در قرآن کریم داستانهای زیادی برای بیان الگوهای منفی یا مثبت بیان شده است؛[1] که ما در اینجا داستان دو زن را به عنوان الگوهای منفی و دو زن دیگر را به عنوان الگوهای مثبت بیان میکنیم: «خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آندو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آندو خیانت کردند و ارتباط با ایندو (پیامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مىشوند!»
و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگهداشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود![2]
علامه طباطبائی در تفسیر این آیات میگوید: این آیات کریمه متضمن دو مثل است؛ یکى مثلى که خدا به وسیله آن حال کفار را مجسم مىکند، و یکى هم مثلى که بیانگر حال مؤمنان است، مثل اول وضع کفار را در شقاوت و هلاکت روشن نموده، بیان مىکند که اگر چنین شدند به خاطر خیانتى بود که به خدا و رسولش کردند، و سرانجام خیانت به خدا و رسول همین است، از هر کس که مىخواهد سر بزند، هر چند از کسى سر بزند که وابسته و متصل به انبیا باشد. و مثل دومى بیانگر این حقیقت است که سعادت و رستگارى مؤمنان هم تنها به خاطر ایمان خالص و اطاعت آنان از خدا و رسول بوده، و اتصال و خویشاوندى که با کفار داشتند ضررى به حالشان نداشت، پس معلوم مىشود ملاک کرامت نزد خدا تنها و تنها تقوا است و بس.
و براى مجسم کردن این معنا، نخست وضعیت این طایفه اول را به سرگذشت دو زن تاریخ مثل مىزند، که هر دو همسر دو پیامبر بزرگوار بودند، دو پیامبرى که خداى تعالى عبد صالحشان نامیده- و چه کرامتى بزرگتر از این- و با این حال ایندو زن به آن دو بزرگوار خیانت کردند، و در نتیجه فرمان الهى رسید که با سایر دوزخیان داخل دوزخ گردند، پس این دو زن همسر و هم بستر دو پیامبر بزرگوار بودند، اما همسرى آنان سودى به حالشان نبخشید، و بدون کسب کمترین امتیازى در زمره دوزخیان به هلاکت رسیدند.
و طایفه دوم را به دو زن دیگر تاریخ مثل مىزند، یکى همسر فرعون است، که درجه کفر شوهرش بدانجا رسید که در بین مردم معاصر خود (با کمال بىشرمى و جنون) فریاد زد: «رب اعلاى شما منم»، اما این همسر به خدا ایمان آورد، و ایمانى خالص آورد، و خداى تعالى او را نجات داد و داخل بهشتش کرد، و قدرت همسرى چون فرعون و کفر او نتوانست به ایمان وى خدشهاى وارد سازد، دومى مریم دختر عمران است، مریم صدیقه و قانته[اهل عبادت] که خدایش به کرامت خود گرامیش داشت، و از روح خود در او دمید.[3]
به نظر میرسد در اینجا به دو نکته باید توجه داشت: یکی اینکه قرآن الگوی مثبت و منفی هر دو را از میان زنان انتخاب میکند؛ این نشانگر نقش اساسی زن در جوامع بشری است که زنان پایه اصلی پیشرفت یا انحطاط جوامع بشری هستند. نکته دوم اینکه قرآن رمز الگوی مثبت بودن دو زن را یکی در پشت پا زدن به زرق و برق دنیا در راه دفاع از ایمان و اعتقاد بر میشمرد و دیگری رعایت و حفظ عفاف و پاکدامنی. به نظر میرسد اگر جوامع بشری در هر عصر و زمانی بخواهند مسیر پیشرفت را طی کنند لازم است تمام افراد جامعه اعم مرد و زن توجه به این دو نکته مهم داشته باشند؛ یعنی اولاً: خود را گرفتار و وابسته به تجملات و زیور آلات دنیا نکنند؛ زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) بیشترین شکست عقل انسانها در اثر برق طمع است.[4] ثانیاً: عفاف و پاکدامنی را سر لوحه کار خود قرار دهند؛ زیرا رعایت عفاف و پاکدامنی گذشته از اینکه امنیت اخلاقی جامعه را تضمین میکند، موجب تقویت بزرگترین نهاد جامعه یعنی خانواده و پرورش نسل مفید و سالم خواهد شد.
و خداوند براى مؤمنان، به همسر فرعون مثَل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
همچنین به مریم دختر عمران که دامان خود را پاک نگهداشت، و ما را از روح خود در آن دمیدیم او کلمات پروردگار و کتابهایش را تصدیق کرد و از مطیعان فرمان خدا بود![2]
علامه طباطبائی در تفسیر این آیات میگوید: این آیات کریمه متضمن دو مثل است؛ یکى مثلى که خدا به وسیله آن حال کفار را مجسم مىکند، و یکى هم مثلى که بیانگر حال مؤمنان است، مثل اول وضع کفار را در شقاوت و هلاکت روشن نموده، بیان مىکند که اگر چنین شدند به خاطر خیانتى بود که به خدا و رسولش کردند، و سرانجام خیانت به خدا و رسول همین است، از هر کس که مىخواهد سر بزند، هر چند از کسى سر بزند که وابسته و متصل به انبیا باشد. و مثل دومى بیانگر این حقیقت است که سعادت و رستگارى مؤمنان هم تنها به خاطر ایمان خالص و اطاعت آنان از خدا و رسول بوده، و اتصال و خویشاوندى که با کفار داشتند ضررى به حالشان نداشت، پس معلوم مىشود ملاک کرامت نزد خدا تنها و تنها تقوا است و بس.
و براى مجسم کردن این معنا، نخست وضعیت این طایفه اول را به سرگذشت دو زن تاریخ مثل مىزند، که هر دو همسر دو پیامبر بزرگوار بودند، دو پیامبرى که خداى تعالى عبد صالحشان نامیده- و چه کرامتى بزرگتر از این- و با این حال ایندو زن به آن دو بزرگوار خیانت کردند، و در نتیجه فرمان الهى رسید که با سایر دوزخیان داخل دوزخ گردند، پس این دو زن همسر و هم بستر دو پیامبر بزرگوار بودند، اما همسرى آنان سودى به حالشان نبخشید، و بدون کسب کمترین امتیازى در زمره دوزخیان به هلاکت رسیدند.
و طایفه دوم را به دو زن دیگر تاریخ مثل مىزند، یکى همسر فرعون است، که درجه کفر شوهرش بدانجا رسید که در بین مردم معاصر خود (با کمال بىشرمى و جنون) فریاد زد: «رب اعلاى شما منم»، اما این همسر به خدا ایمان آورد، و ایمانى خالص آورد، و خداى تعالى او را نجات داد و داخل بهشتش کرد، و قدرت همسرى چون فرعون و کفر او نتوانست به ایمان وى خدشهاى وارد سازد، دومى مریم دختر عمران است، مریم صدیقه و قانته[اهل عبادت] که خدایش به کرامت خود گرامیش داشت، و از روح خود در او دمید.[3]
به نظر میرسد در اینجا به دو نکته باید توجه داشت: یکی اینکه قرآن الگوی مثبت و منفی هر دو را از میان زنان انتخاب میکند؛ این نشانگر نقش اساسی زن در جوامع بشری است که زنان پایه اصلی پیشرفت یا انحطاط جوامع بشری هستند. نکته دوم اینکه قرآن رمز الگوی مثبت بودن دو زن را یکی در پشت پا زدن به زرق و برق دنیا در راه دفاع از ایمان و اعتقاد بر میشمرد و دیگری رعایت و حفظ عفاف و پاکدامنی. به نظر میرسد اگر جوامع بشری در هر عصر و زمانی بخواهند مسیر پیشرفت را طی کنند لازم است تمام افراد جامعه اعم مرد و زن توجه به این دو نکته مهم داشته باشند؛ یعنی اولاً: خود را گرفتار و وابسته به تجملات و زیور آلات دنیا نکنند؛ زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) بیشترین شکست عقل انسانها در اثر برق طمع است.[4] ثانیاً: عفاف و پاکدامنی را سر لوحه کار خود قرار دهند؛ زیرا رعایت عفاف و پاکدامنی گذشته از اینکه امنیت اخلاقی جامعه را تضمین میکند، موجب تقویت بزرگترین نهاد جامعه یعنی خانواده و پرورش نسل مفید و سالم خواهد شد.
[1]. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پاسخ 26799(الگوهای منفی در قرآن کریم+غضب شدگان و گمراهان).
[2]. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کَانَتَا تحَتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَلِحَینِْ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنهْمَا مِنَ اللَّهِ شَیْا وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ* وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لىِ عِندَکَ بَیْتًا فىِ الْجَنَّةِ وَ نجَّنىِ مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجَّنىِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ* وَ مَرْیمََ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتىِ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِکلَمَاتِ رَبهِّا وَ کُتُبِهِ وَ کاَنَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ». تحریم، 10 – 12.
[3]. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، سید محمد باقر، ج 19، ص 575، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ پنجم، 1374ش.
[4]. «وَ قَالَ ع أَکْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع». شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 507، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.