1. بر اساس اعتقاد شیعیان، این گفتار حضرت ابراهیم(ع) نشانگر اعتقاد واقعی ایشان نبوده، بلکه برای بیدار کردن وجدانهای خفته مشرکان بوده است.
چنانکه در روایتی منقول از امام رضا(ع) در جواب مأمون به همین مطلب به شرح زیر تصریح شده است:
«مأمون از امام رضا(ع) پرسید، یا بن رسول الله(ص) آیا از گفتار تو این نیست که پیامبران خدا معصوماند؟ فرمود بلى. راوى میگوید پس آنحضرت را از چند آیه از قرآن سؤال نمود و در میان آنچه از او سؤال کرد این بود؛ مرا خبر ده از شرح قول خداى عز و جل در مورد ابراهیم(ع) که فرمود: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی»؛[1] پس چون درآمد بر او شب و تاریکى همه زمین را پوشید ستاره درخشانى را دید گفت که این پروردگار من است.
امام رضا(ع) فرمود که ابراهیم(ع) در میان سه گروه از مردم قرار گرفته بود. یک گروه ناهید را میپرستیدند، دستهای ماه را میپرستیدند و عدهای دیگر آفتاب را پرستش مینمودند. و این زمانی بود که از غارى که در آن پنهان شده بود بیرون آمده بود. پس چون شب شد و تاریکى او را پوشید، ستاره ناهید را دید و گفت این پروردگار من است؟ بر وجه انکار و استخبار؛ یعنى طلب خبر و آگاهى که او را به حقیقت آن خبر دهند، نه بر وجه اقرار و اخبار. پس آن هنگام که آن ستاره غروب نمود، گفت من فروروندگان را دوست نمیدارم؛ زیرا فرو رفتن از صفات چیزى است که حادث شده و دیگرى او را پدید آورده نه از صفات قدیم که همیشه بوده، بیآنکه کسى او را به وجود آورده باشد. آن هنگام که ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است؟ بر وجه انکار و استخبار، و آن هنگام که فرو رفت و روى به غروب نهاد که از دائره نصف النهار به جانب مغرب میل کرد، گفت هر آینه اگر پروردگارم مرا هدایت نکند و بر وجه لطف و توفیق راه راست به من ننماید، البته از گروه گمراهان خواهم بود. و هنگامی که صبح شد و آفتاب را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است، این بزرگتر است از ناهید و ماه و این سخن را بر وجه انکار و استخبار گفت، نه به طور اخبار و اقرار به طریقى که گذشت. و هنگامی که آفتاب غروب کرد، ابراهیم(ع) به آن سه گروه(پرستندگان ناهید و ماه و آفتاب) گفت: «یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛[2] اى قوم من از شریکهایى که شما (براى خدا) مىسازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
و جز این نیست که ابراهیم به آنچه گفت خواست که بطلان دینشان را براى آنها ظاهر و بیان کند و برایشان ثابت شود که پرستش براى آنچه که صفت ناهید و ماه و آفتاب را دارند، درست نیست. و پرستش تنها براى آفریننده آنها و آفریننده آسمانها و زمین است. آنچه ابراهیم به واسطه آن بر قومش حجت آورد و استدلال کرد، چیزی است که خداى عز و جل آنرا به او الهام نموده بود، چنانکه خداى عز و جل فرمود: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ»؛[3] و این حجت مذکوره حجت و برهان ما است که آنرا به ابراهیم عطاء نمودیم تا به سبب آن بر گروه خویش حجت آورد. پس مأمون گفت براى خدا است نیکى و فراوانی خیر و نفع تو ای پسر رسول خدا».[4]
2. برای اطلاع از بخش اخیر سؤال، پاسخهای شماره 40755، 612، 35434 را مطالعه کنید.
چنانکه در روایتی منقول از امام رضا(ع) در جواب مأمون به همین مطلب به شرح زیر تصریح شده است:
«مأمون از امام رضا(ع) پرسید، یا بن رسول الله(ص) آیا از گفتار تو این نیست که پیامبران خدا معصوماند؟ فرمود بلى. راوى میگوید پس آنحضرت را از چند آیه از قرآن سؤال نمود و در میان آنچه از او سؤال کرد این بود؛ مرا خبر ده از شرح قول خداى عز و جل در مورد ابراهیم(ع) که فرمود: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی»؛[1] پس چون درآمد بر او شب و تاریکى همه زمین را پوشید ستاره درخشانى را دید گفت که این پروردگار من است.
امام رضا(ع) فرمود که ابراهیم(ع) در میان سه گروه از مردم قرار گرفته بود. یک گروه ناهید را میپرستیدند، دستهای ماه را میپرستیدند و عدهای دیگر آفتاب را پرستش مینمودند. و این زمانی بود که از غارى که در آن پنهان شده بود بیرون آمده بود. پس چون شب شد و تاریکى او را پوشید، ستاره ناهید را دید و گفت این پروردگار من است؟ بر وجه انکار و استخبار؛ یعنى طلب خبر و آگاهى که او را به حقیقت آن خبر دهند، نه بر وجه اقرار و اخبار. پس آن هنگام که آن ستاره غروب نمود، گفت من فروروندگان را دوست نمیدارم؛ زیرا فرو رفتن از صفات چیزى است که حادث شده و دیگرى او را پدید آورده نه از صفات قدیم که همیشه بوده، بیآنکه کسى او را به وجود آورده باشد. آن هنگام که ماه را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است؟ بر وجه انکار و استخبار، و آن هنگام که فرو رفت و روى به غروب نهاد که از دائره نصف النهار به جانب مغرب میل کرد، گفت هر آینه اگر پروردگارم مرا هدایت نکند و بر وجه لطف و توفیق راه راست به من ننماید، البته از گروه گمراهان خواهم بود. و هنگامی که صبح شد و آفتاب را در حال طلوع دید گفت این پروردگار من است، این بزرگتر است از ناهید و ماه و این سخن را بر وجه انکار و استخبار گفت، نه به طور اخبار و اقرار به طریقى که گذشت. و هنگامی که آفتاب غروب کرد، ابراهیم(ع) به آن سه گروه(پرستندگان ناهید و ماه و آفتاب) گفت: «یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛[2] اى قوم من از شریکهایى که شما (براى خدا) مىسازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده، من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
و جز این نیست که ابراهیم به آنچه گفت خواست که بطلان دینشان را براى آنها ظاهر و بیان کند و برایشان ثابت شود که پرستش براى آنچه که صفت ناهید و ماه و آفتاب را دارند، درست نیست. و پرستش تنها براى آفریننده آنها و آفریننده آسمانها و زمین است. آنچه ابراهیم به واسطه آن بر قومش حجت آورد و استدلال کرد، چیزی است که خداى عز و جل آنرا به او الهام نموده بود، چنانکه خداى عز و جل فرمود: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ»؛[3] و این حجت مذکوره حجت و برهان ما است که آنرا به ابراهیم عطاء نمودیم تا به سبب آن بر گروه خویش حجت آورد. پس مأمون گفت براى خدا است نیکى و فراوانی خیر و نفع تو ای پسر رسول خدا».[4]
2. برای اطلاع از بخش اخیر سؤال، پاسخهای شماره 40755، 612، 35434 را مطالعه کنید.