1. در مورد سؤال اول، پاسخ شماره 928 «فرق شيطان با نفس اماره»، را مطالعه کنید.
2. هدف از آفرینش انسان، رسیدن به کمال الهی است و خداوند حکیم هر آنچه را که انسان برای رسیدن به کمال نیاز دارد، در وجودش قرار داده است که از جمله آنها نفس اماره است.
توضیح اینکه؛ خداوند سه نیرو به نامهای نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه در وجود انسان قرار داده و در حقیقت، اینها سه نیروی جدا از هم نیستند، بلکه اوصاف سهگانهای برای نفس انساناند که بر حسب حالات نفسانی متفاوت انسانها یکی از این نامها بر آن گذاشته میشود؛ يعنى اگر نیروی عقلانی نفس بر سه نیروی دیگر پيروز شد و آنها مقهور و مطيع آن شدند،[1] به دليل سكون و آرامشى كه در این حالت[2] برايش پديد آمده و نیز به واسطه ميل به ملایمات خود،[3] «مطمئنّه» ناميده میشود. اما اگر نیروی عقل به چنين غلبهاى دست نيافت و در مقام كشمكش و دفاع،[4] مغلوب شد ولى براى نفس ملامت و ندامتی رخ داد، به آن «لوّامة» میگویند. اما اگر نیروی عقل بدون دفاع، تسليم و مغلوب شد، به آن نفس امّاره[5] گفته میشود؛ زيرا هنگامى كه نيروى عقل را از دست داد و بدون دفاع، مطيع قواى شيطانى شد، گویا خود نفس است که امر كننده به بدى شده است و او را به اعمال ناپسند دعوت میکند.
چگونگی اجتماع اين نیروها در انسان، مثل کنار هم قرار گرفتن فرشتهای با سگ، خوک و شيطان است و در يک مکان كه در ميان آنها نزاع به وجود بیاید، به گونهای كه هر کدام غالب شود، حاکم بر ديگری خواهد بود. در این هنگام هر فعلى يا صفتى که از انسان پديدار میشود، مناسب و مقتضى این حالت او است. پس پيكر انسان محل اجتماع اين چهار موجود است. فرشته(نیروی عقل)، سگ(نیروی غضب)،[6] خوک(نیروی شهوانی)، و شيطان(نیروی واهمه).
نفس آدمى همواره جايگاه كشمكش اين نیروها است، تا اينكه يكى بر دیگری غلبه كند. اگر نيروى خشم و غضب غلبه کرد، انسان را امرد به ستم، آزار، دشمنى و كينه میکند. اگر نیروی شهوانی غالب شد، انسان را به كارهاى زشت و حرص بر خوردنیها و آميزشها دعوت میكند. اگر هم نیروی شیطانی پیروز شد، غضب و شهوت را برمیانگيزد و به هيجان مىآورد و بر كار آن دو (غضب و چهارپا صفتى) میافزايد. امّا كار و شأن عقل اين است كه نيروى شهوت را بر خشم درّندهخو مسلّط میكند و نیروی شهوت را به وسيله مسلّط ساختن غضب بر آن، میشكند و مكر و كيد شيطان را با بصيرت نافذ و نورانيّت، كشف و ردّ میكند.
پس اگر عقل بر همه آنها چيره شود و آنها را چنان تحت سياست خود درآورد كه در هيچ كارى جز به اشاره او اقدام نكنند، به کمال میرسد؛ چرا که اعتدال در همه نیروها به وجود آمده و هر قوّهای (به دلیل نبود مانع) قادر به فعلیت رسیدن خواهد بود. اما اگر نتوانست بر آنها غلبه كند و از چيره شدن بر آنها ناتوان ماند، آنها بر او چيره میشوند و او را به خدمت میگیرند. سگ که پيوسته در حال دریدن و آزار است یا خوک که در حال فحشاء و منكر است و یا شيطان که در انديشه حيلهای برای به كار گرفتن دو نیروی دیگر است، تا سگ(غضب) را راضى و خوک(شهوت) را سير گرداند از عقل به عنوان ابزاری نیرومند در جهت برآورده ساختن اهداف خود استفاده میکنند و او را به سمت تباهی میکشانند.
برای روشنتر شدن مطلب، اجتماع اين نيروهاى چهارگانه را میتوان به سوار بر چهارپایى تشبيه كرد كه میخواهد به مقصدی برسد و سگى با خود دارد و جاسوسى از طرف راهزنان همراه او است. سوارکار همان عقل است و چهارپا، شهوت و سگ، غضب و جاسوس، همان نیروی وهم است که در حقیقت از جاسوسان شيطان است. پس اگر همه اينها تحت سياست و تدبير آن سوار باشند و او بر آنها مسلط باشد، وى آنچه را صلاح است به كار میگيرد تا به هدف خود برسد. ولى اگر غلبه و فرمان به دست چهارپا يا سگ باشد سوار به تپّهها و پرتگاهها كشيده خواهد شد و با درد به هلاكت خواهد رسید. اگر هم همه تحت امر و نهى جاسوس قرار گيرند و به مكر و نيرنگ وى فريفته شوند، آنان را با خدعه و تزوير از راه راست منحرف و گمراه خواهد ساخت و به دام دزدان و راهزنان خواهد افكند.
نکته مهمی که در تبعیت این قوا از هم وجود دارد این است که؛ اگر همه نيروها تحت فرمان و سيطره عقل درآيند، مسالمت و سازش بين همه آنها برقرار خواهد شد و همگى مانند دستگاه واحدى خواهند گرديد؛ زيرا مؤثّر و مدبّر در اين هنگام جز يک نيرو نيست كه هر يک از ديگر قوا را به كار شايسته و درخور خود امر میکند. در نتيجه از هر کدام، آن چیزی که براى آن آفريده شده و از حيث اندازه و وقت و كيفيّت سزاوار آن است صادر خواهد شد و به اين ترتيب نفس و قواى آن به کمال لایق خود میرسند. اما اگر عقل چيره نشود، نزاع بين او و ديگر نیروها در میگيرد، و آن قدر افزون میشود تا به نابودی همه نیروها ختم شود و نفس تباه شود.
3. اولاً: همانطور که اشاره شد، نفس اماره، حالتی از نفس انسانی است که در آن نیروی عقل، مغلوب و مقهور نیروهای شهوانی و غضبی قرار میگیرد و اگر نیروی عقل حاکم بر شهوت و غضب شد، دیگر نفس انسان، نفس اماره نامیده نمیشود، بلکه نفس مطمئنّه خواهد بود. پس نفس اماره به معنای نیروی شهوت و غضب نیست، بلکه حالت غلبه آن دو بر عقل است. ثانیاً: غریزه و طبیعت انسان منحصر در شهوت و غضب او نیست بلکه بسیاری از نیروهای دیگر همانند محبت، مهربانی و… از نیروهای غریزی و به اصطلاح فطری انساناند که با حاکم شدن نفس اماره همگی به تباهی کشیده میشوند و اگر تحت حکومت نفس مطمئنّه قرار گیرند، شکوفا شده و به کمال میرسند.
4. همانگونه که بیان شد، عقل یکی از نیروهای نفس است که در عرض آن، نیروی شهوانی و غضبی و وهمی قرار دارند، ولی نفس لوّامه حالتی از نفس است که در آن، نیروی عقل تسلط و غلبه کامل پیدا نکرده و در ابتدای راه است و به همین دلیل بعد از هر بار شکست، سبب ندامت و پشیمانی نفس میشود.[7]
2. هدف از آفرینش انسان، رسیدن به کمال الهی است و خداوند حکیم هر آنچه را که انسان برای رسیدن به کمال نیاز دارد، در وجودش قرار داده است که از جمله آنها نفس اماره است.
توضیح اینکه؛ خداوند سه نیرو به نامهای نفس اماره، نفس لوامه و نفس مطمئنه در وجود انسان قرار داده و در حقیقت، اینها سه نیروی جدا از هم نیستند، بلکه اوصاف سهگانهای برای نفس انساناند که بر حسب حالات نفسانی متفاوت انسانها یکی از این نامها بر آن گذاشته میشود؛ يعنى اگر نیروی عقلانی نفس بر سه نیروی دیگر پيروز شد و آنها مقهور و مطيع آن شدند،[1] به دليل سكون و آرامشى كه در این حالت[2] برايش پديد آمده و نیز به واسطه ميل به ملایمات خود،[3] «مطمئنّه» ناميده میشود. اما اگر نیروی عقل به چنين غلبهاى دست نيافت و در مقام كشمكش و دفاع،[4] مغلوب شد ولى براى نفس ملامت و ندامتی رخ داد، به آن «لوّامة» میگویند. اما اگر نیروی عقل بدون دفاع، تسليم و مغلوب شد، به آن نفس امّاره[5] گفته میشود؛ زيرا هنگامى كه نيروى عقل را از دست داد و بدون دفاع، مطيع قواى شيطانى شد، گویا خود نفس است که امر كننده به بدى شده است و او را به اعمال ناپسند دعوت میکند.
چگونگی اجتماع اين نیروها در انسان، مثل کنار هم قرار گرفتن فرشتهای با سگ، خوک و شيطان است و در يک مکان كه در ميان آنها نزاع به وجود بیاید، به گونهای كه هر کدام غالب شود، حاکم بر ديگری خواهد بود. در این هنگام هر فعلى يا صفتى که از انسان پديدار میشود، مناسب و مقتضى این حالت او است. پس پيكر انسان محل اجتماع اين چهار موجود است. فرشته(نیروی عقل)، سگ(نیروی غضب)،[6] خوک(نیروی شهوانی)، و شيطان(نیروی واهمه).
نفس آدمى همواره جايگاه كشمكش اين نیروها است، تا اينكه يكى بر دیگری غلبه كند. اگر نيروى خشم و غضب غلبه کرد، انسان را امرد به ستم، آزار، دشمنى و كينه میکند. اگر نیروی شهوانی غالب شد، انسان را به كارهاى زشت و حرص بر خوردنیها و آميزشها دعوت میكند. اگر هم نیروی شیطانی پیروز شد، غضب و شهوت را برمیانگيزد و به هيجان مىآورد و بر كار آن دو (غضب و چهارپا صفتى) میافزايد. امّا كار و شأن عقل اين است كه نيروى شهوت را بر خشم درّندهخو مسلّط میكند و نیروی شهوت را به وسيله مسلّط ساختن غضب بر آن، میشكند و مكر و كيد شيطان را با بصيرت نافذ و نورانيّت، كشف و ردّ میكند.
پس اگر عقل بر همه آنها چيره شود و آنها را چنان تحت سياست خود درآورد كه در هيچ كارى جز به اشاره او اقدام نكنند، به کمال میرسد؛ چرا که اعتدال در همه نیروها به وجود آمده و هر قوّهای (به دلیل نبود مانع) قادر به فعلیت رسیدن خواهد بود. اما اگر نتوانست بر آنها غلبه كند و از چيره شدن بر آنها ناتوان ماند، آنها بر او چيره میشوند و او را به خدمت میگیرند. سگ که پيوسته در حال دریدن و آزار است یا خوک که در حال فحشاء و منكر است و یا شيطان که در انديشه حيلهای برای به كار گرفتن دو نیروی دیگر است، تا سگ(غضب) را راضى و خوک(شهوت) را سير گرداند از عقل به عنوان ابزاری نیرومند در جهت برآورده ساختن اهداف خود استفاده میکنند و او را به سمت تباهی میکشانند.
برای روشنتر شدن مطلب، اجتماع اين نيروهاى چهارگانه را میتوان به سوار بر چهارپایى تشبيه كرد كه میخواهد به مقصدی برسد و سگى با خود دارد و جاسوسى از طرف راهزنان همراه او است. سوارکار همان عقل است و چهارپا، شهوت و سگ، غضب و جاسوس، همان نیروی وهم است که در حقیقت از جاسوسان شيطان است. پس اگر همه اينها تحت سياست و تدبير آن سوار باشند و او بر آنها مسلط باشد، وى آنچه را صلاح است به كار میگيرد تا به هدف خود برسد. ولى اگر غلبه و فرمان به دست چهارپا يا سگ باشد سوار به تپّهها و پرتگاهها كشيده خواهد شد و با درد به هلاكت خواهد رسید. اگر هم همه تحت امر و نهى جاسوس قرار گيرند و به مكر و نيرنگ وى فريفته شوند، آنان را با خدعه و تزوير از راه راست منحرف و گمراه خواهد ساخت و به دام دزدان و راهزنان خواهد افكند.
نکته مهمی که در تبعیت این قوا از هم وجود دارد این است که؛ اگر همه نيروها تحت فرمان و سيطره عقل درآيند، مسالمت و سازش بين همه آنها برقرار خواهد شد و همگى مانند دستگاه واحدى خواهند گرديد؛ زيرا مؤثّر و مدبّر در اين هنگام جز يک نيرو نيست كه هر يک از ديگر قوا را به كار شايسته و درخور خود امر میکند. در نتيجه از هر کدام، آن چیزی که براى آن آفريده شده و از حيث اندازه و وقت و كيفيّت سزاوار آن است صادر خواهد شد و به اين ترتيب نفس و قواى آن به کمال لایق خود میرسند. اما اگر عقل چيره نشود، نزاع بين او و ديگر نیروها در میگيرد، و آن قدر افزون میشود تا به نابودی همه نیروها ختم شود و نفس تباه شود.
3. اولاً: همانطور که اشاره شد، نفس اماره، حالتی از نفس انسانی است که در آن نیروی عقل، مغلوب و مقهور نیروهای شهوانی و غضبی قرار میگیرد و اگر نیروی عقل حاکم بر شهوت و غضب شد، دیگر نفس انسان، نفس اماره نامیده نمیشود، بلکه نفس مطمئنّه خواهد بود. پس نفس اماره به معنای نیروی شهوت و غضب نیست، بلکه حالت غلبه آن دو بر عقل است. ثانیاً: غریزه و طبیعت انسان منحصر در شهوت و غضب او نیست بلکه بسیاری از نیروهای دیگر همانند محبت، مهربانی و… از نیروهای غریزی و به اصطلاح فطری انساناند که با حاکم شدن نفس اماره همگی به تباهی کشیده میشوند و اگر تحت حکومت نفس مطمئنّه قرار گیرند، شکوفا شده و به کمال میرسند.
4. همانگونه که بیان شد، عقل یکی از نیروهای نفس است که در عرض آن، نیروی شهوانی و غضبی و وهمی قرار دارند، ولی نفس لوّامه حالتی از نفس است که در آن، نیروی عقل تسلط و غلبه کامل پیدا نکرده و در ابتدای راه است و به همین دلیل بعد از هر بار شکست، سبب ندامت و پشیمانی نفس میشود.[7]
[1]. که در نتیجه اضطراب قوّه عاقله كه حاصل از دفاع او است برطرف میشود.
[2]. که تحت اوامر و نواهى عقل بر سایر قوا به وجود آمده است.
[3]. كه مقتضى و فراخور طبيعت و خلقت او است.
[4]. بر اثر انجام گناه و معاصی، عقل انسان، مغلوب و مقهور سایر قوا شود.
[5]. اشاره به آیه شریفه: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم»؛ یوسف، 53.
[6]. چرا كه سگ براى رنگ و شكلش سگ و مذموم نيست، بلكه به واسطه حقيقت سگى و درّندگى؛ يعنى حرص و آزمندى بر حمله آوردن بر مردم و گزيدن و زخم زدن است، و نيروى خشم موجب اين است. پس هر كس اين قوّه در او غلبه داشته باشد او حقيقتاً سگ است، هر چند مجازاً نام انسان بر او نهاده باشند.
[7]. ر.ک: نراقى، ملا محمد مهدى، جامع السعادات، ج 1، ص 63 – 68، اعلمى، بيروت، چاپ چهارم، بیتا.