در اين بخش از بحث به نكات تفسيري برخي از آيات مربوط به سوال اشاره مي شود.
تا هدف از خلقت فرشتگان و انسانها و پيامبران روشن گردد و به دنبال آن ميزان و وسعت آگاهي آنها از اسرار و آفرينش الهي مشخص شود.
قرآن مجيد ميفرمايند: «ما به تو وحي فرستاديم همانگونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحي فرستاده، و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (طوائف بنياسرائيل) و عيسي و ايوب و يونس و هارون و سليمان وحي نموديم، و به داود زبور داديم.»[1]تعليم و تعلّم گاهي بيواسطه است و گاهي با واسطه؛… شكي نيست كه در تعليم اسماء، فرشتگان واسطه نبودند و تعليم الهي بيواسطه بود؛ زيرا وساطت در اينجا نظير وساطت پيك مخابرات و رابطههاي معمولي پستي نيست كه واسطه، صرفاً نامهاي را به گيرنده منتقل كند، بدون اينكه از محتواي آن آگاه باشد، بلكه وساطت در اين مقام، رابطه بودن كسي است كه واسطه در فيض است و وساطت در فيض، بدون آگاهي از آن امكان ندارد. سِرّ بيواسطه بودن تعليم اسماء اين است كه تنها آدم، از اسماء آگاه شد و فرشتگان اگر به آن آگاه شدند با تعليم آدم بود. نتيجه اين ميشود كه تعليم خداوند نسبت به اسماء به صورت وحي و از قبيل «يرسل رسولاً فيوحي باذنه» نيز نبود، بلكه تنها از راه تكلّم خداوند باشد، يعني وحي بيواسطه و از باب «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً» تحقق يافت.[2]گرچه فرشتگان به بسياري از امور غيبي به تعليم الهي عالمند، ليكن برخي از معارف غيبي از قلمرو علم و حوزة اطلاع آنان خارج است؛ چنان كه به عنوان نمونه، كمال مكنون انسان و نقص مكتوم ابليس براي ملائكه معلوم نبود و چنانكه هنگامي كه حضرت خليلالرحمان، محكوم «حرّقوه وانصروا الهتكم» شد فرشتگان ضجّه زدند و خداوند فرمود: اگر از شما كمك خواست او را ياري دهيد و هنگامي كه فهميدند حضرت ابراهيم همّت خود را از آنان رفيعتر دانست. خداوند فرمود: «الم اقل لكم انّي اعلم ما لا تعلمون»[3]…
فرشته وحي به سه طريق بر پيامبر ظاهر ميگشت:
1. از بعضي از روايات استفاده ميشود، هنگامي كه وحي بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از طريق فرشته نازل ميشد، حال پيامبر عادي بود، امّا هنگامي كه ارتباط مستقيم و بدون واسطه برقرار ميگشت، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ سنگيني فوقالعادهاي احساس ميكرد، تا آنجا كه گاه مدهوش ميشد، چنانكه در توحيد صدوق از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده كه از حضرتش پرسيدند: «آن حالت مدهوشي كه به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به هنگام وحي دست ميداد چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هيچ كس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي ميكرد.»
2. ديگر اينكه هنگامي كه جبرئيل بر آن حضرت ـ عليه السّلام ـ نازل ميشد بسيار مؤدبانه و توأم با احترام بود، در حديثي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است: «هنگامي كه جبرئيل خدمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميآمد همچون بندگان در برابر حضرتش مينشست و هرگز بدون اجازه وارد نميشد.
3. از روايات ديگري استفاده ميشود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با يك توفيق الهي و (شهود باطني) «جبرئيل» را به خوبي تشخيص ميداد، چنانكه در حديثي آمده است: «پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نميدانست جبرئيل از طرف خدا است مگر از طريق توفيق الهي.[4] پس بالاترين مرتبه ارتباط پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با خداوند ارتباط بدون واسطه و مستقيم بود. كه بين خداوند و انسانهاي كامل برقرار ميشود.
آيتالله جوادي آملي، تحت عنوان «برتري علمي و عملي آدم بر فرشتگان» ميفرمايد: «از ديگر لطيفههاي آيات خلافت آدم، برتري و شرافت انسان كامل بر فرشتگان است. از اين آيات دو نقطه فضيلت انساني نسبت به فرشتهها كاملاً مشهود است كه انسان كامل را لااقل به دو مرحله، برتر از ملائكه مينشاند: 1. يكي مقام آموزگاري انسان؛ 2. و ديگري مسجود بودن او براي فرشتگان. با توجه به اين دو برتري، انسان كامل نه تنها ميتواند همتاي فرشتگان باشد، بلكه با گذر از مرز فرشتگي ميتواند معلم و مسجود آنان قرار گيرد به گونهاي كه آنها اسماء را از انسان كامل بياموزند و هم در برابرش سجده كنند.
آنچه در اينجا بايد بدان پرداخت، آن است كه معيار اين فضيلت و علت برتري انسان كامل بر فرشتگان، چيست؟…» علم خداوند با تعليم اسماء، آدم عالِم را مسجود و معلم فرشتگان ساخت، صرف علم، هيچ كس را معلم فرشته نميكند. بلكه در كنار علم، انسان بايد اسم خدا و مظهري از صفات الهي باشد تا به مقام برتري از فرشتگان، راه يابد. پس علم با عمل از صرف علم، برتر است و آدم ـ عليه السّلام ـ نه تنها علم اسماء داشت، كه اهل تسبيح و تقديس و تحميد خدا نيز بود و مجموعه علم وعبادت آدم ـ عليهالسّلام ـ او را برتر از فرشتگان فاقد علم الاسماء نشاند و مقام خلافت خدا و تعليم اسماء را زيبندة او نمود و مسجود فرشتگانش كرد.[5] ملائكه آفرينش خاصي داشتند كه استعداد فراگيري اين همه علوم در آنها نبود، آنها براي هدف ديگر آفريده شده بودند، نه براي اين هدف، و به همين دليل فرشتگان بعد از اين آزمايش، واقعيت را دريافتند و پذيرفتند، ولي شايد خودشان در آغاز فكر ميكردند براي اين هدف نيز آمادگي دارند، امّا خداوند با آزمايش علم اسماء تفاوت آنها را با آدم روشن ساخت.[6]خداي سبحان آفرينش هفت آسمان و هفت زمين و فرود آمدن فرمانش ميان آنها را مقدمه و زمينهاي براي عالم شدن انسانها ميخواند. هدف از آفرينش مجموعة آسمانها و زمين آن است كه دانش انسان به حدي رشد كند كه بر قدرت مطلق و احاطه علمي و مطلقِ خداي سبحان بر همه آفرينش، كاملاً واقف گردد.[7] مراد از انسان در اين بحث (سؤال) و انسان از منظر قرآن، حقيقت انسان و روح انسان و انسانيت انسان و صحيفه جان انسان و استعداد انسان است، نه فرد خارجي و افراد كوچه و خيابان. پيامبران، شارحان اصليِ كتاب جان انسان هستند. خداي سبحان در قرآن كريم، پيامبر اسلام ـ صلي الله كه از اين اسوه پيروي ميكنند صراط مستقيم را با راه دل ميروند.[8] قرآن كريم پيشرفتگان بشري را نيز معرفي مينمايد كه چنان به نور معرفت يقين، روشناند كه در افق ديد خود بهشت و جهنّم را در همين دنيا ميبينند: «اين گونه نيست كه ميپنداريد، اگر علم و يقين داشتيد، قطعاً جهنّم را خواهيد ديد. آري با چشم يقين خواهيد ديد.»[9] رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از حارثه بن مالك نعمان انصاري ميپرسند: چگونهاي و در چه حالي؟ عرض ميكند: مؤمني راستينام. پيامبر از حقيقت سخنش جويا ميشوند كه: براي هر چيز حقيقتي است، حقيقت گفتار تو چيست؟ حارثه، چنين پاسخ ميدهد: نفس من از دنيا كنارگيري كرد، شبهايم را به بيداري و روزهايم را به تشنگي ميگذارنم. هم اكنون گويي عرش پروردگارم را كه براي حسابرسي برپا شده است، مينگرم و بهشتيان را در حال زيارت يكديگر، ميبينم و زوزة وحشتناك جهنميان درون آتش را، ميشنوم. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ميفرمايد: بندهاي است كه خدا قلبش را روشن كرده است و به بركت اين نور الهي، داراي بصيرت شده است.[10]آيتالله مصباح يزدي ميفرمايد: «معرفتي را كه افراد نسبت به خداوند تحصيل ميكنند از جهت عمق و وسعت مفاهيم در سطوحي بسيار متفاوت است و به اصطلاح، عرض عريض دارد، تا آنجا كه تقريباً ميتوان گفت: مراتب معرفت الهي در انسان ميل به بينهايت دارد…»[11]به هر حال آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمي كه خدا به وي آموخت، غير از آن علمي بود كه ملائك از آدم آموختند، علمي كه براي آدم دست داد، حقيقت علم به اسماء بود، كه فراگرفتن آن براي آدم ممكن بود، و براي ملائك ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لايق خلافت خدايي شد، به خاطر همين علم به اسماء بوده، نه به خاطر خبر دادن از آن. پس توسعه آگاهي از آفرينش و اسرار الهي نزد پيامبران و انسان كامل است و در اين جهت، آگاهي فرشتگان به سر حدّ آگاهي پيامبران و انسانهاي كامل نميرسد. به اضافه اينكه هدف از آفرينش انسانها و فرشتگان، با هم فرق ميكند. مقام خليفه الهي از آن انسان است و وظيفه پيك شدن و وحي به صورت با واسطه و غير مستقيم، وظيفه فرشتگان. يكي بيواسطه به او وحي ميشود و ديگري واسطه براي حمل وحي الهي ميشود كه هر دو قسم وحي، چه با واسطه و چه بدون واسطه اختصاص دارد به انسان كامل كه مصداق آن پيامبران الهي و كاملترين آنها پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مجموعه آثار، ج 1، از مجموعه آثار استاد مطهري، انتشارات صدرا.
2. صورت و سيرت انسان در قرآن، ج 14، تفسير موضوعي قرآن از استاد جوادي آملي، انتشارات اسراء.
3. تفسير تسنيم، ج 3، جوادي آملي، انتشارات اسراء.
4. كتاب معرفت نفس، سه جلدي از استاد حسن حسنزاده آملي.
پي نوشت ها:
[1] . نساء/163.
[2] . تفسير تسنيم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1380، ج 3، ص 167ـ168.
[3] . همان، ص 160.
[4] . همان، ص 500.
[5] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، صورت و سيرت انسان در قرآن، قم، انتشارات اِسراء، 1379، ج 14، ص 303ـ304.
[6] . تفسير نمونه، همان.
[7] . طلاق/12.
[8] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي، صورت و سيرت انسان در قرآن، قم، انتشارات اسراء، 1379، ج 14، ص 182.
[9] . تكاثر/5ـ7.
[10] . همان، ص 134.
[11] . مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن- اخلاق در قرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1376، ج 1، ص 341.