در پاسخ به چند نکته اشاره مي شود:
1. معناي «نفخت فيه من روحي» اين نيست كه بخشي از روح خود را جدا نموده و در بدن انسان قرار داده، بلكه مراد از نسبت دادن روح به خدا (روحي يعني روح من ) اكرام و شرافت بخشيدن به اين موجود است. [1]همان گون كه گفته مي شود : بيت الله يعني خانه خدا .
2. تعريف روح انسان: از نظر لغت به معني «نفس» است.
در اصطلاح قرآني گوهر مستقل مجرّدي از عالم امر است، يعني خلقتي اسرارآميز دارد،[2] همان چيزي كه باعث شرف انسان و منشأ تمام قدرتها و فعاليّتهاي اوست.[3]3. ديدن (رؤيت): ديدن كه در عربي به معناي «رؤيت» است، مشاهده و درك چيزي است كه ديده ميشود، منتهي ديدن گاهي با حواس ظاهري و چشم است، و گاهي با قدرتي كه نتيجه ديدن در آن است (مانند ديدن خداوند) و يا با وهم و خيال و يا با عقل و انديشه و قلب است.[4]اگر مراد از ديدن، ديدن عقلي و فكري و قلبي باشد، بلي درك و ديدن خداوند با علم حضوري (فطري) و يا با علم حصولي، كه از راه استدلال به دست آمده، ممکن است. منتهي درك و فهم اصل وجود خداوند با كمالات او ناممکن است درك كُنه و ذات خداوند نشدني است ، چون بشر و هر موجود غير از خداوند، محدود ميباشند نميتوانند، موجود بينهايت را آن چنان كه هست دريابند و در اين درك فرق نميكند، روح با بدن، جسماني باشد و يا مثالي.
آيات بسيياري در قرآن هست[5] كه دلالت دارند: روزي انسان خداوند را ملاقات خواهد نمود. علماي ما اين آيات را اين گونه توجيه کرده اند: 1. مراد از ملاقات خداوند، ملاقات ثواب و عقاب خداوند باشد 2. با توجه به اخباري كه در آنها رؤيت خداوند نفي شده بنابر اين مي توان گفت رؤيت و ديدن از طريق چشم، و معرفت كُنه و ذات خداوند براي مردم در دنيا و آخرت ميسر نيست و مراد از ملاقات خداوند، شناخت اجمالي اسماء و صفات الهي است و تجلي مراتب ذات و اسماء و صفات خداوند بر قلب و عقل انسان در آن حدّي كه براي يك موجود ممكن و مخلوق امكان دارد و هر چه اين معرفت بيشتر شود، نسبت به ذات و (كُنه ذات) عجز بيشتري حاصل ميشود و بهتر ميفهمد كه بشر و غير بشر را بر شناخت و درك ذات خداوند راهي نيست،[6] چنان كه علم ضروري به خداوند طبق گفتة مرحوم علاّمه طباطبايي فقط در آخرت به دست ميآيد.[7]اگر مراد ديدن با چشم باشد خداوند قابل رؤيت با چشم و قابل ادراك با هيچ حسّ ديگري نيست. زيرا محسوس بودن از خواص اجسام و جسمانيات است[8] و خداود جسم نيست پس نه در دنيا ديده ميشود و نه بعد از مرگ يعني در عالم برزخ چون اوّلاً خداوند محسوس نيست و ثانياً اگر چه روح در عالم برزخ با جسم مثالي همراه است، و جسم مثالي از مادّه مجرّد است، ولي آثار مادّه را همچون مقدار، (كم) و كيفيت (كيف) و حالت (وضع) و شكل و صورت دارد[9]، در نتيجه روح به بعد از مرگ هم با ابزار جسم مثالي كار ميكند و خداوند با آن ابزار قابل رؤيت نيست، چون محسوس نيست و اگر فرض كنيم كه روح مجرّد از بدن مثالي است، باز هم ديدن امكان ندارد؛ اوّلاً به اين جهت كه روح داراي چشم ظاهري نيست كه ببيند، و ثانياً: خداوند قابل ديدن و محسوس نيست گرچه با عقل و انديشه ميتواند خدا را دريافت.
نيز از نظر آيات قرآني هم خداوند هيچگاه قابل رؤيت نيست؛ نه در دنيا و نه در آخرت، آنجا كه ميفرمايد: «هنگامي كه موسي به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم» گفت «هرگز مرا نخواهي ديد». چون جمله «لَنْ تَراني» نفي رؤيت و ديدن ابدي ميكند، يعني نه در دنيا قابل رؤيت است و نه در آخرت، و از روايات هم اين مطلب استفاده ميشود.
«ذعلب يماني پرسيد: اي اميرمؤمنان آيا پروردگار خود را ديدهاي؟» پاسخ فرمود:
«آيا چيزي را كه نبينم ميپرستم» گفت: چگونه او را ميبيني؟» فرمود: ديدهها هرگز او را آشكار نميبيند، اما دلها با ايمان درست او را مييابند، خدا به همه چيز نزديك است نه آن گونه كه به اشياء چسبيده باشد، و از همه چيز دور است، نه آن گونه كه از آنها جدا باشد، گوينده است نه با انديشه…»
از حديث ياد شده هم استفاده ميشود كه ديدن با چشم امكان ندارد، فرق نميكند در دنيا باشد و يا عالم آخرت.
در نتيجه آيهي «نفخت فيه من روحي» به اين معني است كه خداوند در انسان ايجاد و خلقت روح ميكند. نه اين كه بخشي از روح خود را در انسان دميده باشد، و نسبت روح به خداوند «من روحي…» نسبت تشريفي است و رؤيت و ديدن اگر مراد از آن ديدن با چشم باشد، اين نه در دنيا ممكن است و نه در عالم برزخ و آخرت و اگر مراد رؤيت قلبي است كه در هر دو جا ممكن است، هر چند معرفت كامل به صورت تجلّي اسماء و صفات الهي كه با ديدن رحمت خدا، كه در قرآن تعبير به ملاقات و لقاء شده و در آخرت ميسّر است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. آموزش عقائد، استاد مصباح ص 66 – 67.
2. ترجمة نهايه الحكمه، علاّمه طباطبائي فصل 3و4 و11.
3. رسالة لقاء الله، حاج ميراز جواد ملكي تبريزي ص 1 – 14.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبائي، سيد محمدحسين، الميزان، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1361، ج 14 ص 162 و ج 17 ص 238.
[2] . اسراء/ 85.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ نهم، 1370، ج 12 ص 250 – 252.
[4] . حسينبن محمد معروف به راغب اصفهاني، المفردات الالفاظ القرآن، بيروت، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 هـ ، ص 208 – 209.
[5] . فصلت/ 45؛ انعام/ 32؛ رعد/ 3.
[6] . مصباح، محمد تقي، آموزش عقائد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوّم، 1378، ص 67.
[7] . الميزان، پيشين، ج 8 ص 253.
[8] . مصباح، محمدتقي، همان.
[9] . طباطبائي، سيد محمد حسين، نهايه الحكمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، ص 322.