قدیمیترین منبع حدیثی شیعه که این روایت در آن آمده است؛ «علل الشرائع» شیخ صدوق(م 381ق) است که سند آنرا اینگونه ذکر میکند:
«أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ قُدَامَةَ أَبُو السَّرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ نَاصِحٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَرْمَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَدِیدٍ الْمَدَائِنِیُّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنِ الطِّفْلِ یَضْحَکُ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ یَبْکِی مِنْ غَیْرِ أَلَمٍ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ مَا مِنْ طِفْلٍ إِلَّا وَ هُوَ یَرَى الْإِمَامَ وَ یُنَاجِیهِ فَبُکَاؤُهُ لِغَیْبَةِ الْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِکُهُ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِکَ الْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْیَان».[1]
مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: اینکه کودک بدون هیچ دلیلی خندیده و بدون هیچ درد و رنجی میگرید سببش چیست؟ آنحضرت فرمود: «اى مفضّل! هیچ طفلى نیست مگر آنکه امام خود را دیده و با او مناجات مینماید، پس گریهاش به خاطر غایب شدن امام از او است و خندهاش زمانى است که امام به او رو میکند. و وقتى زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده فراموشى پیدا میشود».
این روایت از جهت سندی ضعیف است؛ زیرا «إسماعیل بن علی بن قدامة أبو السری»، «أحمد بن علی بن ناصح»، «جعفر بن محمد أرمنی» و «حسن بن عبد الوهاب»، همگی مجهول هستند و در منابع رجالی نامی از آنها برده نشده است. علاوه بر آن، فردی در سند وجود دارد که حتی نامی از او نیز برده نشده است.
اما با فرض پذیرش این روایت؛ علامه مجلسی(ره) درباره محتوای آن میگوید: «ظاهر آن دور از باور نیست، و احتمال دارد که مقصود از دیدن امام(ع) و مناجاتش، توجه او و شفاعت و لطفش و دعایش براى کودک باشد؛ زیرا آنها در عوالم تصرفى دارند که عقل بدان نرسد».[2]
«أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ حَاتِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ قُدَامَةَ أَبُو السَّرِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ نَاصِحٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَرْمَنِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَدِیدٍ الْمَدَائِنِیُّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع عَنِ الطِّفْلِ یَضْحَکُ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ یَبْکِی مِنْ غَیْرِ أَلَمٍ فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ مَا مِنْ طِفْلٍ إِلَّا وَ هُوَ یَرَى الْإِمَامَ وَ یُنَاجِیهِ فَبُکَاؤُهُ لِغَیْبَةِ الْإِمَامِ عَنْهُ وَ ضَحِکُهُ إِذَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ حَتَّى إِذَا أُطْلِقَ لِسَانُهُ أُغْلِقَ ذَلِکَ الْبَابُ عَنْهُ وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالنِّسْیَان».[1]
مفضّل بن عمر گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم: اینکه کودک بدون هیچ دلیلی خندیده و بدون هیچ درد و رنجی میگرید سببش چیست؟ آنحضرت فرمود: «اى مفضّل! هیچ طفلى نیست مگر آنکه امام خود را دیده و با او مناجات مینماید، پس گریهاش به خاطر غایب شدن امام از او است و خندهاش زمانى است که امام به او رو میکند. و وقتى زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلاً برایش اتّفاق افتاده فراموشى پیدا میشود».
این روایت از جهت سندی ضعیف است؛ زیرا «إسماعیل بن علی بن قدامة أبو السری»، «أحمد بن علی بن ناصح»، «جعفر بن محمد أرمنی» و «حسن بن عبد الوهاب»، همگی مجهول هستند و در منابع رجالی نامی از آنها برده نشده است. علاوه بر آن، فردی در سند وجود دارد که حتی نامی از او نیز برده نشده است.
اما با فرض پذیرش این روایت؛ علامه مجلسی(ره) درباره محتوای آن میگوید: «ظاهر آن دور از باور نیست، و احتمال دارد که مقصود از دیدن امام(ع) و مناجاتش، توجه او و شفاعت و لطفش و دعایش براى کودک باشد؛ زیرا آنها در عوالم تصرفى دارند که عقل بدان نرسد».[2]