فعل «اِزدادَ» ماضی باب افتعال، از ماده «زید» به معنای نموّ و افزایش و همچنین به معناى افزودن است.[1] بنابراین هم به صورت لازم و هم به صورت متعدی استعمال شده، ولى در قرآن مجید تمام موارد آن متعدى به کار رفته است.[2]
«اِزدادَ» در اصل «اِزتَیَدَ» بر وزن اِفتَعَلَ بود. بنابر قاعده دوم باب افتعال؛ هر گاه فاء الفعل کلمهای «د»، «ذ» و یا «ز» باشد و به باب افتعال برود تای باب تبدیل به «د» میشود. مانند «درک» که میشود «اِدتَرَکَ» سپس با اعمال قاعده یاد شده، «اِددَرَکَ» و با جریان قاعده «ادغام در حروف مثماثل»، «ادَّرَکَ» میگردد.[3]
در «اِزتَیَدَ» نیز چون فاء الفعل کلمه «ز» میباشد تای باب تبدیل به «د» میگردد و «اِزدَیَدَ» میشود سپس با اعمال قاعده عمومی در معتلات،[4] «ی» را تبدیل به «الف» میکنیم، «اِزدادَ» میگردد. مانند گفتار خداوند متعال در آیه: «وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»[5] که «اِزدادوُا» فعل ماضی باب افتعال صیغه جمع مذکر مغایب میباشد.
مضارع آن «یَزدادُ» میباشد که در اصل «یَزتَیِدُ» بود. پس از اعمال قاعده دوم باب افتعال، «یَزدَیِدُ» خواهد شد، سپس بعد از اعمال قاعده عمومی باب معتلات «یَزدادُ» میشود مانند گفتار خداوند که میفرماید: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[6] «تزدادُ» فعل مضارع[7] از باب افتعال، صیغه مفرد مؤنث غایب است.
یا مانند «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».[8] که «لیزدادوا» فعل مضارع منصوب به اَن مقدره بعد از لام تعلیل میباشد که «یَزدادوُنَ» بود و «نون» عوض از رفع در حالت نصبی ساقط گردیده است.[9]
امر غایب آن «لِیَزدَد» که در اصل، یَزدادُ بوده بعد از داخل شدن لام امر و پیرو آن مجزوم شدن آخرش، «لِیَزداد» شد، بین الف و دال لام الفعل، التقای ساکنین به وجود آمده و به همین علت، الف که «حرف عله منقلب» بود حذف و تبدیل به «لِیَزدَد» شد.
و امر حاضر آن «اِزدَد» میشود، که در اصل، «تَزدادُ» بود، تای مضارعه از اولش حذف و آخرش نیز به سبب لام امر مقدر، مجزوم شد.
چون ابتدا به ساکن محال بود، برای برطرف کردن این مشکل، همزه وصلی به اولش افزوده شده و چون عین الفعلش مفتوح بود، همزه آن مکسور و تبدیل به «اِزدَد» شد.
«اِزدادَ» در اصل «اِزتَیَدَ» بر وزن اِفتَعَلَ بود. بنابر قاعده دوم باب افتعال؛ هر گاه فاء الفعل کلمهای «د»، «ذ» و یا «ز» باشد و به باب افتعال برود تای باب تبدیل به «د» میشود. مانند «درک» که میشود «اِدتَرَکَ» سپس با اعمال قاعده یاد شده، «اِددَرَکَ» و با جریان قاعده «ادغام در حروف مثماثل»، «ادَّرَکَ» میگردد.[3]
در «اِزتَیَدَ» نیز چون فاء الفعل کلمه «ز» میباشد تای باب تبدیل به «د» میگردد و «اِزدَیَدَ» میشود سپس با اعمال قاعده عمومی در معتلات،[4] «ی» را تبدیل به «الف» میکنیم، «اِزدادَ» میگردد. مانند گفتار خداوند متعال در آیه: «وَ لَبِثُوا فی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً»[5] که «اِزدادوُا» فعل ماضی باب افتعال صیغه جمع مذکر مغایب میباشد.
مضارع آن «یَزدادُ» میباشد که در اصل «یَزتَیِدُ» بود. پس از اعمال قاعده دوم باب افتعال، «یَزدَیِدُ» خواهد شد، سپس بعد از اعمال قاعده عمومی باب معتلات «یَزدادُ» میشود مانند گفتار خداوند که میفرماید: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى وَ ما تَغیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ».[6] «تزدادُ» فعل مضارع[7] از باب افتعال، صیغه مفرد مؤنث غایب است.
یا مانند «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ».[8] که «لیزدادوا» فعل مضارع منصوب به اَن مقدره بعد از لام تعلیل میباشد که «یَزدادوُنَ» بود و «نون» عوض از رفع در حالت نصبی ساقط گردیده است.[9]
امر غایب آن «لِیَزدَد» که در اصل، یَزدادُ بوده بعد از داخل شدن لام امر و پیرو آن مجزوم شدن آخرش، «لِیَزداد» شد، بین الف و دال لام الفعل، التقای ساکنین به وجود آمده و به همین علت، الف که «حرف عله منقلب» بود حذف و تبدیل به «لِیَزدَد» شد.
و امر حاضر آن «اِزدَد» میشود، که در اصل، «تَزدادُ» بود، تای مضارعه از اولش حذف و آخرش نیز به سبب لام امر مقدر، مجزوم شد.
چون ابتدا به ساکن محال بود، برای برطرف کردن این مشکل، همزه وصلی به اولش افزوده شده و چون عین الفعلش مفتوح بود، همزه آن مکسور و تبدیل به «اِزدَد» شد.
[1]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 190 – 191، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[2]. همان.
[3]. صرف ساده، ص 81.
[4]. «حر ف عله متحرک یا در موضع حرکت، ماقبل مفتوح، قلب به الف میشود».
[5] . «و (اصحاب کهف) در غارشان (در خوابى به مدت) سیصد (سال قمرى که) سالها (ى متمادى است) درنگ کردند و نه سال (قمرى دیگر) افزودند (که سیصد سال شمسى شد)»، کهف، 25.
[6]. خدا از جنینهایى که هر (انسان یا حیوان) مادّهاى حمل مىکند آگاه است و نیز از آنچه رحمها کم مىکنند (و پیش از موعد مقرّر مىزایند)، و هم از آنچه افزون مىکنند (و بعد از موقع میزایند) و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.، رعد، 8.
[7]. دعاس، حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج 2، ص 11، دمشق، دارالمنیر و دارالفارابى، چاپ اول، 1425ق.
[8]. آنها که کافر شدند، (و راه طغیان پیش گرفتند،) تصور نکنند اگر به آنان مهلت مىدهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت مىدهیم فقط براى اینکه بر گناهان خود بیفزایند و براى آنها، عذاب خوارکنندهاى (آماده شده) است!»، آل عمران، 178.
[9]. درویش محیى الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 2، ص 11، سوریه، دارالارشاد، چاپ چهارم، 1415 ق؛ إعراب القرآن الکریم، ج 1، ص 17.