مسئله “ولایت فقیه” به مفهوم زمامدارى جامعه اسلامى از سوى کسى که به مقام اجتهاد در فقه رسیده، از دیدگاه برخى، امرى جدید در تاریخ اندیشه اسلامى است و قدمت آن کمتر از دو قرن مى باشد. اینان ادّعا مى کنند، هیچ یک از فقهاى شیعه و سنّى این مطلب را مورد بررسى قرار نداده اند که فقیه علاوه بر حقّ فتوا و قضاوت از آن جهت که فقیه است، حقّ حاکمیت و رهبرى بر کشور یا کشورهاى اسلامى یا تمام کشورهاى جهان را نیز دارا مى باشد، اما اگر نظرى هرچند گذرا به پیشینه اندیشه اسلامى در این ساحت بیندازیم، خواهیم دید در فرهنگ شیعى این امر که در عصر غیبت اداره جامعه از سوى شارع مقدس بر عهده فقیهان عادل گذاشته شده، امرى مسلّم و بى تردید بوده است و از این رو، به جاى بحث در اصل این مطلب بیشتر به دستاوردها و لوازم آن پرداخته و آنها را مورد تحقیق قرار داده اند. سخنان فقیهان بزرگ جهان اسلام؛ مانند شیخ مفید از پذیرش اصل ولایت فقیه – و این که فقیهان متکفّل زمامدارى امور جامعه اسلامى در عصر غیبت از سوى امامان معصوم (ع) هستند -، حکایت دارد و این کلمات گهربار که بیش از هزار سال از تاریخ آن مى گذرد، همچنان مى درخشد.