روایاتی که بدان اشاره شده است؛ مربوط به داستان ارتداد عبدالله بن ابیسرح است. در مورد نحوه و علت ارتداد وی سهگونه روایت وارد شده است. اولاً: در تبیین نحوهی ارتداد وی اختلاف است. بعضی از نقلها بر تحریف و تغییر قرآن، دلالتی ندارند. بعضی هم مبهم و مجملاند. فقط طبق اندکی از نقلها، دلالتی بر تغییر و تحریف وجود دارد؛ لذا دقیقاً قابل استناد نیستند.
ثانیاً: روایات دستهی سوم هم با تفسیری که مرحوم صدوق از آنها کرده، بر تحریف دلالتی ندارند. ایشان درباره جملهی «هو واحد» که در این دستهی سوم، از رسول خدا(ص)، نقل شده است، مینویسد: «یعنی، چه تغییر بدهی و چه تغییر ندهی، آنچه من املاء میکنم نوشته میشود، نه آنچه را که تو تغییر میدهی».
ثالثاً: اگر توجیه مرحوم صدوق را قبول نکنیم و در عین حال از نظر سند هم این روایات را صحیح بدانیم، باز چون این طائفه، با آیات قرآن مخالفاند، قابل استناد نیستند و بر اساس دستور پیامبر(ص) و ائمه(ع) اینگونه روایات را نباید قبول کرد.
نکتهی پایانی اینکه عبدالله بن ابیسرح بعد از ارتداد به مکه گریخت و در زمان فتح مکه هم پیامبر(ص) به جهت شفاعت عثمان(خلیفه سوم) او را اعدام نکرد، و در زمان خلافت عثمان هم فرماندار او در مصر شده بود.
شایان توجه است با دقت در این روایت به دست میآید، این روایت بیش از آنکه بر تحریف قرآن دلالت کند، بر عدم تحریف دلالت دارد؛ چراکه قائلین به عدم تحریف قرآن، تلاشهای مخالفان را برای تحریف نفی نمیکنند، بلکه توفیق آنها را در این تلاشها نفی میکنند.
دلیلش آن است که، اولاً: حفظ و صیانت قرآن از جانب الهی است. ثانیاً: پیامبر محافظ و نگهبان قرآن از دست برد تحریف و تغییر بود. این کوششها از طرف ابن ابیسرح مصداقی از مصادیق آن تلاشهای شکست خورده و توطئههای باطلی است که پیامبر متصدی مبارزه با آنها بود و حضرت این توطئهها را در نطفه خفه کرد. در حقیقت کسی که با دقت و تعمق به این روایت نگاه کند به روشنی میفهمد که این روایت بر عدم تحریف قرآن دلالت دارد، نه بر تحریف.
برای روشن شدن پاسخ، توجه به نکاتی ضروری است:
یک) عدم تغییر و تحریف قرآن مستند به ادلهی قطعی و محکم است.[1] اینک به بعضی از ادلهی نقلی آن اشاره میکنیم:
- آیاتی از قرآن کریم بیان میکنند که قرآن قابل تغییر و تحریف نیست و تغییر و تحریف در آن امکان ندارد:
«از پیش روى آن و از پشت سرش باطل به سویش نمیآید؛ وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]».[2] «نشاید که این قرآن را جز به خدا نسبت دهند، بلکه تصدیق چیزی است که پیش از آن آمده است و توضیح آن کتاب است، بیگمان از جانب پروردگار جهانیان است».[3]
الف) عصمت پیامبر(ص) در مقام دریافت وحی: «همانا تو قرآن را از نزد حکیم و دانا دریافت میکنی».[4]
ب) عصمت در مقام نگهداری قرآن: «ما بر تو قرآن را قرائت میکنیم و تو از یاد نمیبری».[5]
ج) عصمت پیامبر(ص) در مقام تلاوت و ابلاغ: «پیامبر(ص) آیات قرآن را بر آنها تلاوت میکند».[6] یا اینکه میفرماید: «پیامبر(ص) از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، سخن او وحی است».[7]
بلکه خداوند پیامبر(ص) را تهدید میکند، اگر کمترین تغییری در وحی انجام دهد، او را به بدترین عذاب گرفتار میکند: «اگر پیامبر(ص) پارهای از سخنان را به افترا بر ما میبست، با قدرت او را فرو میگرفتیم، سپس رگ قلبش را پاره میکردیم، و هیچیک از شما را توان آن نبود که مانع شود».[8]
- آیاتی که بیان میدارد که پیامبر(ص) حق هیچگونه تغییر و تبدیلی را، در قرآن ندارد: «بگو مرا نرسد که آنرا از سوی خود دگرگون کنم. هر چه به من وحی میشود پیرو همان هستم».[9]
- روایاتی که از آنها عدم تغییر و تحریف قرآن استفاده میشود. برای نمونه به یک روایت اشاره میشود:
پیامبر(ص) فرمود: «من در بین شما دو چیز گرانبها کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم را به یادگار میگذارم و این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند».[10]
این روایت که مورد قبول شیعه و اهلسنت است، بیان میدارد که قرآن تا روز قیامت صلاحیت استناد را دارد و بر مردم حجت است. روشن است که اگر قرآن قابل تحریف و تغییر میبود، صلاحیت استناد و منبعیت احکام دین را نداشت.
دو) روایات متعددی از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) رسیده است که میفرمایند ملاک قبولی یا رد احادیث، موافقت و مخالفت با قرآن است.
در زیر نمونههایی از آن نقل میشود:
پیامبر(ص) فرمود: «هر چیزی که موافق کتاب خدا است قبول کنید و هر چیزی که مخالف قرآن است قبول نکنید».[11]
امام صادق(ع) میفرماید: «از ما حدیثی را قبول نکنید، مگر آنچه موافق قرآن است و حدیثی که مخالف سخن پرودگار ما است قبول نکنید».[12]
نتیجه اینکه روایاتی که اشاره نمودید، اگر از نظر سند و دلالت، مفهوم و محتوای صحیح و درست باشند، بر اساس دستور پیامبر(ص) و ائمه(ع) چون مخالف با آیات متعدد قرآن کریم است، نباید آنرا قبول کنیم و ارزش استناد ندارند.
سه) روایاتی که شما اشاره کردید مربوط به داستان ارتداد عبدالله بن ابیسرح است.
در مورد نحوه و علت ارتداد وی سهگونه روایت وارد شده است:
الف) در بعضی روایات چنین آمده است: پیامبر(ص) آیات سوره تین را بر وی املا کرد و او مینوشت. تا رسید به آیه «ثم انشأناه خلقا آخر». ابن ابیسرح از نحوه بیان خداوند در مورد خلقت انسان به شگفت آمد و گفت: «فتبارک الله احسن الخالقین». پیامبر(ص) فرمود: بنویس «فتبارک الله احسن الخالقین» و همین امر باعث شد که در دل ابن ابیسرح وسوسهای ایجاد شود و به خود گفت اگر حقیقتاً این وحی است، پس بر من هم وحی میشود. اگر دروغ است پس پیامبر(ص) دروغ میگوید و به همین جهت مرتد شد.[13] و به مکه گریخت.[14]
ب) در بعضی از روایات دیگر آمده است، ابن ابیسرح در نوشتن وحی تغییراتی میداد[15] و همین امر باعث باشد که پیامبر(ص) او را از مقام کتابت وحی عزل نماید و او مرتد شد[16] و به مکه گریخت.[17]
ج) فیض کاشانی از امام صادق(ع) نقل میکند: عبدالله بن سعد بن ابیسرح برادر رضاعی(شیری) عثمان خط زیبایی داشت، هر وقت بر رسول اکرم(ص) وحی نازل میشد او را فرا میخواند و وحی را بر او میخواند و او مینوشت، اما او بهجای «سمیع بصیر»، «سمیع علیم» و بهجای «بما تعلمون خبیر»، «بما تعملون بصیر» مینوشت، و «یا» را عوض «تا» و «تا» را عوض «یا» کتابت میکرد، با اینحال حضرت میفرمود: “«هو واحد؛ فرقی نمیکند اینها یکی است». عاقبت این شخص مرتد شد و به مکه گریخت و به قریش گفت: به خدا قسم، محمد نمیداند چه میگوید؛ من هم قادرم مثل او بگویم و مانند او آیه نازل کنم.[18]
نتیجه اینکه اولاّ: این روایات چون در مورد نحوه ارتداد اختلاف دارند، دقیقاً نمیتوان به آنها استناد نمود؛ چون طبق نقل اول دلالتی بر تحریف و تغییر ندارد؛ زیرا منافاتی ندارد که آنچه در دل ابیسرح گذشته است همان وحی الهی باشد که قبل از آن بر قلب پیامبر(ص) نازل گشته است، و نقل دوم هم مبهم و مجمل است، و فقط طبق نقل سوم دلالت بر تغییر و تحریف دارد.
ثانیاً: مرحوم صدوق درباره این کلام از رسول خدا(ص)؛ «هو واحد» مینویسد: «یعنی، چه تغییر بدهی و چه تغییر ندهی آنچه من املا میکنم نوشته میشود نه آنچه را که تو تغییر میدهی».[19]
پس اگر این روایت (یعنی طبق نقل سوم) از نظر سند درست و صحیح باشد، به نظر میرسد توجیه و تفسیر مرحوم صدوق قابل قبول است؛ چون این توجیه در واقع مطابق آیاتی از قرآن است که میفرماید: قرآن قابل تغییر و تحریف نیست، و نیز آیاتی که بیان میداشت پیامبر(ص) در مقام دریافت، نگهداری و ابلاغ وحی معصوماند و اشتباه نمیکنند.
ثالثاً: اگر هم توجیه مرحوم صدوق را قبول نکنیم و از نظر سند هم صحیح باشد، همانگونه که در نکتهی دوم بیان کردیم. اینگونه روایات؛ چون مخالف صریح آیات قرآن هستند قابلیت استناد را ندارند و بر اساس دستور پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) اینگونه روایات را نباید قبول کرد.
چهار) عبدالله بن ابیسرح بعد از ارتداد به مکه گریخت و پیامبر(ص) در زمان فتح مکه هم به جهت شفاعت عثمان(خلیفه سوم) او را اعدام نکرد و او بعدها فرماندار عثمان در مصر شد.[20]
گفتنی است؛ با دقت در این روایت به دست میآید، این روایت بیش از آنکه بر تحریف قرآن دلالت کند بر عدم تحریف دلالت دارد؛ چراکه قائلین به عدم تحریف قرآن، تلاشهای مخالفان را برای تحریف نفی نمیکنند، بلکه توفیق آنها را در این تلاشها نفی میکنند.
دلیلش آن است که، اولاً: حفظ و صیانت قرآن از جانب الهی است. ثانیاً: پیامبر محافظ و نگهبان قرآن از دست برد تحریف و تغییر بود. این کوششها از طرف ابن ابیسرح مصداقی از مصادیق آن تلاشهای شکست خورده و توطئههای باطلی است که پیامبر متصدی مبارزه با آنها بوده است و حضرت این توطئهها را در نطفه خفه کرد. در حقیقت کسی که با دقت و تعمق به این روایت نگاه کند به روشنی میفهمد که این روایت بر عدم تحریف قرآن دلالت دارد، نه بر تحریف.
[1]. ر.ک: «عدم تحریف قرآن»، سؤال 453؛ «عدم تحریف قرآن»، 3213؛ «وجود تحریف در قرآن در منابع اهل سنت»، 3888؛ «قرآن و مسئله تفسیر و تحریف»، 5144.
[8]. الحاقه، 44؛ الحاقة، 45؛ الحاقة، 46؛ الحاقة، 47.
[10]. شیبانی، أبو عبد الله أحمد بن محمد، مسند احمد، تحقیق، الأرنؤوط، شعیب، مرشد، عادل و دیگران، اشراف، ترکی، عبد الله بن عبد المحسن، ج 17، ص 169، بیروت، مؤسسة الرسالة، ح 11104، چاپ اول، 1421ق؛ ترمزی، محمد بن عیسی، سنن الترمزی، تحقیق، احمد شاکر، محمد فؤاد عبدالباقی، ج 5، ص 663، ح 3788، مصر، شرکه مکتبه و چاپخانه مصطفی، چاپ دوم، 1395ق؛ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق، عطا، مصطفی عبد القادر، ج 3، ص 160، ح 4711، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1411ق.
[11]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 69، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[12]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 2، ص 235، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[13]. سید احمد بن طاووس، عین العبرة فی غبن العترة، ص 65، قم، دار الشهاب، بیتا.
[14]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 210، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
[15]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 369 – 370، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
[16]. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج 5، ص 122، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بیتا.
[17]. همان، زیر نویس، ج 1، ص 279.
[18]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق، اعلمی، حسین، ج 2، ص 139 – 140، ذیل آیه 93، تهران، الصدر، چاپ دوم، 1415ق.
[19]. بحار الانوار، ج 89، ص 37.
[20]. همان، ج 17، ص 178 – 179.