ابتدا باید گفت که لحن آیات سوره «شرح» و یا «انشراح» لحنی محبتآمیز و در راستای دلدارى پیامبر اکرم(ص) است.
پروردگار در نخستین آیه این سوره به لطفی از جانب خود اشاره کرده و میفرماید آیا ما سینهات را گشاده نساختیم!: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
«نشرح» از ماده «شرح» و به معناى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقههاى نازکتر است و منظور از «شرح صدر» گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خدادادی میباشد. شرح یک گفتار نیز به معناى گسترش و توضیح معانى مخفى آن گفتار است.[1] به هر حال، منظور از شرح صدر در اینجا معناى کنایى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه میتواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان.[2]
لذا هنگامى که موسى بن عمران مأموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا میکند،[3] بلافاصله از خدا میخواهد که: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی»؛[4] خدایا! سینهام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن.
در جایى دیگر خطاب به پیامبر اکرم(ص) آمده است: «منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبایى کن و مانند یونس مباش [که بر اثر ترک شکیبایى لازم، گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد]».[5]
بنابراین، اصولاً هیچ رهبر بزرگى نمیتواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آنکس که مانند پیامبر خاتم، رسالتش از همه عظیمتر است، شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد، طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند، مشکلات او را به زانو در نیاورد، کارشکنیهاى دشمنان مأیوسش نسازد، سؤالات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و … .
با این وجود برخی ذیل آیه شرح صدر به ماجرایی اشاره میکنند که در جوانی و یا نوجوانى حضرتشان رخ داد که فرشتگانی آمده و سینه مبارکشان را شکافته، قلبشان را بیرون آورده و شستشو داده و آنرا از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند.[6] مضمون این حدیث در بسیاری از منابع مهم روایی اهلسنت آمده[7] که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره میکنیم:
ابو هریره از پیامبر(ص) پرسید اولین چیزى که در دوران پیامبریات مشاهده کردی چه بود؟ حضرتشان فرمود: «پرسش خوبی کردى، من بیست سال و چند ماهم بود و در صحرایی بودم که ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم، به بالا نگریسته و مردى را دیدم که از دیگری میپرسید، آیا این همان است؟! سپس آن دو به طرفم آمدند … و هر کدام یکی از بازوى مرا گرفتند، ولى من احساس نمیکردم که دست آنها با بازویم تماسی دارند. یکى به دیگرى گفت: بخوابانش … سینهاش را بشکاف، پس او سینهام را گرفت و آنرا شکافت، اما خون و دردى مشاهده نکردم، پس آن دیگرى به وى گفت: کینه و حسد را در آور، و او چیزى مانند لخته خون را از قلبم در آورده و بیرون انداخت، باز آن دیگرى گفت رأفت و دلسوزی را جایگزین کن! او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى که رأفت و رحمتم نسبت به کودکان و بزرگسالان بیشتر شده بود».[8]
ظاهر این ماجرا، توصیفی از ماجرایی است که در یک برخورد مادى رخ داده است.[9]
اما برخی اندیشمندان، به دلایلی وقوع چنین رخدادی را نمیپذیرند:
1. معنای آیه «أ لم نشرح لک صدرک» واضح است و برای تفسیر آن نیاز به وجود چنین ماجرایی نیست.
2. معنای «شرح» غیر از معنای «شقّ» و شکافتن است.
3. قلب معصوم خالی از هرگونه زنگار و زشتی است.
با تمام آنچه گفته شد، حتی اگر این روایت را بپذیریم؛ بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست، بلکه کنایه و اشارهاى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیامبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسههاى شیطانى. ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.[10]
پروردگار در نخستین آیه این سوره به لطفی از جانب خود اشاره کرده و میفرماید آیا ما سینهات را گشاده نساختیم!: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
«نشرح» از ماده «شرح» و به معناى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقههاى نازکتر است و منظور از «شرح صدر» گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خدادادی میباشد. شرح یک گفتار نیز به معناى گسترش و توضیح معانى مخفى آن گفتار است.[1] به هر حال، منظور از شرح صدر در اینجا معناى کنایى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه میتواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان.[2]
لذا هنگامى که موسى بن عمران مأموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا میکند،[3] بلافاصله از خدا میخواهد که: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی»؛[4] خدایا! سینهام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن.
در جایى دیگر خطاب به پیامبر اکرم(ص) آمده است: «منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبایى کن و مانند یونس مباش [که بر اثر ترک شکیبایى لازم، گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد]».[5]
بنابراین، اصولاً هیچ رهبر بزرگى نمیتواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آنکس که مانند پیامبر خاتم، رسالتش از همه عظیمتر است، شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد، طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند، مشکلات او را به زانو در نیاورد، کارشکنیهاى دشمنان مأیوسش نسازد، سؤالات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و … .
با این وجود برخی ذیل آیه شرح صدر به ماجرایی اشاره میکنند که در جوانی و یا نوجوانى حضرتشان رخ داد که فرشتگانی آمده و سینه مبارکشان را شکافته، قلبشان را بیرون آورده و شستشو داده و آنرا از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند.[6] مضمون این حدیث در بسیاری از منابع مهم روایی اهلسنت آمده[7] که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره میکنیم:
ابو هریره از پیامبر(ص) پرسید اولین چیزى که در دوران پیامبریات مشاهده کردی چه بود؟ حضرتشان فرمود: «پرسش خوبی کردى، من بیست سال و چند ماهم بود و در صحرایی بودم که ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم، به بالا نگریسته و مردى را دیدم که از دیگری میپرسید، آیا این همان است؟! سپس آن دو به طرفم آمدند … و هر کدام یکی از بازوى مرا گرفتند، ولى من احساس نمیکردم که دست آنها با بازویم تماسی دارند. یکى به دیگرى گفت: بخوابانش … سینهاش را بشکاف، پس او سینهام را گرفت و آنرا شکافت، اما خون و دردى مشاهده نکردم، پس آن دیگرى به وى گفت: کینه و حسد را در آور، و او چیزى مانند لخته خون را از قلبم در آورده و بیرون انداخت، باز آن دیگرى گفت رأفت و دلسوزی را جایگزین کن! او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى که رأفت و رحمتم نسبت به کودکان و بزرگسالان بیشتر شده بود».[8]
ظاهر این ماجرا، توصیفی از ماجرایی است که در یک برخورد مادى رخ داده است.[9]
اما برخی اندیشمندان، به دلایلی وقوع چنین رخدادی را نمیپذیرند:
1. معنای آیه «أ لم نشرح لک صدرک» واضح است و برای تفسیر آن نیاز به وجود چنین ماجرایی نیست.
2. معنای «شرح» غیر از معنای «شقّ» و شکافتن است.
3. قلب معصوم خالی از هرگونه زنگار و زشتی است.
با تمام آنچه گفته شد، حتی اگر این روایت را بپذیریم؛ بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست، بلکه کنایه و اشارهاى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیامبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسههاى شیطانى. ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.[10]