منظور از تسلسل در اصطلاح فلسفه، ترتب امور نامتناهى است. فلاسفه تسلسلى را محال میدانند که حلقات آن داراى ترتب حقیقى و اجتماع در وجود باشند. به بیان دیگر؛ تسلسل در اصطلاح فلسفه یعنی ترتب و ادامه سلسله علت و معلول تا بینهایت. و بالاخره اموری که در ترتب وجودی به یکدیگر پیوسته باشند.[1]
در نگاه اول این پرسش به ذهن میآید که بنابر تعریف تسلسل در فلسفه، شکهای متعاقب و پشتسرهم که سوفسطی بدان معتقد است داخل در تسلسل فلسفی باطل نیست؛ زیرا تسلسلی باطل است که به صورت ترتب باشد؛ یعنی بین حلقات، رابطه علت و معلول برقرار باشد، در حالیکه بین شکهای متعاقب و پشتسرهم رابطه علت و معلول برقرار نیست.
اما با مقداری دقت میتوان به چند گونه، بطلان تسلسل در شک را بیان کرد:
1. در تسلسل در شک نیز همان شرایط تسلسل باطل موجود است؛ یعنی سلسله بینهایتی از شک وجود دارد که به نوعی بر هم توقف دارند؛ زیرا هر شک وابسته به دو احتمال اثباتی و سلبی است؛ یعنی در دیدگاه شککننده هر یک از دو طرف سلب و اثبات ممکن الوقوع است، در غیر این صورت، شک به یک جادهی یکطرفه تبدیل میشود و دیگر شک نخواهد بود. بر این مبنا، باید در دیدگاه شککننده، هر یک از دو طرف اثبات و سلب ممکن الوقوع باشد؛ یعنی او به دو گزارهی – «طرف اثباتی ممکن الوقوع است» و «طرف سلبی ممکن الوقوع است» – مطمئن باشد و به محتمل بودن هر یک از آنها یقین داشته باشد؛ زیرا اگر به جای اطمینان و یقین، به هر یک از دو گزارهی فوق شک داشته باشد، گرفتار یک تسلسل بیپایان خواهد شد، مثلاً اگر به گزارهی «طرف اثباتی ممکن الوقوع است» شک داشته باشد، خود این شک به دو احتمال اثباتی و سلبی قبلی وابسته خواهد شد؛ یعنی در دیدگاه او ممکن الوقوع بودن طرف اثباتی و ممکن الوقوع نبودن آن هر دو محتمل خواهد بود. بنابراین، احتمال اثباتی اول، خود به دو احتمال اثباتی و سلبی قبلی وابسته خواهد شد و چون، طبق فرض، هر احتمالی خود امری غیر یقینی و مشکوک است، باز برای هر احتمال قبلی به دو احتمال سلبی و اثباتی قبلتری نیاز خواهد شد و به همین صورت این زنجیره تا بینهایت پیش خواهد رفت و گرفتار یک تسلسل محال خواهیم شد.
معنای این سخن آن است که برای شک در یک گزاره، باید به بینهایت گزارهی قبلی شک داشته باشیم و بینهایت احتمال سلبی و اثباتی را تعقل کنیم و این چیزی است که با محدودیتهای ذهنی ما ناشدنی است؛ بنابراین، شک بدون یقین، ناشدنی و ناممکن خواهد بود و این همان ادعای ما است که هر شک به یقین وابسته است و آن، یقین به ممکن الوقوع بودن طرف اثباتی و سلبی گزارهی مشکوک است.[2]
2. بیان دیگر اینکه دلیل بطلان تسلسل این است که مستلزم اجتماع نقیضین است.[3] و در اینجا (تسلسل در شک) نیز مستلزم اجتماع نقیضین است؛ زیرا نتیجه سخن سوفسطی این است که با اینکه به وجود هیچ شکی نمیتوان باور داشت، در عین حال سلسله بینهایتی از شکها وجود دارد و این همان اجتماع نقیضین است.
در نگاه اول این پرسش به ذهن میآید که بنابر تعریف تسلسل در فلسفه، شکهای متعاقب و پشتسرهم که سوفسطی بدان معتقد است داخل در تسلسل فلسفی باطل نیست؛ زیرا تسلسلی باطل است که به صورت ترتب باشد؛ یعنی بین حلقات، رابطه علت و معلول برقرار باشد، در حالیکه بین شکهای متعاقب و پشتسرهم رابطه علت و معلول برقرار نیست.
اما با مقداری دقت میتوان به چند گونه، بطلان تسلسل در شک را بیان کرد:
1. در تسلسل در شک نیز همان شرایط تسلسل باطل موجود است؛ یعنی سلسله بینهایتی از شک وجود دارد که به نوعی بر هم توقف دارند؛ زیرا هر شک وابسته به دو احتمال اثباتی و سلبی است؛ یعنی در دیدگاه شککننده هر یک از دو طرف سلب و اثبات ممکن الوقوع است، در غیر این صورت، شک به یک جادهی یکطرفه تبدیل میشود و دیگر شک نخواهد بود. بر این مبنا، باید در دیدگاه شککننده، هر یک از دو طرف اثبات و سلب ممکن الوقوع باشد؛ یعنی او به دو گزارهی – «طرف اثباتی ممکن الوقوع است» و «طرف سلبی ممکن الوقوع است» – مطمئن باشد و به محتمل بودن هر یک از آنها یقین داشته باشد؛ زیرا اگر به جای اطمینان و یقین، به هر یک از دو گزارهی فوق شک داشته باشد، گرفتار یک تسلسل بیپایان خواهد شد، مثلاً اگر به گزارهی «طرف اثباتی ممکن الوقوع است» شک داشته باشد، خود این شک به دو احتمال اثباتی و سلبی قبلی وابسته خواهد شد؛ یعنی در دیدگاه او ممکن الوقوع بودن طرف اثباتی و ممکن الوقوع نبودن آن هر دو محتمل خواهد بود. بنابراین، احتمال اثباتی اول، خود به دو احتمال اثباتی و سلبی قبلی وابسته خواهد شد و چون، طبق فرض، هر احتمالی خود امری غیر یقینی و مشکوک است، باز برای هر احتمال قبلی به دو احتمال سلبی و اثباتی قبلتری نیاز خواهد شد و به همین صورت این زنجیره تا بینهایت پیش خواهد رفت و گرفتار یک تسلسل محال خواهیم شد.
معنای این سخن آن است که برای شک در یک گزاره، باید به بینهایت گزارهی قبلی شک داشته باشیم و بینهایت احتمال سلبی و اثباتی را تعقل کنیم و این چیزی است که با محدودیتهای ذهنی ما ناشدنی است؛ بنابراین، شک بدون یقین، ناشدنی و ناممکن خواهد بود و این همان ادعای ما است که هر شک به یقین وابسته است و آن، یقین به ممکن الوقوع بودن طرف اثباتی و سلبی گزارهی مشکوک است.[2]
2. بیان دیگر اینکه دلیل بطلان تسلسل این است که مستلزم اجتماع نقیضین است.[3] و در اینجا (تسلسل در شک) نیز مستلزم اجتماع نقیضین است؛ زیرا نتیجه سخن سوفسطی این است که با اینکه به وجود هیچ شکی نمیتوان باور داشت، در عین حال سلسله بینهایتی از شکها وجود دارد و این همان اجتماع نقیضین است.