تغافل، یکى از روشهاى قابل توجه در تربیت است و در بخشهاى مختلف زندگى از اهمیت بالایى برخوردار است.
تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم میشود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق میکند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
تغافل مثبت؛ یعنی اینکه انسان، چیزهایى را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردى خود را نسبت به مسئلهاى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بیاطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى دیگران شود. اگر در مواردى پردهدرى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه میشوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه میشمرد. و اگر پرده حیاى گنهکاران دریده شود، دست به هر کارى میزنند؛ پس در اینجا جز با «تغافل» نمیتوان جلوى این پدیده شوم اجتماعى را گرفت.
برخی از مواقع تغافل و چشمپوشی در امور زندگى، مایه بدبختى است. اگر انسان، واقعیتها را بداند و باور داشته باشد که زندگى دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهى است که باید از آن بگذرند، و به سرایى دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیرى است، و هیچ اعتبارى به قدرتها و ثروتهاى مادى نیست؛ ولى با این حال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویى هیچ چیزى نمیداند و نمیبیند، این تغافل منفى است.
تغافل به دو گروه «تغافل مثبت» و «تغافل منفی» تقسیم میشود. پس پسندیده یا ناپسند بودن و بجا یا نابجا بودن تغافل بر طبق موارد فرق میکند. که در قسم اول جزو فضایل اخلاقی و در قسم دوم جزو رذائل اخلاقی است.
تغافل مثبت؛ یعنی اینکه انسان، چیزهایى را بداند که پنهان کردن آن لازم یا پسندیده است؛ به دیگر سخن؛ فردى خود را نسبت به مسئلهاى که اظهارش عواقب نامطلوب دارد، به ناآگاهى و بیاطلاعى بزند و با بزرگوارى از کنار آن بگذرد تا باعث حفظ آبروى دیگران شود. اگر در مواردى پردهدرى شود و آبرو و حیثیت اشخاص بر باد رود، افراد تشویق به گناه میشوند و طبق منطق «من که رسواى جهانم، غم دنیا سهل است» رسوایى را مجوّزى براى گناه میشمرد. و اگر پرده حیاى گنهکاران دریده شود، دست به هر کارى میزنند؛ پس در اینجا جز با «تغافل» نمیتوان جلوى این پدیده شوم اجتماعى را گرفت.
برخی از مواقع تغافل و چشمپوشی در امور زندگى، مایه بدبختى است. اگر انسان، واقعیتها را بداند و باور داشته باشد که زندگى دنیا ناپایدار است و این جهان گذرگاهى است که باید از آن بگذرند، و به سرایى دیگر بشتابند و مرگ قانون تخلّف ناپذیرى است، و هیچ اعتبارى به قدرتها و ثروتهاى مادى نیست؛ ولى با این حال، چنان از کنار این مسائل بگذرد که گویى هیچ چیزى نمیداند و نمیبیند، این تغافل منفى است.