این شعر زیبای حافظ در حقیقت برگرفته از آیات قرآن کریم و روایات است. آنجا که خدای متعال در وصف کسانی که دیگران را به خوبیها دعوت کرده؛ امر به معروف و نهی از منکر مینمایند، اما خود بدان پایبند نیستند:
«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛[1] آیا مردم را به نیکى فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید، در حالیکه شما کتاب (آسمانى) را تلاوت میکنید، آیا نمیاندیشید؟!
اگر چه این آیه به ظاهر، خطاب و انتقاد و سرزنش نسبت به عملکرد علماى بنىاسرائیل است – که مردم را به اطاعت از خدا دعوت کرده، ولی خود با آن مخالفت میکردند – اما در واقع اعتراض به تمام کسانی است که چنین رویکردی را پیش گرفته و مردم را به کارهای نیک دعوت میکنند و خود را فراموش کردهاند؛ زیرا معقول نیست کسى مردم را به احسان و نیکوکارى امر کند، اما به خود احسان نکند و نفس خود را از آنچه برایش مضر است، باز ندارد. این است که در آخر آیه فرمود: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، چگونه شما تعقل نمیکنید که اول باید خود را وادار به عمل نیک نمایید، تا آنکه دیگران از شما سر مشق گیرند، و کلام شما در دلها نفوذ کند. در حقیقت واعظ غیر متّعظ که رفتارش گفتارش را تصدیق نکند، چنین فردی در حقیقت عملکردش موجب تکذیب سخنانش میشود. و چون هدف از وعظ و موعظه تأثیر در نفوس و بازداشتن از کارهای خلاف است، و کسى که کردارش مخالف گفتارش باشد، علاوه بر اینکه کلامش تأثیر ندارد، ممکن است نتیجه معکوس دهد؛ زیرا وقتى مردم میبینند که عالمی کردارش مخالف گفتارش بوده، و آنچه را که نهى میکند خود در پنهانى مرتکب میشود، در نافرمانی جرأت پیدا میکنند و چنین میپندارند که این اعمال مباح است، و اگر خلاف بود چنین شخص دانشمندى چگونه بر چنین گناهى جرئت مینمود! این است که گناه عالم به مراتب بسیار قبیحتر و زشتتر از گناه جاهل به شمار میآید![2]
شاید به همین جهت باشد که امام علی(ع) فرمود: «قَصَمَ ظَهْرِی رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ هَذَا یُضِلُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّکِهِ وَ هَذَا یَدْعُوهُمْ إِلَى جَهِلِهِ بِتَنَسُّکِه»؛[3] دو گروه پشت مرا شکستند، عالمانی که باکی از انجام گناه ندارند و عابدان نادان! آنان به دلیل بیپرواییهای خود در انجام گناه، مردم را از دانش خویش میرانند، و اینان به سبب رفتارهای جاهلانه خویش!
انس بن مالک از رسول اکرم(ص) نقل میکند: در شب معراج بر مردمى گذشتم که لبانشان را با ابزاری آتشین میبریدند. از جبرئیل پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟ گفت: اینان گویندگان و واعظانى هستند که خود بدانچه میگفتند عمل نمیکردند.[4]
بنابر این، آیه مورد نظر اگر چه مربوط به عالمان یهود است، اما مضمون آن عمومیت دارد و شامل تمام کسانى میشود که دیگران را به سوى اعمال خیر دعوت مینماید، ولى خود به آن عمل نمیکند؛ لذا تمام کسانی که مردم را به خوبیها دعوت میکنند، اما خود عامل به آن نیستند، مشمول سرزنش و انتقاد شدید این آیه هستند.
البته، شایان توجه است که منظور آیه این نیست که اگر فردی که خود عامل به خوبیها نیست، باید ارشاد دیگران را ترک نماید؛ زیرا امر به معروف و نهى از منکر وظیفه هر مسلمانى است، و باید در حد امکان انجام دهد، و این یکى از مقررات و دستورات دین اسلام است.
قرآن کریم در آیهای دیگر در همین ارتباط میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون»؛[5] اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى میگویید که عمل نمیکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى را بگویید که عمل نمیکنید.
کلمه «مقت» به معناى خشم شدید است. این آیه میفرماید: خداى تعالى از تمام اعمال انسان بیش از همه از این عملش سخت به خشم میآید که چیزى را بگوید که بدان عمل نمیکند؛ چون این خود از نشانههاى نفاق است.
به این نکته نیز باید توجه داشت، اینکه انسان چیزى را بگوید که بدان عمل نمیکند، غیر از آن است که به آنچه که گفته است، عمل نکند؛ یعنی گاهى میشود که انسان موفق نمیشود بدانچه قبلاً گفته عمل کند، و یا رسماً خلف وعده میکند، و گاه میشود که از اول بناى عمل نکردن به آنرا دارد، این قسم دوم نفاق است، نه اولى؛ چون قسم اول ناشى از ضعف اراده و سستى همت است که البته خود یکى از رذایل اخلاقى، و منافى با سعادت نفس انسانى است؛ زیرا که خداى متعال سعادت بشر را بر این اساس تأمین نموده که به اختیار خود اعمال خیر انجام دهد و حسناتى کسب نماید. و کلید کسب این حسنات داشتن عزم راسخ و همت بلند است، و اگر مشاهده میشود که کسى وعده میدهد ولى در مقام عمل سست میشود، و خلف وعده میکند، میفهمیم که انسان سست عنصر است و ارادهای ضعیف دارد، و به چنین انسانى امید خیر و سعادت نیست.[6]
بنابر این، همانگونه که آن آیات ذکر شده، بیانگر این نیستند که نباید مردم را به نیکی دعوت نمود؛ این شعر حافظ هم به معنای نفی مطلق وعظ و خطابه در محراب و منبر نیست، بلکه بدان معنا است که عملکرد واعظان باید با توصیههای آنان همخوانی داشته باشد.
«أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛[1] آیا مردم را به نیکى فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید، در حالیکه شما کتاب (آسمانى) را تلاوت میکنید، آیا نمیاندیشید؟!
اگر چه این آیه به ظاهر، خطاب و انتقاد و سرزنش نسبت به عملکرد علماى بنىاسرائیل است – که مردم را به اطاعت از خدا دعوت کرده، ولی خود با آن مخالفت میکردند – اما در واقع اعتراض به تمام کسانی است که چنین رویکردی را پیش گرفته و مردم را به کارهای نیک دعوت میکنند و خود را فراموش کردهاند؛ زیرا معقول نیست کسى مردم را به احسان و نیکوکارى امر کند، اما به خود احسان نکند و نفس خود را از آنچه برایش مضر است، باز ندارد. این است که در آخر آیه فرمود: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»، چگونه شما تعقل نمیکنید که اول باید خود را وادار به عمل نیک نمایید، تا آنکه دیگران از شما سر مشق گیرند، و کلام شما در دلها نفوذ کند. در حقیقت واعظ غیر متّعظ که رفتارش گفتارش را تصدیق نکند، چنین فردی در حقیقت عملکردش موجب تکذیب سخنانش میشود. و چون هدف از وعظ و موعظه تأثیر در نفوس و بازداشتن از کارهای خلاف است، و کسى که کردارش مخالف گفتارش باشد، علاوه بر اینکه کلامش تأثیر ندارد، ممکن است نتیجه معکوس دهد؛ زیرا وقتى مردم میبینند که عالمی کردارش مخالف گفتارش بوده، و آنچه را که نهى میکند خود در پنهانى مرتکب میشود، در نافرمانی جرأت پیدا میکنند و چنین میپندارند که این اعمال مباح است، و اگر خلاف بود چنین شخص دانشمندى چگونه بر چنین گناهى جرئت مینمود! این است که گناه عالم به مراتب بسیار قبیحتر و زشتتر از گناه جاهل به شمار میآید![2]
شاید به همین جهت باشد که امام علی(ع) فرمود: «قَصَمَ ظَهْرِی رَجُلَانِ عَالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جَاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ هَذَا یُضِلُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّکِهِ وَ هَذَا یَدْعُوهُمْ إِلَى جَهِلِهِ بِتَنَسُّکِه»؛[3] دو گروه پشت مرا شکستند، عالمانی که باکی از انجام گناه ندارند و عابدان نادان! آنان به دلیل بیپرواییهای خود در انجام گناه، مردم را از دانش خویش میرانند، و اینان به سبب رفتارهای جاهلانه خویش!
انس بن مالک از رسول اکرم(ص) نقل میکند: در شب معراج بر مردمى گذشتم که لبانشان را با ابزاری آتشین میبریدند. از جبرئیل پرسیدم اینان چه کسانی هستند؟ گفت: اینان گویندگان و واعظانى هستند که خود بدانچه میگفتند عمل نمیکردند.[4]
بنابر این، آیه مورد نظر اگر چه مربوط به عالمان یهود است، اما مضمون آن عمومیت دارد و شامل تمام کسانى میشود که دیگران را به سوى اعمال خیر دعوت مینماید، ولى خود به آن عمل نمیکند؛ لذا تمام کسانی که مردم را به خوبیها دعوت میکنند، اما خود عامل به آن نیستند، مشمول سرزنش و انتقاد شدید این آیه هستند.
البته، شایان توجه است که منظور آیه این نیست که اگر فردی که خود عامل به خوبیها نیست، باید ارشاد دیگران را ترک نماید؛ زیرا امر به معروف و نهى از منکر وظیفه هر مسلمانى است، و باید در حد امکان انجام دهد، و این یکى از مقررات و دستورات دین اسلام است.
قرآن کریم در آیهای دیگر در همین ارتباط میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون، کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون»؛[5] اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى میگویید که عمل نمیکنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى را بگویید که عمل نمیکنید.
کلمه «مقت» به معناى خشم شدید است. این آیه میفرماید: خداى تعالى از تمام اعمال انسان بیش از همه از این عملش سخت به خشم میآید که چیزى را بگوید که بدان عمل نمیکند؛ چون این خود از نشانههاى نفاق است.
به این نکته نیز باید توجه داشت، اینکه انسان چیزى را بگوید که بدان عمل نمیکند، غیر از آن است که به آنچه که گفته است، عمل نکند؛ یعنی گاهى میشود که انسان موفق نمیشود بدانچه قبلاً گفته عمل کند، و یا رسماً خلف وعده میکند، و گاه میشود که از اول بناى عمل نکردن به آنرا دارد، این قسم دوم نفاق است، نه اولى؛ چون قسم اول ناشى از ضعف اراده و سستى همت است که البته خود یکى از رذایل اخلاقى، و منافى با سعادت نفس انسانى است؛ زیرا که خداى متعال سعادت بشر را بر این اساس تأمین نموده که به اختیار خود اعمال خیر انجام دهد و حسناتى کسب نماید. و کلید کسب این حسنات داشتن عزم راسخ و همت بلند است، و اگر مشاهده میشود که کسى وعده میدهد ولى در مقام عمل سست میشود، و خلف وعده میکند، میفهمیم که انسان سست عنصر است و ارادهای ضعیف دارد، و به چنین انسانى امید خیر و سعادت نیست.[6]
بنابر این، همانگونه که آن آیات ذکر شده، بیانگر این نیستند که نباید مردم را به نیکی دعوت نمود؛ این شعر حافظ هم به معنای نفی مطلق وعظ و خطابه در محراب و منبر نیست، بلکه بدان معنا است که عملکرد واعظان باید با توصیههای آنان همخوانی داشته باشد.