حضرت ابراهیم، هیچگاه خدا را در طبیعت جستوجو نمیکرد، بلکه نظر به آنکه یکى از شیوههاى احتجاج و استدلال، اظهار همراهى با عقیده باطل در مراحل اولیه و سپس ردّ کردن آن در مراحل بعدی است و از سویی نیز بیدارکردن فطرتها، فعال کردن اندیشهها و توجّه به احساسات، از بهترین شیوههاى تبلیغ است؛ لذا حضرتشان برای بیدارکردن قوم گمراهش از این راه استفاده نموده است.
مجادله و گفتوگوى حضرت ابراهیم با مشرکان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقیده طرف مقابل بود، نه اینکه آنچه گفته، عقیده قلبى او باشد؛ زیرا چنین شرکی – حتی در مراحل اولیه – با عصمت پیامبران منافات دارد. اینکه همواره ابراهیم، عبارت «هذا رَبِّی» را در برابر جامعه ابراز میداشته و نه در خویشتن خویش و نیز گفتن کلمه«یا قَوْمِ»، همه نشانی از آن است که چنین استدلالهایی برای قانعکردن خودش نبوده، بلکه آنرا میتوان تبلیغی آرام و گام به گام برای جامعه به شمار آورد؛ به همین دلیل است که در نهایت، وقتى غروب ستاره، ماه و خورشید را میبیند، میگوید: «من از شرک شما بیزارم»، و نمیگوید از «شرک خودم»!
به علاوه در قرآن میخوانیم: «و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین [و حکومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهیم نشان دادیم؛ [تا به آن استدلال کند،] و اهل یقین گردد»،[1] سپس آیه بعدی «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاى کَوْکَباً…»[2] با حرف «فاء» آغاز میشود؛ و این یعنى آنکه نتیجه آن ملکوت و یقین گذشته، استفاده از چنین استدلالی برای راهنمایی بشر بود.
موجودى که طلوع و غروب دارد، محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها. ابراهیم(ع)، ابتدا موقّتاً پذیرش آنرا اظهار میکند تا بعد با استدلال ردّ کند.[3]
حضرت ابراهیم(ع) چند نمونه از «آفلین»(غروبکنندگان) را به عنوان خدا اعلام میکند سپس آن نتیجهگیری که از ابتدا در ذهنش بود را به مردم اعلام میکند که «لا اُحِبُّ الْآفِلین»[4](غروبکنندگان را دوست ندارم!). به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) میگوید: من به دنبال خدایی هستم که افول و زوالی نداشته باشد، بر این اساس هر آنچه در طبیعت مادی است از جمله ستاره، ماه و خورشید، زوالپذیر هستند و باید به دنبال خدایی ماورای طبیعت بود.
مجادله و گفتوگوى حضرت ابراهیم با مشرکان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقیده طرف مقابل بود، نه اینکه آنچه گفته، عقیده قلبى او باشد؛ زیرا چنین شرکی – حتی در مراحل اولیه – با عصمت پیامبران منافات دارد. اینکه همواره ابراهیم، عبارت «هذا رَبِّی» را در برابر جامعه ابراز میداشته و نه در خویشتن خویش و نیز گفتن کلمه«یا قَوْمِ»، همه نشانی از آن است که چنین استدلالهایی برای قانعکردن خودش نبوده، بلکه آنرا میتوان تبلیغی آرام و گام به گام برای جامعه به شمار آورد؛ به همین دلیل است که در نهایت، وقتى غروب ستاره، ماه و خورشید را میبیند، میگوید: «من از شرک شما بیزارم»، و نمیگوید از «شرک خودم»!
به علاوه در قرآن میخوانیم: «و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین [و حکومت مطلقه خداوند بر آنها] را به ابراهیم نشان دادیم؛ [تا به آن استدلال کند،] و اهل یقین گردد»،[1] سپس آیه بعدی «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاى کَوْکَباً…»[2] با حرف «فاء» آغاز میشود؛ و این یعنى آنکه نتیجه آن ملکوت و یقین گذشته، استفاده از چنین استدلالی برای راهنمایی بشر بود.
موجودى که طلوع و غروب دارد، محکوم قوانین است نه حاکم بر آنها. ابراهیم(ع)، ابتدا موقّتاً پذیرش آنرا اظهار میکند تا بعد با استدلال ردّ کند.[3]
حضرت ابراهیم(ع) چند نمونه از «آفلین»(غروبکنندگان) را به عنوان خدا اعلام میکند سپس آن نتیجهگیری که از ابتدا در ذهنش بود را به مردم اعلام میکند که «لا اُحِبُّ الْآفِلین»[4](غروبکنندگان را دوست ندارم!). به دیگر سخن؛ حضرت ابراهیم(ع) میگوید: من به دنبال خدایی هستم که افول و زوالی نداشته باشد، بر این اساس هر آنچه در طبیعت مادی است از جمله ستاره، ماه و خورشید، زوالپذیر هستند و باید به دنبال خدایی ماورای طبیعت بود.