پاسخ اجمالی
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء در ذکر و یادنامه ابوبکر واسطی این جمله را از او نقل میکند که وی گفت: بیزارم از آن خدای که به طاعت من از من خشنود شود و به معصیت من از من خشم گیرد. پس او خود در بند من است تا من چکنم نه بلکه دوستان در ازل دوستانند و دشمنان در ازل دشمنان.
هر چند توجیه و تبیین افکار اشخاص و افراد بر عهدهی ما نیست، ولی این سخن را با توجه به برخی از جملات آن، دو گونه میتوان توجیه کرد:
- با توجه به این جمله که «پس او خود در بند من است تا من چکنم»، میتوان گفت؛ مقصود این است که نباید چنین پنداشت که خداوند محتاج به عبادات ما بوده و نیازمند دوری ما از محرمات است. اگر چنین برداشتی مراد باشد، عبارت بالا را میتوان سخنی صحیح ارزیابی کرد؛ چون خداوند نیاز به عبادات و طاعات ما ندارد، بلکه عبادات و طاعات برای مصلحت ما است. خداوند، اگر خشنود از طاعت عبد میشود به این جهت است که خداوند عین عشق و محبت و رحمت است، و این عبد با طاعتش مصلحت و خیر خود را به دست آورده است؛ از اینرو خداوند نیز خوشحال و خشنود میشود. همچنین خشمگین شدن خداوند از معصیت عبد به جهت این است که عبد با عصیانش خود را به هلاکت و بدبختی میاندازد؛ بنابراین خشنودی و خشم خداوند نه به جهت این است که طاعت و معصیت، نفع و سودی برای خدا دارد، بلکه برای نفع و سود بندگان است. پس من خدایی را نمیپرستم که نیازمند طاعت و دوری از گناه من باشد، بلکه خدایی را میپرستم که به من عشق میورزد.
- با توجه به جمله «نه بلکه دوستان در ازل دوستانند و دشمنان در ازل دشمنان»، باید گفت شاید نظر گویندهی سخن آن باشد که خشنودی و خشم خداوند را نباید به گونهای تصور کرد که موجب تغییر و تحول در ذات خدا گردد؛ البته اصل این نظریه که صفات خداوند را نباید به گونهای تصور کرد که موجب تغییر و تحول در ذات خدا گردد، صحیح است، اما اینکه مقصود آیا صفات ذات است، یا شامل صفات فعل میشود و اینکه خشنودی و خشم آیا از صفات ذات هستند یا صفات فعل، نیاز به توضیح بیشتر دارد که در جای خود توضیح داده شد.[1]
[1]. ر. ک: «چگونگی ارتباط صفات فعل با حوادث زمانی»، 2229؛ «فرق صفات ذات و صفات فعل»، 84409.