در قرآن کریم آیاتی درباره تقسیم ارث وجود دارد، در یکی از آنها میخوانیم: «… وَ إِن کاَنَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکلُِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن کَانُواْ أَکْثَرَ مِن ذَالِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فىِ الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصىَ بهِا أَوْ دَیْنٍ غَیرْ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ».[1]
در معنای «کلاله» میان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد:
1. کلاله؛ یعنی وارثانی که خواهر و برادر (پدری یا مادری) میّت هستند.[2] و مقصود از آن در آیه شریفه، خواهر و برادر مادری است.[3] در روایتی آمده است امام صادق(ع)، «کلاله» در آیه شریفه را به معنای خواهر و برادر مادری معنا نموده است.[4]
2. کلاله؛ یعنی میّتی که وارثان او برادران و خواهرانش باشند. به تعبیر دیگر؛ میّتی که ورثه نزدیک؛ مانند پدر، مادر و اولاد نداشته باشد.[5]
هر دو معنای کلاله با هم هماهنگی دارند و معنای آیه مشخص است و مشکلی به لحاظ معنایی برای آیه وجود نخواهد داشت.[6]
3. تعداد معدودی از مفسران شیعه نیز گفتهاند: کلاله به کسی گفته میشود که تنها پدر و فرزند نداشته باشد.[7]
اما در اینکه چرا قرآن به جاى نام بردن از برادر و خواهر تعبیر «کلاله» را انتخاب کرده، شاید به این جهت باشد که اینگونه افراد که نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى، مراقب باشند که اموال آنها به دست کسانى خواهد رسید که نشانه ناتوانى او هستند و پیش از آنکه دیگران از آن استفاده کنند خودشان آنها را در موارد ضروریتر و لازمتر، در راه کمک به نیازمندان و حفظ مصالح اجتماعى صرف کنند.[8]
این اختلاف نظر در معنای کلاله، میان اهل سنت نیز وجود دارد. معنای اول و دوم که ذکر شد پیروانی در میان اهل سنت دارد. [9] البته تفسیر سوم در میان آنها پیروان بیشتری داشته و برخی از آنان در تأیید کلام خود روایات مختلفی از ابوبکر و … نیز نقل کردهاند.[10] همچنین برخی نیز ادعا کردهاند که بیشتر صحابه بر همین معنای سوّم نظر دادهاند.[11]
در معنای «کلاله» میان مفسّران اختلاف نظر وجود دارد:
1. کلاله؛ یعنی وارثانی که خواهر و برادر (پدری یا مادری) میّت هستند.[2] و مقصود از آن در آیه شریفه، خواهر و برادر مادری است.[3] در روایتی آمده است امام صادق(ع)، «کلاله» در آیه شریفه را به معنای خواهر و برادر مادری معنا نموده است.[4]
2. کلاله؛ یعنی میّتی که وارثان او برادران و خواهرانش باشند. به تعبیر دیگر؛ میّتی که ورثه نزدیک؛ مانند پدر، مادر و اولاد نداشته باشد.[5]
هر دو معنای کلاله با هم هماهنگی دارند و معنای آیه مشخص است و مشکلی به لحاظ معنایی برای آیه وجود نخواهد داشت.[6]
3. تعداد معدودی از مفسران شیعه نیز گفتهاند: کلاله به کسی گفته میشود که تنها پدر و فرزند نداشته باشد.[7]
اما در اینکه چرا قرآن به جاى نام بردن از برادر و خواهر تعبیر «کلاله» را انتخاب کرده، شاید به این جهت باشد که اینگونه افراد که نه پدر و مادر دارند و نه فرزندى، مراقب باشند که اموال آنها به دست کسانى خواهد رسید که نشانه ناتوانى او هستند و پیش از آنکه دیگران از آن استفاده کنند خودشان آنها را در موارد ضروریتر و لازمتر، در راه کمک به نیازمندان و حفظ مصالح اجتماعى صرف کنند.[8]
این اختلاف نظر در معنای کلاله، میان اهل سنت نیز وجود دارد. معنای اول و دوم که ذکر شد پیروانی در میان اهل سنت دارد. [9] البته تفسیر سوم در میان آنها پیروان بیشتری داشته و برخی از آنان در تأیید کلام خود روایات مختلفی از ابوبکر و … نیز نقل کردهاند.[10] همچنین برخی نیز ادعا کردهاند که بیشتر صحابه بر همین معنای سوّم نظر دادهاند.[11]
[1]. نساء، 12: «… و اگر مرد یا زنى که از او ارث میبرند، کلاله [یعنى بى اولاد و بدون پدر و مادر] باشد و داراى برادر و خواهرى است، پس براى هر یک از آن دو نفر یک ششم میراث است و اگر بیش از این باشند در یک سوم میراث شریکاند، پس از وصیتى که [نسبت به مال] شده یا پس از دینى [که باید از اصل مال پرداخت شود]. همه اینها در صورتى است که در انجام وصیت به وارثان زیان نزند. این سفارشى است از سوى خدا، و خدا دانا و بردبار است».
[2]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه: شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق: قصیرعاملی، احمد، ج 3، ص 135، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا؛ مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، ج 3، ص 564، مدرسه امام علی بن ابی طالب(ع)، قم، چاپ اول، 1421ق.
[3]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، طیب، ج 1، ص 133، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 7، ص 101، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[5]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج 2، ص 268، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق؛ شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تحقیق: حسینی ارموی (محدث)، میر جلال الدین، ج 1، ص 443، نشر داد، تهران، چاپ اول، 1373ش.
[6]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 212، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[7]. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق: اعلمی، حسین، ج 1، ص 427، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 110، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 297، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[9]. برای نمونه ر.ک: فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 9، ص 521، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق.
[10]. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: شمس الدین، محمد حسین، ج 2، ص 201، دار الکتب العلمیة، منشورات محمدعلی بیضون، بیروت، چاپ اول، 1419ق؛ فراء ابوزکریا، یحیی بن زیاد، معانی القرآن، تحقیق: نجاتی، احمد یوسف، نجار، محمدعلی، شلبی، عبدالفتاح اسماعیل، ج 1، ص 257، دارالمصریة للتألیف و الترجمة، مصر، چاپ اول، بیتا.
[11]. رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم (تفسیر المنار)، ج 4، ص 345، الهیئة المصریة العامة للکتاب، مصر، 1990م.