بر خلاف بشر که اسیر روزمَرِگى است و جزئیات، برایش بسیار جذّابیت و اهمیت دارد، اعداد، اسامى، خصوصیات و حالات جزئى روزمره، جایگاه چندانی در بیانات قرآنى ندارند و از اینرو، قرآن در بیشتر موارد از ذکر آنها خوددارى مینماید تا ما را از مسائل پوچ بیرون آورده در مسائل اساسى و جدى سیر دهد. برای نمونه؛ در قصه اصحاب کهف میبینیم که با وجود کنجکاوى افراد، از تصریح نام و تعداد آنان خوددارى مینماید: «گروهى خواهند گفت: “آنها سه نفر بودند، که چهارمین آنها سگشان بود!” و گروهى میگویند: “پنج نفر بودند، که ششمین آنها سگشان بود.” همه اینها سخنانى بیدلیل است و گروهى میگویند: “آنها هفت نفر بودند، و هشتمین آنها سگشان بود.” بگو: “پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!” جز گروه کمى، تعداد آنها را نمیدانند. پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچکس درباره آنها سؤال مکن».[1]
همچنین از ذکر نام حتى بسیارى از انبیاء همچون خضر، سموئیل و … خوددارى نموده و به داستانشان میپردازد. شاید بسیار مورد تعجب واقع شود اگر ببینیم در طول قصه حوادث حضرت موسى(ع) از قبل از تولد تا غرق فرعون و استقرار در صحراى سینا و ذکر حوادث بسیار، تنها نام شش نفر آمده است! (موسى، هارون، سامری، هامان، قارون، فرعون) که حتى میتوان گفت «فرعون» لقب است (اشاره به گردنکشى او) و اسم نیست در حالی که بیش از بیست شخصیّت مشخص در قصه مطرح است که با وصف مطرح گشتهاند و شخصیتهاى بسیارى که صرفاً با وصف کلى آمدهاند.[2]
با این وجود، ناگاه میبینیم که قرآن بر ذکر دوازده سبط و قبیله بودن بنیاسرائیل، اصرار میورزد که با این توجه، موجب شگفتى است: «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»،[3] «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»،[4] «وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً».[5]
و یا میبینیم به ذکر مشخص درخواستهاى بنیاسرائیل اصرار دارد: سبزى، خیار، سیر و گندم و نخود، عدس، و پیاز.[6]
و یا در قصه «زید بن حارثه و زینب بنت جحش»،[7] با تعجّب میبینیم نام زید در قرآن آمده است: «فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها».[8] و یا اینکه از ذکر نام ائمه معصومین(ع) و نام بسیارى از انبیاء خوددارى شده است.
این عدول از اصل، ممکن است مانند چراغ قرمز چشمکزنى باشد که میخواهد ما را به نکته مهمى توجّه دهد و ما را به دقت و کاوش در علت آن کشاند. برای نمونه؛ ذکر نام «زید» در قرآن، به جهت سَدشکنى سنت جاهلى و رفع شبهه از اذهان و تبلیغات سوء منافقان آمده است تا مبادا شبهه کنند این زنى که خدا به عقد پیامبر در آورده است همسر زید نیست و حرمت ازدواج با همسر پسر خوانده، همچنان به قوّت خود باقى است و همچنین رفع اتّهام ناروا از دخالت پیامبر در جدایى میان «زید و زینب»، جهت إطفاء غریزه جنسى میباشد، امرى که تاکنون، شیاطین از این نسبت ناجوانمردانه، دست برنداشته و پیوسته تبلیغش مینمایند.[9]
علت عدم ذکر اسامی افراد و خصوصیات و حالات روزمره نیز با مرورى گذرا بر قصص قرآن و آیات ناظر به حوادث صدر اسلام، روشن میگردد که بسیار مایه اعجاب و شگفت محققین و تحلیلگران بشرى است؛ چرا که این نحوه سخن گفتن و از حوادث گزارش دادن در میان بشر تاکنون سابقه نداشته، بسیار غیر عادى است؛ گویا که گوینده قرآن اصلاً برکنار از حالات و خصوصیات بشرى است و فراتر از عواطف شخصى و حساسیتهاى گذرا و تأثّرات روزمره است که این خود دریچهاى است به کشف منشأ غیبى قرآن و شناسایى گوینده آن:
«آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مییافتند».[10]
«آن از اخبار مهم غیبى [نه اخبار روزمره] است که بسوى تو وحى مینماییم، حال آنکه قبل از این [گزارش] نه تو میتوانستى به آن آگاهى یابى و نه قوم تو، پس [با توجه به این حضور و احاطه خداوندى] صبر پیشه کن چرا که به یقین، عاقبت به متّقین اختصاص دارد».[11]
جهت دیگری که میتوان در ذکر نشدن نام افراد در قرآن گفت این است که تا بعدها افرادی از این نام سوء استفاده نکنند. و حتی شاید دستاویزی برای تحریف قرآن میشد و بعد از پیامبر خدا ممکن بود افرادی آن اسامی که به ضررشان بوده حذف یا تغییری میدادند. از اینرو، قرآن به گونهای نازل شده که زمینه تحریف را از بین برده باشد.
ممکن است دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که اطلاعی از آنها نداشته باشیم .
به عنوان نمونه، میدانیم که قرآن با شیوه زبانی رایج در آن زمان نازل شده است و همانگونه که در اشعار، متون ادبی و دیگر گفتگوهای رایج در آن دوره، گاه از اشخاص نام برده شده و گاه با کنایه به آنان اشاره می شد، در قرآن نیز همین روش بکار گرفته شده است.
همچنین از ذکر نام حتى بسیارى از انبیاء همچون خضر، سموئیل و … خوددارى نموده و به داستانشان میپردازد. شاید بسیار مورد تعجب واقع شود اگر ببینیم در طول قصه حوادث حضرت موسى(ع) از قبل از تولد تا غرق فرعون و استقرار در صحراى سینا و ذکر حوادث بسیار، تنها نام شش نفر آمده است! (موسى، هارون، سامری، هامان، قارون، فرعون) که حتى میتوان گفت «فرعون» لقب است (اشاره به گردنکشى او) و اسم نیست در حالی که بیش از بیست شخصیّت مشخص در قصه مطرح است که با وصف مطرح گشتهاند و شخصیتهاى بسیارى که صرفاً با وصف کلى آمدهاند.[2]
با این وجود، ناگاه میبینیم که قرآن بر ذکر دوازده سبط و قبیله بودن بنیاسرائیل، اصرار میورزد که با این توجه، موجب شگفتى است: «وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً»،[3] «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً»،[4] «وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً».[5]
و یا میبینیم به ذکر مشخص درخواستهاى بنیاسرائیل اصرار دارد: سبزى، خیار، سیر و گندم و نخود، عدس، و پیاز.[6]
و یا در قصه «زید بن حارثه و زینب بنت جحش»،[7] با تعجّب میبینیم نام زید در قرآن آمده است: «فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها».[8] و یا اینکه از ذکر نام ائمه معصومین(ع) و نام بسیارى از انبیاء خوددارى شده است.
این عدول از اصل، ممکن است مانند چراغ قرمز چشمکزنى باشد که میخواهد ما را به نکته مهمى توجّه دهد و ما را به دقت و کاوش در علت آن کشاند. برای نمونه؛ ذکر نام «زید» در قرآن، به جهت سَدشکنى سنت جاهلى و رفع شبهه از اذهان و تبلیغات سوء منافقان آمده است تا مبادا شبهه کنند این زنى که خدا به عقد پیامبر در آورده است همسر زید نیست و حرمت ازدواج با همسر پسر خوانده، همچنان به قوّت خود باقى است و همچنین رفع اتّهام ناروا از دخالت پیامبر در جدایى میان «زید و زینب»، جهت إطفاء غریزه جنسى میباشد، امرى که تاکنون، شیاطین از این نسبت ناجوانمردانه، دست برنداشته و پیوسته تبلیغش مینمایند.[9]
علت عدم ذکر اسامی افراد و خصوصیات و حالات روزمره نیز با مرورى گذرا بر قصص قرآن و آیات ناظر به حوادث صدر اسلام، روشن میگردد که بسیار مایه اعجاب و شگفت محققین و تحلیلگران بشرى است؛ چرا که این نحوه سخن گفتن و از حوادث گزارش دادن در میان بشر تاکنون سابقه نداشته، بسیار غیر عادى است؛ گویا که گوینده قرآن اصلاً برکنار از حالات و خصوصیات بشرى است و فراتر از عواطف شخصى و حساسیتهاى گذرا و تأثّرات روزمره است که این خود دریچهاى است به کشف منشأ غیبى قرآن و شناسایى گوینده آن:
«آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مییافتند».[10]
«آن از اخبار مهم غیبى [نه اخبار روزمره] است که بسوى تو وحى مینماییم، حال آنکه قبل از این [گزارش] نه تو میتوانستى به آن آگاهى یابى و نه قوم تو، پس [با توجه به این حضور و احاطه خداوندى] صبر پیشه کن چرا که به یقین، عاقبت به متّقین اختصاص دارد».[11]
جهت دیگری که میتوان در ذکر نشدن نام افراد در قرآن گفت این است که تا بعدها افرادی از این نام سوء استفاده نکنند. و حتی شاید دستاویزی برای تحریف قرآن میشد و بعد از پیامبر خدا ممکن بود افرادی آن اسامی که به ضررشان بوده حذف یا تغییری میدادند. از اینرو، قرآن به گونهای نازل شده که زمینه تحریف را از بین برده باشد.
ممکن است دلایل دیگری هم وجود داشته باشد که اطلاعی از آنها نداشته باشیم .
به عنوان نمونه، میدانیم که قرآن با شیوه زبانی رایج در آن زمان نازل شده است و همانگونه که در اشعار، متون ادبی و دیگر گفتگوهای رایج در آن دوره، گاه از اشخاص نام برده شده و گاه با کنایه به آنان اشاره می شد، در قرآن نیز همین روش بکار گرفته شده است.