخالفان حكومت اطلاق ميشده است و بار معنايي منفي ندارد تا به مخالفان و كينهتوزان صحابه رافضي گفته شود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شبهات حول الشيعه، عباسي علي الموسوي.
2. شيعه و تهمتهاي ناروا، محمد جواد بشري، ترجمه محمدرضا عطايي.
3. شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي.
4. بحوث مع اهل السنه و السلفيه، مهدي حسيني روحاني.
پي نوشت ها:
[1] . سبحاني، جعفر، بحث فيالملل والنحل، ج 6، 7، 10؛ ر.ك: الشيعه هم اهل السنّة، ص17؛ تيجاني سماوي، محمد، موسسه الفجر، لندن و عقائدالاماميه، 106ص؛ المظفر، محمدرضا، نعمان، نجف.
[2] . سبحاني، جعفر، سيماي فرزانگان، ج 2، ص 297.
[3] . ر.ك: الشيعه هم اهل السنه، ص 23.
[4] . سيماي فرزانگان، همان، ج 2، ص 297؛ ر.ك :الشيعه هم اهل السنه، ص 3023.
[5] . همان.
[6] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 6، ص 8؛ ر.ك: الشيعه هم اهل السنه، ص 159- 20163.
[7] . همان.
[8] . بحوث في الملل و النحل، ج 6، ص 120 ـ 124.
[9] . همان.
[10] . اسد الغابه، ج 1، ص 11 ـ 12، طبع مصر (به نقل از بحوث في الملل و النحل، ص 64).
[11] . بحوث في الملل و النحل، همان، ج 1، ص 201.
[12] . براي آگاهي بيشتر ر.ك: همان، ص 207 ـ 233؛ و الشيعه هم اهل السنه، ص 271.
[13] . تحريم/10.
[14] . سيماي فرزانگان، همان، ج 2، ص 298.