روایات بسیاری پیرامون آخر الزمان وجود دارد که ویژگیهای مردم آن دوره را بیان میکند. در یکی از روایات، امام صادق(ع) از امام علی(ع) نقل میکند که رسول خدا(ص) فرمود: «بر مردم، زمانى آید که از قرآن جز نامى نماند و از اسلام و مسلمانى جز اسمى نیست، مردم خود را مسلمان نامند و از مسلمانى دورترین اشخاص باشند، مسجدهاى آنان آباد است و از رهبرى و هدایت به حق تهى است، فقیهان این دوران بدترین فقهاى زیر آسماناند، فتنه از آنها برآید و بدانها بازگردد».[1]
در این روایت دو نکته قابل تأمل وجود دارد که ما را در فهم بهتری از روایت کمک میکند:
1. با قطع و یقین میتوان گفت که این روایت در مقام بیان همه مصادیق نیست، به بیان دیگر؛ مراد روایت این نیست که در دوران مورد نظر، در هیچ کجا، هیچ اثری از قرآن باقی نمانده و همگان یا قرآن را رها کرده و آنهایی نیز که با قرآن هستند، تنها به حجم و نوشته آن توجه دارند و نه معنای آن.
مساجد، ویرانشده و فقیهان نیز تنها به فتنهگری مشغولند!
با توجه به آنچه گفته شد، شاید این روایت بدان معنا باشد که اکثریت مردم، مساجد و فقیهان در آخرالزمان با معیارهای مطلوب فاصله زیادی دارند.
ما بدون رد کردن این احتمال، فرضیه دیگری را نیز محتمل میدانیم:
شاید مراد پیامبر(ص)، ظهور این صفات در افراد بسیار نیست، بلکه ظهور بسیار برای این صفات است.
به بیان دیگر؛ در آخر الزمان، هرچند مسلمانان واقعی هم بسیار باشند و فقیهان باتقوای فراوانی نیز وجود داشته باشند، اما به دلیل برخی پیشرفتهای فنآوری ارتباطات، حتی اگر درصد کوچکی از مسلمانان و فقیهان راه کج را انتخاب کنند، نمود و بروز آن بسیار فراگیرتر و تأثیرگذارتر از گذشته خواهد بود. مانند آنکه اگر در یک کلانشهر چند میلیونی تنها چند نفر به صورت مستمر و بدون هیچ مانعی به قتل و غارت بپردازند – حتی اگر قریب به اتفاق مردم هم قاتل و دزد نباشند – با توجه به گسترش رسانهها و اطلاع رسانی سریع، این باور عمومی به وجود میآید که در آن شهر جز دزدی و ناامنی خبری نیست!
2. اما صرف نظر از آنچه گفته شد، چه افرادی میتوانند مصادیق روایت مذکور باشند؟
اگر چند قرن پیشتر در پی تفسیر و تعیین مصادیقی برای این روایت برمیآمدیم؛ شاید کمی دچار مشکل میشدیم. اما امروزه مصادیق بسیاری برای این روایت میتوان یافت.
بسیارند افرادی که قرآن میخوانند و فتوای سر بریدن مسلمانان را میدهند!
سنت پیامبر(ص) در مورد برخورد با اسیران را میدانند اما مادر و فرزند اسیر را کنار یکدیگر به اسم حکم اسلامی، میکشند!
آیات تحریم زنا را فریاد سر میدهند و با فتوایی پوشالی، جهاد نکاح را ترویج میکنند!
آری اینان از قرآن و سنت و دین، مطالبی را میگیرند که هیچ تناسبی با دین ندارد و واقعاً صفت «بدترین فقهاى زیر آسمان« در مورد آنان صدق میکند.
در مورد آنچه در ارتباط با قرآن و مساجد در روایت گفته شده نیز مصادیق فراوانی میتوان یافت.
در برخی کشورهای اسلامی، گاه مجلدات قرآن بیشتر از جمعیت آن کشورهاست، امّا تا چه اندازه، تقیّد و عمل به قرآن را در آن جوامع میبینیم؟!
آیا به تناسب تعداد مساجد زیبا و باشکوهی که وجود دارد، معنویت در جامعه حکمفرما شده است؟!
و …
در نهایت باید گفت که گرچه این مشکلات از ابتدای ظهور دین وجود داشته، اما امروزه نمود و ظهور بیشتری یافته است.
با این وجود بدیهی و طبیعی است که حتی در آخر الزمان هم باید به اهداف واقعی اسلام پایبند بود، رفت و آمد به مساجد را قطع نکرد و آموزههای دینی را از فقیهان دین شناس و پرهیزکار آموخت، چون هیچ دینی جز اسلام پذیرفته نیست و هیچ محلی بهتر از مسجد برای عبادت نبوده و هیچ مرجعی برای شناخت دین بهتر از فقیهان دینشناس نخواهد بود.
در این روایت دو نکته قابل تأمل وجود دارد که ما را در فهم بهتری از روایت کمک میکند:
1. با قطع و یقین میتوان گفت که این روایت در مقام بیان همه مصادیق نیست، به بیان دیگر؛ مراد روایت این نیست که در دوران مورد نظر، در هیچ کجا، هیچ اثری از قرآن باقی نمانده و همگان یا قرآن را رها کرده و آنهایی نیز که با قرآن هستند، تنها به حجم و نوشته آن توجه دارند و نه معنای آن.
مساجد، ویرانشده و فقیهان نیز تنها به فتنهگری مشغولند!
با توجه به آنچه گفته شد، شاید این روایت بدان معنا باشد که اکثریت مردم، مساجد و فقیهان در آخرالزمان با معیارهای مطلوب فاصله زیادی دارند.
ما بدون رد کردن این احتمال، فرضیه دیگری را نیز محتمل میدانیم:
شاید مراد پیامبر(ص)، ظهور این صفات در افراد بسیار نیست، بلکه ظهور بسیار برای این صفات است.
به بیان دیگر؛ در آخر الزمان، هرچند مسلمانان واقعی هم بسیار باشند و فقیهان باتقوای فراوانی نیز وجود داشته باشند، اما به دلیل برخی پیشرفتهای فنآوری ارتباطات، حتی اگر درصد کوچکی از مسلمانان و فقیهان راه کج را انتخاب کنند، نمود و بروز آن بسیار فراگیرتر و تأثیرگذارتر از گذشته خواهد بود. مانند آنکه اگر در یک کلانشهر چند میلیونی تنها چند نفر به صورت مستمر و بدون هیچ مانعی به قتل و غارت بپردازند – حتی اگر قریب به اتفاق مردم هم قاتل و دزد نباشند – با توجه به گسترش رسانهها و اطلاع رسانی سریع، این باور عمومی به وجود میآید که در آن شهر جز دزدی و ناامنی خبری نیست!
2. اما صرف نظر از آنچه گفته شد، چه افرادی میتوانند مصادیق روایت مذکور باشند؟
اگر چند قرن پیشتر در پی تفسیر و تعیین مصادیقی برای این روایت برمیآمدیم؛ شاید کمی دچار مشکل میشدیم. اما امروزه مصادیق بسیاری برای این روایت میتوان یافت.
بسیارند افرادی که قرآن میخوانند و فتوای سر بریدن مسلمانان را میدهند!
سنت پیامبر(ص) در مورد برخورد با اسیران را میدانند اما مادر و فرزند اسیر را کنار یکدیگر به اسم حکم اسلامی، میکشند!
آیات تحریم زنا را فریاد سر میدهند و با فتوایی پوشالی، جهاد نکاح را ترویج میکنند!
آری اینان از قرآن و سنت و دین، مطالبی را میگیرند که هیچ تناسبی با دین ندارد و واقعاً صفت «بدترین فقهاى زیر آسمان« در مورد آنان صدق میکند.
در مورد آنچه در ارتباط با قرآن و مساجد در روایت گفته شده نیز مصادیق فراوانی میتوان یافت.
در برخی کشورهای اسلامی، گاه مجلدات قرآن بیشتر از جمعیت آن کشورهاست، امّا تا چه اندازه، تقیّد و عمل به قرآن را در آن جوامع میبینیم؟!
آیا به تناسب تعداد مساجد زیبا و باشکوهی که وجود دارد، معنویت در جامعه حکمفرما شده است؟!
و …
در نهایت باید گفت که گرچه این مشکلات از ابتدای ظهور دین وجود داشته، اما امروزه نمود و ظهور بیشتری یافته است.
با این وجود بدیهی و طبیعی است که حتی در آخر الزمان هم باید به اهداف واقعی اسلام پایبند بود، رفت و آمد به مساجد را قطع نکرد و آموزههای دینی را از فقیهان دین شناس و پرهیزکار آموخت، چون هیچ دینی جز اسلام پذیرفته نیست و هیچ محلی بهتر از مسجد برای عبادت نبوده و هیچ مرجعی برای شناخت دین بهتر از فقیهان دینشناس نخواهد بود.
[1]. «أبی عبد الله(ع) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا یَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ یُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ هِیَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى فُقَهَاءُ ذَلِکَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَعُودُ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 308، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ دیلمی، حسن بن محمد، أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص 406، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1408ق.