اگر منظور پرسشگر این باشد که خداوند با اینکه انسان را مختار آفریده است؛ یعنی نسبت به انجام کار نیک و بد آزاد قرار داده است؛ در عین حال چرا خداوند انسان را فقط در کارهای نیک اختیار نداده است؟ و چرا راه گناه را نبسته؟ این جملهای پارادکس و متناقض است؛ زیرا اگر انسان فقط نسبت به کارهای خیر توان داشته باشد و قدرت بر انجام گناه نداشته باشد، در آنصورت موجود با اراده و با اختیار نخواهد بود، بلکه تبدیل به موجودی مجبور و بیاراده خواهد شد.[1]
اما اگر مقصود این باشد که چرا خداوند از اول اختیار انسان را فقط در کارهای نیک محدوده نکرده است؟ که فقط در دایره کارهای نیک اختیار داشته باشد! در این صورت مشکلش این است که با این اختیارِ محدود، فلسفه و هدف از اختیار انسان برآورده نمیشود؛ زیرا هدف از خلقت انسان، بروز و ظهور برترین مخلوق و مظهر خداوند بوده است. روشن است این هدف در سایه آزادی و اختیار کامل انسان به دست میآید؛ یعنی آزادی و اختیاری که دامنهاش وسیع و نامحدود باشد؛ چون هر چه دامنه اختیار گستردهتر باشد، رشد و تکاملی که از آن به دست میآید، برتر و بالاتر است. بنابراین اگر انسان فقط در کارهای نیک اختیار داشته باشد چندان رشد و ترقی نمیکند.
اما اگر مقصود این باشد که چرا خداوند از اول اختیار انسان را فقط در کارهای نیک محدوده نکرده است؟ که فقط در دایره کارهای نیک اختیار داشته باشد! در این صورت مشکلش این است که با این اختیارِ محدود، فلسفه و هدف از اختیار انسان برآورده نمیشود؛ زیرا هدف از خلقت انسان، بروز و ظهور برترین مخلوق و مظهر خداوند بوده است. روشن است این هدف در سایه آزادی و اختیار کامل انسان به دست میآید؛ یعنی آزادی و اختیاری که دامنهاش وسیع و نامحدود باشد؛ چون هر چه دامنه اختیار گستردهتر باشد، رشد و تکاملی که از آن به دست میآید، برتر و بالاتر است. بنابراین اگر انسان فقط در کارهای نیک اختیار داشته باشد چندان رشد و ترقی نمیکند.