عرفان به عنوان راه رسیدن به خداوند یا حقیقت دو جنبه دارد: جنبه عملی و جنبه نظری.
از حیث عرفان عملی که تأکید بر کشف و شهود و رسیدن به واقع از راه دل دارد، دکارت راه عقل را می پیموده و خود مبدع مکتب اصالت عقل است. هر چند در زندگی او نوعی تجربه یا دریافت شخصی عرفانی گزارش شده است، اما چون مفاد معرفتی ندارد و خبر از واقع نمی دهد، نمی توان او را یک عارف عملی دانست.
از حیث عرفان نظری نیز نگرش دوآلیستی و ثنویتی دکارت به انسان، دقیقا مخالف محوری ترین جهان بینی عرفا یعنی «وحدت وجود» است. بنابراین او به دو دلیل عارف نظری هم محسوب نمی شود:
اول اینکه؛ عرفان نظری محصول عرفان عملی است و در صورتی که کسی عملا پای در طریقت (عرفان عملی) نگذاشته باشد به حقیقت (عرفان نظری) نمی رسد و اگر هم کسی به واسطه تجارب عملی دیگران معتقد به عرفان نظری باشد، اعتقاد او اعتقادی تقلیدی و ذهنی می شود، دوم اینکه؛ او مخالف وحدت وجود است و حتی بطور ذهنی و تقلیدی هم به اصول عرفان نظری معتقد نیست.