«علی مَزینانی»، مشهور به «دکتر علی شریعتی»، دوم آذر 1312ش، در روستای «کاهک» از توابع سبزوار متولد شد.[1] پدرش «محمدتقی شریعتی»، مؤسس «کانون نشر حقایق اسلامی» و مفسر نوگرای قرآن، و جد پدریاش «آخوند ملاقربانعلی»، از شاگردان برجسته «ملاهادی سبزواری» بوده است.[2]
شریعتی، تحصیلات دوره دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند و در سال 1331ش به معلّمی پرداخت. در سال 1338ش، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در سال 1342ش از دانشگاه پاریس، درجه دکترا گرفت. رساله دکترای علی شریعتی، ترجمه و حاشیه بر نسخهای خطی با عنوان «فضائل بلخ» تألیف «صفی الدین» بوده است.[3]
شریعتی در سال 1343ش به ایران بازگشت و به دلیل فعالیتهای سیاسی علیه دولت پهلوی در خارج از ایران، شش ماه زندانی شد.[4] او در سال 1345ش با عنوان دانشیار تاریخ اسلام در دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت. درسهای اسلامشناسی شریعتی، در همین مقطع ایراد شده است.[5]
از سال 1347 تا 1351ش یکی از اصلیترین سخنرانان حسینیه ارشاد در تهران بود و سخنرانیهای او با استقبال گسترده جوانان و دانشجویان مواجه شد.[6] او پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در سال 1351ش، چند ماه زندگی مخفیانه داشت و سپس با معرفی خود به زندان رفت.[7] پس از آزادی در آخرین روزهای 1353 تا 1356ش زیرنظر ساواک در تهران زندگی میکرد و امکان فعالیت، سخنرانی و انتشار کتابهایش را نداشت.[8]
علی شریعتی سرانجام 26 اردیبهشت 1356 از ایران خارج شد و 29 خرداد در لندن درگذشت.[9] و در 5 تیر 1356ش، با حضور نزدیکان و دوستانش در زینبیه دمشق و در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) دفن شد.[10]
شریعتی از چهرهها و جریانهای متعددی تأثیر گرفته است.[11] چنانکه خود او نوشته، تمام عمر فکری و اعتقادیاش، «همه در ایمان به مکتب علی و عشق به خاندان عزیز پیغمبر و تعهد در برابر نهضت آزادکننده و عدالتخواه تشیع انقلابی گذشته است».[12] همچنین گفته است که نهتنها حوادث بعد از درگذشت پیامبر، بلکه اساساً مسیر تحوّلات تاریخ بشری را با بینش شیعی مینگرد و «فاطمه را واسطة العقد سلسله نبوت و امامت، دو مرحله اساسی در تقدیر تاریخی اندیشه نجات و نهضت عدالتطلبی» میشمارد.[13]
تأثیر پذیری شریعتی از دیگران
شریعتی همچنین خود را در سالهای ابتدایی دهه سی شمسی، دستخوش افکار موریس مترلینگ، آرتور شوپنهاور، فرانتس کافکا و صادق هدایت دانسته و تصریح کرده که آشنایی با افکار آنان، او را «از آشیانه گرم و مأنوس و پریقین آرامبخش مذهب موروثه و دنیای معصومانه نوجوانی به سوی تندبادهای سهمناک و طوفانهای وحشی اقیانوسهای بیکرانه افکار سردرگم و خشن فلسفههای پس از دو جنگ جهانی اروپا» برده است.[14] او علاوه بر آنکه خود را تحت تعلیم علمای بزرگ اسلامی دانسته، از شاگردی جامعهشناسانی مانند گورویچ و آرون، و همچنین اسلامشناسانی مانند ماسینیون، ژاک برگ، برانشویک و هنری ماسه، سخن گفته است.[15]
علاوه بر همه این موارد، تحلیلگران، شریعتی را تحت تأثیر جریانهای فکری زمانه دانسته و برخی موارد را ذکر کردهاند. از جمله: کانون نشر حقایق دینی،[16] نهضت خداپرستان سوسیالیست،[17] و گرایشهای فکری و فلسفی غربی.[18]
نظرات شریعتی
شریعتی، در آثار و سخنان خود، رویکردها و آرای مختلفی داشته است؛ با این حال، به نظر میرسد که دغدغه اصلی شریعتی، ابهامزدایی از معرفت دینی و کتاب و سنت بوده است.[19] برخی از موضوعات مورد توجه شریعتی و نظرات او عبارتند از:
1. اسلامشناسی و اسلام ایدئولوژیک:[20] اسلام در نظر شریعتی، نه فقط وجوه فرهنگی آن و نه مجموعه علوم اسلامی از قبیل کلام، فقه و فلسفه است،[21] بلکه به باور او، رسالت اصلی دین، آزادی، برابری، نجات تودهها و عزتبخشیدن به مستضعفان است.[22] به نظر شریعتی، «مهمترین رویداد و درخشانترین موقعیتی» که در روزگار او به دست آمده، تبدیل اسلام از فرهنگ به ایدئولوژی بوده است.[23] شریعتی، بازگشت به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی را آرزوی خود دانسته و خود را در جستجوی آن دانسته[24] و اسلام ایدئولوژیک را تجدید تولد روحی و یک رنسانس فکری معرفی کرده، نه بازگشت به گذشته.[25]
2. پروتستانتیسم اسلامی: به باور شریعتی، روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا بتواند فورانی از اندیشه و حرکت تازه به جامعه ببخشد. او به پروتستانتیسم مسیحی اشاره میکرد که به گفته او، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عواملی که اندیشه و سرنوشت جامعه را به نام دین متوقف کرده بود، از میان برداشت.[26] شریعتی منتقد برداشتی از اسلام بود که به گفته او، «به ما تحرک نمیبخشد، بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت میدهد و همه امیدها را به بعد از مرگ موکول میکند».[27]
3. روشنفکری: علی شریعتی، در سخنرانیها و آثار خود، روشنفکران را انسانهای آگاه و متعهد خوانده و بارها بر رسالت آنان تأکید کرده و وظایف متعددی برای آنها برشمرده است؛ به باور او، روشنفکر نباید تنها بر نظریات و فرضیات علمی متکی باشد، بلکه باید جامعه خود را مستقیم بشناسد، با تاریخ آن آشنا باشد و با اجتماع مردم در تماس مستقیم باشد.[28]
به باور او، برای بازگشت به خویشتن، باید به قرآن، سیره پیامبر و اصحاب، و شخصیت امام علی(ع) و سخنان او، تاریخ اسلام و فرهنگ غنی آن رجوع کرد.[29]
4. شیعهشناسی: علی شریعتی، تشیع را حقیقت نخستین اسلام میداند[30] و معتقد است تشیع علی(ع)، بر دو پایه امامت و عدالت استوار است.[31] مذهب شیعه در نظر شریعتی، یک حزب کامل است که علاوه بر جهانبینی، جهتگیریهای سیاسی و اقتصادی دارد و دارای پشتوانه 250 ساله مبارزه امامان شیعه است.[32] به باور او، تا ظهور دولت صفویه، تشیع رویکردی ضد ظلم داشته و عالمان، مجاهدان، واعظان، شاعران و مداحان شیعه، با تکیه بر اسلام اهل بیت، از آن پاسداری کردهاند.[33] ولی با ظهور صفویه، تشیع سرخ (انقلابی) به تشیع سیاه تبدیل شد و مذهب شهادت، تبدیل به مذهب عزا شد.[34]
شریعتی، عزاداری و سوگواری در مذهب شیعه را یک سنت مترقی و انقلابی در عصر اختناق حاکمان ظالم توصیف میکند و آنرا پرورشدهنده ایمان میداند.[35] با این حال از برخی تأثیرپذیریهای عزاداری شیعیان از مسیحیت، انتقاد میکند.[36] او همچنین محدود کردن دایره امر به معروف و نهی از منکر را به مسائل فردی، مورد انتقاد قرار میدهد.[37]
گرچه برخی انتقادات شریعتی در مورد انحراف جریان شیعی از رویکرد اولیهاش قابل پذیرش است، اما گاه تندرویهایی نیز در انتقادات او وجود داشته و رویکردهایی مانند رویکرد برخی اندیشمندان شیعی در زمان صفویه – که در زمان خودش قابل توجیه بود – از طرف ایشان مورد نقد شدید قرار میگیرد.[38](به پرسشهای 13396 و 42698 ارجاع شود)
5. امت و امامت: به باور شریعتی، امت و امامت تنها یک مقوله اعتقادی نیست، بلکه برجستهترین ویژگی آن، وجه اجتماعی آن است؛ چرا که امت در پرتو هدایت امام، حرکت و جهت حرکت خود را تشخیص میدهد. او امام را یک انسان مافوق میداند، نه یک مافوق انسان.[39]
6. شریعتی و روحانیت: شریعتی در آثار خود، مواجهههای متفاوتی با روحانیت دارد؛ گاه به مخالفت شدید با آنان میپردازد و گاه با آنان همراهی میکند.[40] برخی محققان معتقدند مخالفت شریعتی با روحانیت، نه زاییده احساسات و نگاه طبقاتی، و نه از باب مخالفت با اسلام و تشیع، بلکه ناشی از اعتقاد او به اسلام انقلابی است.[41]
یکی از گلایههای شریعتی خطاب به روحانیت، این است که همه نبوغ و استعدادهای درون حوزههای علمیه، صرف فلسفه و کلام و فقه و اصول شده و رسالت حرف زدن با مردم و ابلاغ حقایق مذهبی و شناساندن سنت پیامبر و حکمت انقلاب کربلا، غالباً به افراد متفرقهای واگذار شده که استعداد مجتهد شدن نداشتهاند.[42]
منتقدان شریعتی
علی شریعتی همواره منتقدان و مخالفانی از میان گرایشها و رویکردهای مختلف مذهبی و سیاسی داشته است؛[43]
اما شرط انصاف آن است که اگر نقدی بر آثار و افکار او نیز وجود داشته باشد، آن را مستندی برای نادیده گرفتن نکات مثبتی که اتفاقاً تعدادش هم بیشتر است قرار ندهیم:
«مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود، اما ادعا میکنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگیهای او را نبینیم».[44]
آثار دکتر شریعتی
علی شریعتی، سخنرانیها،[45] کتابها و آثار نوشتاری دیگری داشته است که هم در زمان حیات او و هم پس از درگذشت او انتشار یافتهاند. بهعلاوه، آثار و کتابهایی درباره او یا علیه او هم چاپ و منتشر شدهاند.
آثار شریعتی، پس از درگذشت او، به صورت مجموعه آثار هم چاپ و منتشر شده است. این مجموعه که تاکنون به 36 جلد رسیده، در هر جلد حاوی چند نوشته، سخنرانی یا جزوه مرتبط از شریعتی است.
برخی از آثار و کتابهای شریعتی عبارتند از: حسین وارث آدم، فاطمه فاطمه است، پدر! مادر! ما متهمیم، سیمای محمد، علی(ع)، و هبوط در کویر.
علی شریعتی به ترجمه چند اثر نیز پرداخت؛ مانند:
1. کتاب ابوذر غفاری، نوشته جودة السحار، با عنوان «ابوذر غفاری، اولین خداپرست سوسیالیست»؛ 2. کتاب «فی النقد والأدب»، نوشته محمد مندور، با عنوان «در نقد و ادب»؛ 3. ترجمه کتاب نیایش از الکسیس کارل.
شریعتی، تحصیلات دوره دبستان و دبیرستان را در مشهد گذراند و در سال 1331ش به معلّمی پرداخت. در سال 1338ش، برای ادامه تحصیل به پاریس رفت و در سال 1342ش از دانشگاه پاریس، درجه دکترا گرفت. رساله دکترای علی شریعتی، ترجمه و حاشیه بر نسخهای خطی با عنوان «فضائل بلخ» تألیف «صفی الدین» بوده است.[3]
شریعتی در سال 1343ش به ایران بازگشت و به دلیل فعالیتهای سیاسی علیه دولت پهلوی در خارج از ایران، شش ماه زندانی شد.[4] او در سال 1345ش با عنوان دانشیار تاریخ اسلام در دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت. درسهای اسلامشناسی شریعتی، در همین مقطع ایراد شده است.[5]
از سال 1347 تا 1351ش یکی از اصلیترین سخنرانان حسینیه ارشاد در تهران بود و سخنرانیهای او با استقبال گسترده جوانان و دانشجویان مواجه شد.[6] او پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در سال 1351ش، چند ماه زندگی مخفیانه داشت و سپس با معرفی خود به زندان رفت.[7] پس از آزادی در آخرین روزهای 1353 تا 1356ش زیرنظر ساواک در تهران زندگی میکرد و امکان فعالیت، سخنرانی و انتشار کتابهایش را نداشت.[8]
علی شریعتی سرانجام 26 اردیبهشت 1356 از ایران خارج شد و 29 خرداد در لندن درگذشت.[9] و در 5 تیر 1356ش، با حضور نزدیکان و دوستانش در زینبیه دمشق و در نزدیکی حرم حضرت زینب(س) دفن شد.[10]
شریعتی از چهرهها و جریانهای متعددی تأثیر گرفته است.[11] چنانکه خود او نوشته، تمام عمر فکری و اعتقادیاش، «همه در ایمان به مکتب علی و عشق به خاندان عزیز پیغمبر و تعهد در برابر نهضت آزادکننده و عدالتخواه تشیع انقلابی گذشته است».[12] همچنین گفته است که نهتنها حوادث بعد از درگذشت پیامبر، بلکه اساساً مسیر تحوّلات تاریخ بشری را با بینش شیعی مینگرد و «فاطمه را واسطة العقد سلسله نبوت و امامت، دو مرحله اساسی در تقدیر تاریخی اندیشه نجات و نهضت عدالتطلبی» میشمارد.[13]
تأثیر پذیری شریعتی از دیگران
شریعتی همچنین خود را در سالهای ابتدایی دهه سی شمسی، دستخوش افکار موریس مترلینگ، آرتور شوپنهاور، فرانتس کافکا و صادق هدایت دانسته و تصریح کرده که آشنایی با افکار آنان، او را «از آشیانه گرم و مأنوس و پریقین آرامبخش مذهب موروثه و دنیای معصومانه نوجوانی به سوی تندبادهای سهمناک و طوفانهای وحشی اقیانوسهای بیکرانه افکار سردرگم و خشن فلسفههای پس از دو جنگ جهانی اروپا» برده است.[14] او علاوه بر آنکه خود را تحت تعلیم علمای بزرگ اسلامی دانسته، از شاگردی جامعهشناسانی مانند گورویچ و آرون، و همچنین اسلامشناسانی مانند ماسینیون، ژاک برگ، برانشویک و هنری ماسه، سخن گفته است.[15]
علاوه بر همه این موارد، تحلیلگران، شریعتی را تحت تأثیر جریانهای فکری زمانه دانسته و برخی موارد را ذکر کردهاند. از جمله: کانون نشر حقایق دینی،[16] نهضت خداپرستان سوسیالیست،[17] و گرایشهای فکری و فلسفی غربی.[18]
نظرات شریعتی
شریعتی، در آثار و سخنان خود، رویکردها و آرای مختلفی داشته است؛ با این حال، به نظر میرسد که دغدغه اصلی شریعتی، ابهامزدایی از معرفت دینی و کتاب و سنت بوده است.[19] برخی از موضوعات مورد توجه شریعتی و نظرات او عبارتند از:
1. اسلامشناسی و اسلام ایدئولوژیک:[20] اسلام در نظر شریعتی، نه فقط وجوه فرهنگی آن و نه مجموعه علوم اسلامی از قبیل کلام، فقه و فلسفه است،[21] بلکه به باور او، رسالت اصلی دین، آزادی، برابری، نجات تودهها و عزتبخشیدن به مستضعفان است.[22] به نظر شریعتی، «مهمترین رویداد و درخشانترین موقعیتی» که در روزگار او به دست آمده، تبدیل اسلام از فرهنگ به ایدئولوژی بوده است.[23] شریعتی، بازگشت به اسلام به عنوان یک ایدئولوژی را آرزوی خود دانسته و خود را در جستجوی آن دانسته[24] و اسلام ایدئولوژیک را تجدید تولد روحی و یک رنسانس فکری معرفی کرده، نه بازگشت به گذشته.[25]
2. پروتستانتیسم اسلامی: به باور شریعتی، روشنفکر باید به ایجاد یک پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا بتواند فورانی از اندیشه و حرکت تازه به جامعه ببخشد. او به پروتستانتیسم مسیحی اشاره میکرد که به گفته او، اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عواملی که اندیشه و سرنوشت جامعه را به نام دین متوقف کرده بود، از میان برداشت.[26] شریعتی منتقد برداشتی از اسلام بود که به گفته او، «به ما تحرک نمیبخشد، بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت میدهد و همه امیدها را به بعد از مرگ موکول میکند».[27]
3. روشنفکری: علی شریعتی، در سخنرانیها و آثار خود، روشنفکران را انسانهای آگاه و متعهد خوانده و بارها بر رسالت آنان تأکید کرده و وظایف متعددی برای آنها برشمرده است؛ به باور او، روشنفکر نباید تنها بر نظریات و فرضیات علمی متکی باشد، بلکه باید جامعه خود را مستقیم بشناسد، با تاریخ آن آشنا باشد و با اجتماع مردم در تماس مستقیم باشد.[28]
به باور او، برای بازگشت به خویشتن، باید به قرآن، سیره پیامبر و اصحاب، و شخصیت امام علی(ع) و سخنان او، تاریخ اسلام و فرهنگ غنی آن رجوع کرد.[29]
4. شیعهشناسی: علی شریعتی، تشیع را حقیقت نخستین اسلام میداند[30] و معتقد است تشیع علی(ع)، بر دو پایه امامت و عدالت استوار است.[31] مذهب شیعه در نظر شریعتی، یک حزب کامل است که علاوه بر جهانبینی، جهتگیریهای سیاسی و اقتصادی دارد و دارای پشتوانه 250 ساله مبارزه امامان شیعه است.[32] به باور او، تا ظهور دولت صفویه، تشیع رویکردی ضد ظلم داشته و عالمان، مجاهدان، واعظان، شاعران و مداحان شیعه، با تکیه بر اسلام اهل بیت، از آن پاسداری کردهاند.[33] ولی با ظهور صفویه، تشیع سرخ (انقلابی) به تشیع سیاه تبدیل شد و مذهب شهادت، تبدیل به مذهب عزا شد.[34]
شریعتی، عزاداری و سوگواری در مذهب شیعه را یک سنت مترقی و انقلابی در عصر اختناق حاکمان ظالم توصیف میکند و آنرا پرورشدهنده ایمان میداند.[35] با این حال از برخی تأثیرپذیریهای عزاداری شیعیان از مسیحیت، انتقاد میکند.[36] او همچنین محدود کردن دایره امر به معروف و نهی از منکر را به مسائل فردی، مورد انتقاد قرار میدهد.[37]
گرچه برخی انتقادات شریعتی در مورد انحراف جریان شیعی از رویکرد اولیهاش قابل پذیرش است، اما گاه تندرویهایی نیز در انتقادات او وجود داشته و رویکردهایی مانند رویکرد برخی اندیشمندان شیعی در زمان صفویه – که در زمان خودش قابل توجیه بود – از طرف ایشان مورد نقد شدید قرار میگیرد.[38](به پرسشهای 13396 و 42698 ارجاع شود)
5. امت و امامت: به باور شریعتی، امت و امامت تنها یک مقوله اعتقادی نیست، بلکه برجستهترین ویژگی آن، وجه اجتماعی آن است؛ چرا که امت در پرتو هدایت امام، حرکت و جهت حرکت خود را تشخیص میدهد. او امام را یک انسان مافوق میداند، نه یک مافوق انسان.[39]
6. شریعتی و روحانیت: شریعتی در آثار خود، مواجهههای متفاوتی با روحانیت دارد؛ گاه به مخالفت شدید با آنان میپردازد و گاه با آنان همراهی میکند.[40] برخی محققان معتقدند مخالفت شریعتی با روحانیت، نه زاییده احساسات و نگاه طبقاتی، و نه از باب مخالفت با اسلام و تشیع، بلکه ناشی از اعتقاد او به اسلام انقلابی است.[41]
یکی از گلایههای شریعتی خطاب به روحانیت، این است که همه نبوغ و استعدادهای درون حوزههای علمیه، صرف فلسفه و کلام و فقه و اصول شده و رسالت حرف زدن با مردم و ابلاغ حقایق مذهبی و شناساندن سنت پیامبر و حکمت انقلاب کربلا، غالباً به افراد متفرقهای واگذار شده که استعداد مجتهد شدن نداشتهاند.[42]
منتقدان شریعتی
علی شریعتی همواره منتقدان و مخالفانی از میان گرایشها و رویکردهای مختلف مذهبی و سیاسی داشته است؛[43]
اما شرط انصاف آن است که اگر نقدی بر آثار و افکار او نیز وجود داشته باشد، آن را مستندی برای نادیده گرفتن نکات مثبتی که اتفاقاً تعدادش هم بیشتر است قرار ندهیم:
«مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود، اما ادعا میکنم که در کنار آنچه که ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او، برجستگیهای او را نبینیم».[44]
آثار دکتر شریعتی
علی شریعتی، سخنرانیها،[45] کتابها و آثار نوشتاری دیگری داشته است که هم در زمان حیات او و هم پس از درگذشت او انتشار یافتهاند. بهعلاوه، آثار و کتابهایی درباره او یا علیه او هم چاپ و منتشر شدهاند.
آثار شریعتی، پس از درگذشت او، به صورت مجموعه آثار هم چاپ و منتشر شده است. این مجموعه که تاکنون به 36 جلد رسیده، در هر جلد حاوی چند نوشته، سخنرانی یا جزوه مرتبط از شریعتی است.
برخی از آثار و کتابهای شریعتی عبارتند از: حسین وارث آدم، فاطمه فاطمه است، پدر! مادر! ما متهمیم، سیمای محمد، علی(ع)، و هبوط در کویر.
علی شریعتی به ترجمه چند اثر نیز پرداخت؛ مانند:
1. کتاب ابوذر غفاری، نوشته جودة السحار، با عنوان «ابوذر غفاری، اولین خداپرست سوسیالیست»؛ 2. کتاب «فی النقد والأدب»، نوشته محمد مندور، با عنوان «در نقد و ادب»؛ 3. ترجمه کتاب نیایش از الکسیس کارل.