پاسخ اجمالی
یکی از موهبتها و نعمتهایی که خداوند به حضرت سلیمان(ع) عطا کرد، مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرّب بود؛ زیرا به هر حال در میان شیاطین و اجنّه افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمیآمدند، و چارهاى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شرّ مزاحمت آنها در امان بماند،[1] چنانکه خداوند در قرآن میفرماید: «وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ»؛[2] و گروه دیگرى از شیاطین را در غل و زنجیر تحت سلطه او قرار دادیم.
ابتدا باید گفت که مراد از شیاطین در آیات قبلی ممکن است همان جنیان باشند.
به هر حال با توجه به اینکه واژه «مقرّنین» از ماده «قرن» در اصل به معناى جمع شدن چیزی با چیز دیگر است،[3] و در اینجا اشاره به جمع کردن دست و پا یا گردن در بند و زنجیر است.[4] و همچنین «اصفاد» جمع «صَفَد» به معناى قید و بند است.[5] (مانند دستبندها و پابندهایى که بر زندانیان میگذارند)؛ معناى آیه این است که: حضرت سلیمان(ع) گروهی از شیاطین را در غل و زنجیر آهنین به صورت دو یا سه نفر با هم بست تا مانع از تمرّد و سرکشی آنان شود.[6]
ممکن است این سؤال پیش بیاید که اگر منظور از شیاطین، شیاطین جنّ باشد که طبعاً داراى جسمى لطیف هستند، غل و زنجیر و دستبند تناسبى با آنها ندارد؛ لذا بعضى گفتهاند که این تعبیر تنها کنایه از بازداشت و جلوگیرى آنها از فعالیتهاى تخریبى است،[7] نه آنکه واقعاً زنجیرهای آهنین بر بدنشان نهاده باشند. به عبارتی، حضرت سلیمان(ع) توانست با روش خاصی، جنیان سرکش را تحت کنترل درآورد و طبیعتاً افرادی که در گذشته با سوء استفاده از ارتباط خود با اجنه، تواناییهایی را در اختیار داشتند، این توانایی نیز از آنان سلب شد.
در تفسیر آیه بالا و براساس گزارشی؛ تنها جنیان و شیاطین کافر به بند کشیده شده و هرگاه ایمان میآوردند، رها میشدند. بر اساس این گزارش، دلیل نکشتن آنان نیز آن بود که امید به ایمان آنان بود. [8]
همچنین گفته شد: سلیمان با این چیرگى و تسلّط بر جن و شیاطین، افکار جاهلیت را درباره خدایى آنها درهم شکست.[9] و اگر میکشت شاید چنین هدفی تحقق پیدا نمیکرد.
به علاوه؛ بهواسطه غل و زنجیر کردن از شرّشان، هم حضرت سلیمان و هم مردم در امان بودند و نیازی به کشتن نبود.[10]
ابتدا باید گفت که مراد از شیاطین در آیات قبلی ممکن است همان جنیان باشند.
به هر حال با توجه به اینکه واژه «مقرّنین» از ماده «قرن» در اصل به معناى جمع شدن چیزی با چیز دیگر است،[3] و در اینجا اشاره به جمع کردن دست و پا یا گردن در بند و زنجیر است.[4] و همچنین «اصفاد» جمع «صَفَد» به معناى قید و بند است.[5] (مانند دستبندها و پابندهایى که بر زندانیان میگذارند)؛ معناى آیه این است که: حضرت سلیمان(ع) گروهی از شیاطین را در غل و زنجیر آهنین به صورت دو یا سه نفر با هم بست تا مانع از تمرّد و سرکشی آنان شود.[6]
ممکن است این سؤال پیش بیاید که اگر منظور از شیاطین، شیاطین جنّ باشد که طبعاً داراى جسمى لطیف هستند، غل و زنجیر و دستبند تناسبى با آنها ندارد؛ لذا بعضى گفتهاند که این تعبیر تنها کنایه از بازداشت و جلوگیرى آنها از فعالیتهاى تخریبى است،[7] نه آنکه واقعاً زنجیرهای آهنین بر بدنشان نهاده باشند. به عبارتی، حضرت سلیمان(ع) توانست با روش خاصی، جنیان سرکش را تحت کنترل درآورد و طبیعتاً افرادی که در گذشته با سوء استفاده از ارتباط خود با اجنه، تواناییهایی را در اختیار داشتند، این توانایی نیز از آنان سلب شد.
در تفسیر آیه بالا و براساس گزارشی؛ تنها جنیان و شیاطین کافر به بند کشیده شده و هرگاه ایمان میآوردند، رها میشدند. بر اساس این گزارش، دلیل نکشتن آنان نیز آن بود که امید به ایمان آنان بود. [8]
همچنین گفته شد: سلیمان با این چیرگى و تسلّط بر جن و شیاطین، افکار جاهلیت را درباره خدایى آنها درهم شکست.[9] و اگر میکشت شاید چنین هدفی تحقق پیدا نمیکرد.
به علاوه؛ بهواسطه غل و زنجیر کردن از شرّشان، هم حضرت سلیمان و هم مردم در امان بودند و نیازی به کشتن نبود.[10]
[1]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 287، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[2]. سوره ص، 38.
[3]. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج 5، ص 76، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
[4]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 744، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش؛ تفسیر نمونه، ج 19، ص 287.
[5]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، ص 486، بیروت، دار القلم، چاپ اول؛ طوسى، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 565، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
[6]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 744.
[7]. تفسیر نمونه، ج 19، ص 288.
[8]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 14، ص 67، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[9]. مدرسى، سید محمد تقی، من هدى القرآن، ج 11، ص 362، تهران، دار محبى الحسین، چاپ اول، 1419ق.