«ربّ مطلق» (اصطلاحی عرفانی و فلسفی)، به واجب الوجود بالذات و معبود مطلق گویند که تنها ذات اقدس خدای تبارک و تعالى است که هیچکس شریک او نیست.[1] از آنجا که خدا مالک همه هستى است، در نتیجه تدبیر همه عالم از او خواهد بود، پس او «ربّ» تمامى ما سواى خویش است. با آنکه تمام موجودات عالم، مظهرى از مظاهر حقاند، ولی برای این مظاهر اصول و اساسی وجود دارد؛ یکی از آنها مرتبه ربوبیّت است که اوّلین تنزّلات و تجلّیات ذات حقّ قیّوم مطلق است.
اما «ربّ مضاف»، هم بر حقّ تعالى اطلاق میشود؛ مانند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»[2] و هم بر غیر او؛ مانند «ربّ الدّار» [صاحبِ خانه] و «ربّ القوم» [صاحب یک گروه] .[3]
همچنین «رَبّ مضاف»، اشاره به ظهور صفت «رَب» در وجود خود انسان و استعدادهاى آماده براى تربیتش دارد، و ربّ مضاف، شعاعى از ربّ مطلق است.[4] از اینرو، انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است، میتواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الهی است.[5]
قلوب روشن و غیر محجوب، تجلّى ربّ را در وجود خود مشاهده مینمایند و هر چه قلب با معارف ایمانى روشنتر گردد ظهور و تجلّى ربّ در آن نمایانتر شود، چنانکه صورت خیالى هر چه در ذهن روشنتر بشود انعکاس آن در اعصاب باصره بیشتر میگردد، تا آنکه مانند صورت محسوس دیده میشود. اینگونه شهود ربّ مضاف، براى هر عارف و سالک به سوی خدا میسّر است.[6]
اما «ربّ مضاف»، هم بر حقّ تعالى اطلاق میشود؛ مانند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»[2] و هم بر غیر او؛ مانند «ربّ الدّار» [صاحبِ خانه] و «ربّ القوم» [صاحب یک گروه] .[3]
همچنین «رَبّ مضاف»، اشاره به ظهور صفت «رَب» در وجود خود انسان و استعدادهاى آماده براى تربیتش دارد، و ربّ مضاف، شعاعى از ربّ مطلق است.[4] از اینرو، انسان کامل که نمودار مجموع عالم جسمانى و عالم مثالى و نور است، میتواند مثال عالم ربوبیّت باشد و به همین جهت گفتهاند که انسان کامل مظهر اسم اللّه و ربوبیت الهی است.[5]
قلوب روشن و غیر محجوب، تجلّى ربّ را در وجود خود مشاهده مینمایند و هر چه قلب با معارف ایمانى روشنتر گردد ظهور و تجلّى ربّ در آن نمایانتر شود، چنانکه صورت خیالى هر چه در ذهن روشنتر بشود انعکاس آن در اعصاب باصره بیشتر میگردد، تا آنکه مانند صورت محسوس دیده میشود. اینگونه شهود ربّ مضاف، براى هر عارف و سالک به سوی خدا میسّر است.[6]
[1]. خوارزمى، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، محقق و مصحح: علامه حسن زاده آملى، ص 1046، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1379ش؛ گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج 1، ص 63، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.
[2]. فاتحه، 2.
[3]. خوارزمى، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، محقق و مصحح: علامه حسن زاده آملى، ص 1046، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1379ش.
[4]. طالقانی، سید محمود، پرتوی از قرآن، ج 3، ص 250، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ چهارم، 1362ش؛ سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج 2، ص 902، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1373ش.
[6]. پرتوی از قرآن، ج 3، ص 250.