خانه » همه » مذهبی » چرا در قرآن کریم فقط نام تعداد اندکى از پیامبران(ع) ذکر شده است؟!

چرا در قرآن کریم فقط نام تعداد اندکى از پیامبران(ع) ذکر شده است؟!

پاسخ اجمالی

قرآن کتاب سیره و تاریخ یا معجم افراد نیست تا در آن به دنبال زندگی‌نامه انبیا و فهرست کردن نام‏هاى ایشان باشد؛ بلکه کتاب هدایت و تعلیم و تربیت و تزکیه و تذکر است، و این هدف با ذکر همین مقدار از نام و سرگذشت انبیاى سلف و انسان‏هاى کامل، محقق می‌شود و اگر نیازى به ذکر بیش از آن در قرآن کریم بود، حتماً ذکر می‌‏گردید. به عبارت دیگر، قرآن کریم در مقام تعلیم و تربیت انسان، از قطعات تاریخ به عنوان سنت الهى(فلسفه‌ی تاریخ) و “نکته‏ها و حکمت‏ها” استفاده نموده تا تعالیم الهى خویش را در نفوس، استحکام و رسوخ بیشترى بخشد و اثر آن‌را پایدارتر نماید و در مقام تاریخ‌نگارى نبوده است. مثلاً نام حضرت موساى کلیم(ع) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصۀ‏ آن‌حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبیین شده است، اما بخش‏هایى که به تاریخ و قصه‏ى محض باز می‌‏گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات و… آن‌حضرت نیاورده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.

عدم دست‌رسى و اطلاع مردم و محیط عصر نزول قرآن، از کتاب و آثار و… انبیا و مردم سرزمین‏هاى دوردست، نیز می‌‏تواند از جمله عواملى باشد که نام برخى از انبیا در قرآن ذکر نشود.

پاسخ تفصیلی

به تصریح قرآن کریم در آیات 163 و 164 سوره مبارکه نساء و 78 غافر، داستان برخى از انبیا(25 نفر) در قرآن مذکور است و داستان بسیارى از انبیا در قرآن نیامده است. با مراجعه به قرآن کریم نیز این امر ملموس است که تاریخ همه انبیا به طور تفصیل نیامده و در مورد حضرت موسى، عیسى و ابراهیم(ع) نیز به قطعاتى از زندگى این بزرگواران اشاره شده است. در حالی‌که در برخى روایات تعداد انبیا 124000 و تعداد رسولان 313 نفر تعیین شده است![1] مثلاً نام حضرت موساى کلیم(ع)، بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصه‏ى آن‌حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبیین شده است، اما بخش‏هایى که به تاریخ و قصه‏ى محض باز می‌‏گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات و… آن‌حضرت نیامده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.[2] پس به جا است که حکمت این امر را بررسى نماییم.

نزول قرآن و بعثت رسول اللَّه به جهت هدایت انسان به سعادت و تعالى است تا با پیمودن این راه به قله‏ى سعادت انسانیت بار یابد و به مقام خلیفة اللهى برسد. ذکر قطعات تاریخ سبب توجه افزون‌تر و دلنشین‏تر شدن کلام و تأثیر بیشتر آن در نفوس و پایدار ماندن آن تعالیم تا زمان بیشترى است؛ از این‌رو وجود قصص انبیا در قرآن بر محورهاى ذیل استوارند.

  1. بیان نحوه دعوت و تبلیغ انبیا، در ضمن بیان هدف مشترک پیامبران یعنى عبادت خدا و ترک طاغوت‌ها،[3]
  2. بیان موضعگیری‌‏هاى مردم در برابر انبیا و بررسى علل و عوامل و نیز نتایج آن،
  3. مبارزات انبیا با خرافات و تحریف‏ها و نیز طاغوت‏ها،
  4. برخوردهاى مؤمنان با طاغیان و معاندان،
  5. بیان سنن الهى حاکم بر جوامع و امم و استمرار آن بر همه ادوار،[4]

این محورها در پى اهداف ذیل تبیین گردیده‏اند:

الف) تعلیم و تربیت به واسطه‌ی پندها و موعظه‏هاى انبیا و نیز عبرت‏آموزى از سرانجام امّت‏هاى معاند و استفاده از روش تعلیم و تربیت و تبلیغ ایشان براى مخاطبان قرآن،

ب) ارزیابى و محاسبه نفوس با ملاک و معیارهاى قرآنى با واقع شدن در متن جریان تاریخ و نهادن خود به جاى قهرمانان آن،

ج) دفع شبهات و پیچیدگی‌های تاریخ برخى پیامبران و تنزیه ایشان از نسبت‏هاى نارواى افراطى و تفریطى؛ چنان‌که یهود آن قدر غلو کردند که عزیر(ع) را و نصارى، مسیح(ع) را فرزند خدا خواندند،[5] و از سویى تهمت قتل به موسى(ع) زدند.[6]

د) دل‌گرم کردن پیامبر(ص) و مؤمنان به راه و روش خود و تقویت صبر و استقامت آنها در برابر دشمنان و مأیوس و دلسرد کردن دشمنان و انذار و تهدید آنها.[7]

از یک‌سو، این اهداف با ذکر همین مقدار از قصص در قرآن حاصل‏اند و طولانی‌تر کردن بیش از آن محلى نداشت، از سوى دیگر مَثَل معروف است که “مشت نمونه خروار است”. پس وقتى این گروه از امّت‏ها و انبیا این‌گونه بودند، دیگران را نیز می‌‏توان با اینها مقایسه کرد؛ لذا گذشتگان را به حساب اینها گذاشت و مراقب بود که به سرنوشت امم بلازده دچار نشویم.

از طرف دیگر انبیاى الهى داراى مراتب و درجات مختلفى بوده‏اند[8] و برخى فقط مبلغ دین پیامبر دیگرى بودند که چه بسا آن پیامبر معاصر خود آنها بوده است مثل تبلیغات لوط و نیز یعقوب و اسحاق و اسماعیل براى دین حضرت ابراهیم(ع) و انبیاى بنى اسرائیل که مبلغ دین موسى(ع) بودند و چه بسا مخفیانه تبلیغ داشتند و در میان یهود و نصارى نیز از آنها اسم و رسمى نمانده است.

نکته دیگر این‌که چون بیشتر مخالفان پیامبر اکرم(ص) را بنى اسرائیل تشکیل می‌‏دادند و حوادث امت اسلامى شباهت زیادى با قوم یهود دارد، داستان حضرت موسى بیش از سایرین در قرآن تکرار و تفصیل داده شده است، تا هم حجت بر یهود عنود تمام شود و هم مؤمنان عبرت گیرند.

در پایان، اشاره‏ى به این مطلب مفید خواهد بود که گرچه نظر در آثار گذشتگان و انبیا و امت‏هاى آسیایى و خاور نزدیک و عبرت‌آموزى از آن، از دستورات قرآن کریم است، ولى ممکن است پیامبرانى در مغرب زمین وجود داشتند که نام و قصه‏ى آنان در قرآن نیامده است و سرّ این مطلب آن است که کتاب و آثار تبلیغى و نتایج زیبا یا زشت قبول یا انکار دعوت آنها براى مردم مشرق زمین و خاورمیانه اصلاً آشنا نبود؛ از این‌رو به مردم حجاز و سایر نقاط خاورمیانه نمی‌‏توان گفت شما در آثار آنان نظر کنید و عبرت بگیرید! در نتیجه، عدم اطلاع تاریخى و قرار نگرفتن در منطقه‏ى جغرافیایى نزدیک و عدم وجود راه و وسیله‏ى ارتباطى، با وجود فاصله‏ى اقیانوس‏ها، از دیگر نکاتى است که می‌‏تواند بیانگر علت نیامدن نام برخى از انبیاى الهى در قرآن مجید باشد.[9]

البته نحوه‏ى تأثیر موقعیت(زمان و مکان و…) در خطابات قرآنى از جمله مباحثى است که نیازمند بررسى جداگانه‏اى است و جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، می‌‏توان به منابع مربوط مراجعه نمود.[10]، [11]


[1]. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، محقق، مصحح، کوچه باغی، محسن بن عباسعلی، ج 1، ص 121، قم،‏ مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق؛ شیخ صدوق، خصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 641، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش.

[2]. جوادى آملى، عبدللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 48، قم، مرکز نشر اسراء.

[3]. نحل، 36.

[4]. آل عمران، 140.

[5]. توبه، 30 و… .

[6]. احزاب، 69.

[7]. هود، 123 – 120.

[8]. اسراء، 55؛ انعام، 83 تا 90؛ بقره، 253.

[9]. ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 1، ص 52 – 39.

[10]. ر. ک: هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر چهارم.

[11]. براى مطالعه بیشتر، ر. ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 52 – 39؛ همو، سیره پیامبران در قرآن، ج 6 و 7، قم، اسراء، چاپ دوم، 1379ش؛ شیروانى، على، درسنامه عقاید، ص 164؛ طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان، ج 6، ص 146 و ج 17، ص 354؛ مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقائد، ج 1 – 2، ص 281، درس 29، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ ششم، 1370ش؛ همو، معارف قرآن، راه و راهنماشناسى، ص 17 و 22 – 21 و ص 153 – 58، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1376؛ هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر چهارم.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد