کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به بیشتر و یا تقریباً تمام تحریکات پیرامونش، پاسخ نمیدهد.
در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتیکه در مرگ مغزی، بهبودی بیمار غیر ممکن باشد مرگ وی ظرف چند روز حتمی است.
حال با توجه به تعریف کما باید دید روح چیست و چه رابطهای با بدن دارد. روح موجودی مجرد و غیر مادی است، اما دارای تجردی تام و مطلق نیست، بلکه او در اعمال و کارهایش نیازمند به جسم و بدن است. روح چنان با جسم و بدن عجین گشته است که نشان دادن جایش در بدن غیر ممکن است. او چیزی است که تمام جسم را فرا گرفته است و جسم در دستان او ابزاری است برای انجام اعمال و خواستههایش. بدن در دستان روح همانند وسیله است که ما به کار میبریم تا با آن کاری را انجام دهیم، مانند وقتی که عینکی را به چشم میزنیم تا جلوی پای خود را ببینیم، که در این صورت اگر شیشههای عینک شفاف باشند، ما قادر به دیدن هستیم و چون شیشه آن تیره و کدر گردد و یا بشکند، دیدن ما نیز دچار مشکل میشود اما نه به این معنا که کور میشویم، بلکه از آنرو دیگر نمیبینیم که ابزار دیدن ما دچار مشکل شده است.
رابطه جسم و بدن تا حدی به مثال مذکور شباهت دارد. تنها از این جهت که نفس و روح ما برای جابجا شدن نیاز به پاهای جسمش دارد که در صورت شکسته بودنش دیگر نمیتواند آنها را حرکت داده و به جلو گام بردارد. انسان موجودی ترکیب یافته از روح و جسم است؛ و ترکیب این دو نیز ترکیبی اتحادی است نه انضمامی؛ یعنى، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتى به نام انسان شکل میگیرد.
روح بدون بدن نمیتواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح نمیتواند موجودیت خود را حفظ کند؛ از اینرو میگوییم ترکیب روح و بدن ترکیبى است که بدون آن نمیتوانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو، موجود میشوند و وجودى یگانه مییابند. در ترکیب انضمامى، دو چیزى که موجود هستند و هستى آنها مستقل از یکدیگر است، به هم متصل شده، با هم ترکیب میشوند؛ یعنى این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستى باریابند؛ بلکه آن دو، هستى مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کردهایم. اما در ترکیب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم یگانه گشتهاند که به یک وجود موجودند و این طور نیست که نخست بدنى موجود شود و آنگاه روحى جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود میشوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستى قدم میگذارند.[1]
خلاصه بحث
همانطور که گفته شد رابطه بدن و روح رابطهای اتحادی است و روح برای انجام کارهایش به جسم و بدن نیاز دارد؛ از این رو است که در هر عالمی ظاهر گردد جسم و بدنی متناسب با آن عالم به خود میگیرد؛ چون در عالم مادی قدم گذارد با جسمی مادی همراه است و زمانی که در عالم خواب پا گذارد در بدنی متناسب با آن عالم دیده میشود. در عالم برزخ نیز با جسمی برزخی عجین گشته و …. از سوی دیگر؛ چون بدن ابزار کار روح است چنانچه در یکی از ابزارهای او اختلالی ایجاد شود بخشی از تواناییهای او در عالم ماده مختل میگردد، در حالت کما نیز وضعیت چنین است. در کما اختلالی در کارکرد مغز ایجاد میگردد و روح از بخشی از اعمالش محروم میشود.
البته مطلب دیگری که باید بدان اشاره کرد، شباهت کما با خواب است. کما، بیهوشی و خواب انصراف روح از بدن است و این انصراف گاه شدید و قوی است و گاه ضعیف و خفیف، گاه طولانی مدت است و گاه کوتاه مدت، در خصوص بیهوشی و کما، انصراف روح از بدن شدید است هر چند زمان و مدت آن میتواند متفاوت باشد. ولی در هر صورت این لزوماً به معنای این نیست که روح از بدن جدا شده و به جای دیگری میرود.[2]
در هر صورت روح فردی که به حالت کما رفته، هنوز در دنیا است و به صورت کامل از بدن جدا نشده و به نوعی به بدن تعلق دارد و چون تعلقی به بدن دارد، به همان اندازه در دنیا است، منتها ممکن است در این حالت ـ مثل اینکه انسان خواب میبیند ـ صوری را مشاهده کند و اصواتی را بشنود؛ هر چند نتواند پاسخی ارائه دهد.[3]
در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتیکه در مرگ مغزی، بهبودی بیمار غیر ممکن باشد مرگ وی ظرف چند روز حتمی است.
حال با توجه به تعریف کما باید دید روح چیست و چه رابطهای با بدن دارد. روح موجودی مجرد و غیر مادی است، اما دارای تجردی تام و مطلق نیست، بلکه او در اعمال و کارهایش نیازمند به جسم و بدن است. روح چنان با جسم و بدن عجین گشته است که نشان دادن جایش در بدن غیر ممکن است. او چیزی است که تمام جسم را فرا گرفته است و جسم در دستان او ابزاری است برای انجام اعمال و خواستههایش. بدن در دستان روح همانند وسیله است که ما به کار میبریم تا با آن کاری را انجام دهیم، مانند وقتی که عینکی را به چشم میزنیم تا جلوی پای خود را ببینیم، که در این صورت اگر شیشههای عینک شفاف باشند، ما قادر به دیدن هستیم و چون شیشه آن تیره و کدر گردد و یا بشکند، دیدن ما نیز دچار مشکل میشود اما نه به این معنا که کور میشویم، بلکه از آنرو دیگر نمیبینیم که ابزار دیدن ما دچار مشکل شده است.
رابطه جسم و بدن تا حدی به مثال مذکور شباهت دارد. تنها از این جهت که نفس و روح ما برای جابجا شدن نیاز به پاهای جسمش دارد که در صورت شکسته بودنش دیگر نمیتواند آنها را حرکت داده و به جلو گام بردارد. انسان موجودی ترکیب یافته از روح و جسم است؛ و ترکیب این دو نیز ترکیبی اتحادی است نه انضمامی؛ یعنى، روح و بدن به یک وجود موجود هستند و بر اثر این ترکیب است که حقیقتى به نام انسان شکل میگیرد.
روح بدون بدن نمیتواند به هستى خود ادامه دهد و بدن هم بدون روح نمیتواند موجودیت خود را حفظ کند؛ از اینرو میگوییم ترکیب روح و بدن ترکیبى است که بدون آن نمیتوانند موجود باشند؛ و براساس این ترکیب است که این دو، موجود میشوند و وجودى یگانه مییابند. در ترکیب انضمامى، دو چیزى که موجود هستند و هستى آنها مستقل از یکدیگر است، به هم متصل شده، با هم ترکیب میشوند؛ یعنى این طور نیست که آن دو موجود بر اثر این ترکیب به عالم هستى باریابند؛ بلکه آن دو، هستى مستقل از یکدیگر دارند و ما فقط با یک ترکیب میان آن دو، پیوند حاصل کردهایم. اما در ترکیب اتحادى، مانند روح و بدن، آن دو به حدى با هم یگانه گشتهاند که به یک وجود موجودند و این طور نیست که نخست بدنى موجود شود و آنگاه روحى جدا از آن؛ و سپس ما این دو را به هم پیوند بزنیم و ترکیب کنیم؛ بلکه با وجود انسان، روح و بدن موجود میشوند و اصلاً در پرتو این ترکیب است که آن دو به عالم هستى قدم میگذارند.[1]
خلاصه بحث
همانطور که گفته شد رابطه بدن و روح رابطهای اتحادی است و روح برای انجام کارهایش به جسم و بدن نیاز دارد؛ از این رو است که در هر عالمی ظاهر گردد جسم و بدنی متناسب با آن عالم به خود میگیرد؛ چون در عالم مادی قدم گذارد با جسمی مادی همراه است و زمانی که در عالم خواب پا گذارد در بدنی متناسب با آن عالم دیده میشود. در عالم برزخ نیز با جسمی برزخی عجین گشته و …. از سوی دیگر؛ چون بدن ابزار کار روح است چنانچه در یکی از ابزارهای او اختلالی ایجاد شود بخشی از تواناییهای او در عالم ماده مختل میگردد، در حالت کما نیز وضعیت چنین است. در کما اختلالی در کارکرد مغز ایجاد میگردد و روح از بخشی از اعمالش محروم میشود.
البته مطلب دیگری که باید بدان اشاره کرد، شباهت کما با خواب است. کما، بیهوشی و خواب انصراف روح از بدن است و این انصراف گاه شدید و قوی است و گاه ضعیف و خفیف، گاه طولانی مدت است و گاه کوتاه مدت، در خصوص بیهوشی و کما، انصراف روح از بدن شدید است هر چند زمان و مدت آن میتواند متفاوت باشد. ولی در هر صورت این لزوماً به معنای این نیست که روح از بدن جدا شده و به جای دیگری میرود.[2]
در هر صورت روح فردی که به حالت کما رفته، هنوز در دنیا است و به صورت کامل از بدن جدا نشده و به نوعی به بدن تعلق دارد و چون تعلقی به بدن دارد، به همان اندازه در دنیا است، منتها ممکن است در این حالت ـ مثل اینکه انسان خواب میبیند ـ صوری را مشاهده کند و اصواتی را بشنود؛ هر چند نتواند پاسخی ارائه دهد.[3]