هر دانشی میتواند از ابزار خاص و مناسب خود بهره گیرد؛ مثلاً معادلات ریاضی را نمیتوان با گزارشات تاریخی حل کرد، یا حقایق تاریخی را نمیتوان با قواعد ریاضی به اثبات رساند. در همین راستا «منطق فازی»،[1]روش و ابزاری است که برای علوم تجربی طراحی شده است. در علوم تجربی، تحصیل یقین (به معنای خاص فلسفی و منطقی) لزوم ندارد؛ بلکه احتمال قوی و یا حتی احتمال ضعیف را نیز میتوان مبنای کار قرار داد و بر اساس آزمون و خطا جلو رفت و به نتیجه رسید، بر این اساس در این علوم نه مقدمات لزوماً باید بدیهی قطعی باشند و نه نتایج؛ بلکه گفته میشود ما فعلاً با این مقدمات به این نتیجه رسیدیم، اما آیا برای همیشه اینگونه است یا نه؟ علوم تجربی میگوید: ما به دنبال دائمی و غیر قابل نقض بودن نیستیم، بلکه همین مقدار که از این مقدمات چنین نتیجهای به دست آوردیم کافی است؛ و امکان نقض این قانون در آینده خدشهای در اعتماد ما ندارد. اما از آنجا که علوم عقلی به دنبال قطع و یقین به معنای خاص هستند، مقدمات آن نیز باید یقینی باشد و مقصود از یقین به معنای خاص این است علاوه بر یقین به ثبوت این محمول برای موضوع، باید یقین داشته باشد که این ثبوت دائمی است و هرگز از بین نمیرود.[2]
نتیجه اینکه علوم عقلی هم در روش با علوم تجربی تفاوت دارد و هم در نتیجه؛ زیرا همانگونه بیان شد علوم تجربی از مقدمات احتمالی نیز بهره میگیرد و نتیجه نیز میتواند گمان قوی و یا یقین به معنای عام باشد؛ اما علوم عقلی هم مقدماتش باید یقینی و بدیهی باشد و هم نتیجهی آن باید یقینی به معنای خاص باشد؛ لذا از آنجا که اصل علیت یک قانون عقلی است؛ از اینرو هم متفرع بر یقینیات است و هم نتیجه آن یقینی به معنای خاص است.[3]
نتیجه اینکه علوم عقلی هم در روش با علوم تجربی تفاوت دارد و هم در نتیجه؛ زیرا همانگونه بیان شد علوم تجربی از مقدمات احتمالی نیز بهره میگیرد و نتیجه نیز میتواند گمان قوی و یا یقین به معنای عام باشد؛ اما علوم عقلی هم مقدماتش باید یقینی و بدیهی باشد و هم نتیجهی آن باید یقینی به معنای خاص باشد؛ لذا از آنجا که اصل علیت یک قانون عقلی است؛ از اینرو هم متفرع بر یقینیات است و هم نتیجه آن یقینی به معنای خاص است.[3]