تاریخ تفسیر نشان می دهد که بخش عمدهای از تفاسیر، مجموعه روایاتی است که از آنها به روایات تفسیری تعبیر می شود.
در نگاه رایج، این تفاسیر صرفاً مجموعههای حدیثی است که بدون اعمال نظر مؤلفان و بدون آنکه از عامل یا عواملی متأثر باشد پدید آمدهاند و تنها اقدام مؤلفان جداسازی روایات از منابع اصلی حدیثی و جای دادن آنها در کنار آیات و در مجموعههایی کوچک تر بوده و برای تمییز این مجموعههای حدیثی از تفاسیر دیگر، آنها را تفاسیر نقلی، اثری، روایی و تفاسیر به مأثور نامیدهاند و در مقابل، تفاسیری را که مفسران در آنها برای فهم آیات از منابع دیگری همچون عقل یا قرآن استفاده کرده و به اعمال نظر پرداختهاند تفاسیر اجتهادی نام نهادهاند.
این مقاله برای یافتن نمونههایی از اجتهاد در تفاسیر روایی و مبانی مؤثر بر آنها با این سه پرسش آغاز شده است: مبانی تفاسیر روایی امامیه کدام است؟ پدیدآورندگان تفاسیر روایی در چه زمینههایی اجتهاد کردهاند؟ علل و عوامل مؤثر بر اجتهاد آنها چه بوده است؟ در پاسخ به این سه پرسش سه فرضیه زیر تبیین گردیده است:
1. تفاسیرروایی بر مبانی همچون عرفی نبودن زبان قرآن، خصوصی بودن خطاب در قرآن و ناتوانی عقل از فهم قرآن استوار است؛
2. مؤلفین این گونه تفاسیر هم در رسیدن به این مبانی و هم در شیوه (روش و گرایش) تفسیری خود اجتهاد کردهاند؛
3. اجتهاد در تفاسیر روایی از عوامل فرهنگی عصر مفسران و از دانستهها و گرایشهای علمی و کلامی آنها متأثر بوده است.
مؤلفان تفاسیر روایی در برخی مبانی معرفتی مشترکاند و در پارهای از آنها اختلاف دارند. برای نمونه عیاشی و بحرانی خطاب قرآن را خصوصی میدانند، ولی شیوه تفسیر قمی و فیض نشان میدهد آنها قرآن را برای عموم قابل فهم میدانستهاند.
به منظور تبیین فرضیهها، پنج تفسیر مشهور روایی امامیه یعنی تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، عیاشی، صافی، برهان و تفسیر نورالثقلین به عنوان دامنه تحقیق انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفته است:
الف. تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی
در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، مؤلف از منابع مختلفی همچون تفسیر علی بن ابراهیم قمی و ابوالجارود و دیگران روایاتی را برگزیده، ولی در تفسیر آیات به روایت اکتفا نکرده، بلکه در کنار روایات تفسیری، از احکام عقلی و علوم رایج عصری، از خود قرآن برای تفسیر قرآن استفاده کرده است؛ همچنین مؤلف از دانستههای ادبی خود همچون معنای واژهها با استفاده از سیاق، تحلیل ادبی عبارات و از اجتهاد درشناخت مرجع ضمیر در تبیین آیات بهره برده است.
گرایش کلامی تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی نشان میدهد مؤلف بر جریانهای کلامی عصر خود آگاهی داشته است. او در بسیاری از آیات از عبارات «الرّد علی …» استفاده کرده و به موضوعات کلامی مثل بداء، رجعت، ظهور، امامت و علم امام نیز پرداخته و تفسیر خود را به گونهای سامان داده است که میتوان آنرا دفاعیه قرآنی از معتقدات امامیه در قرن چهارم نام نهاد. تفسیر قمی در حالی که در گرایش، کلامی و در روش، روایی- اجتهادی است، در تأویلگرایی نیز پررنگ است.
از گرایش و روشی که قمی در تفسیر خود برگزیده است، میتوان مبانی زیر را از جمله مبانی معرفتی او دانست: 1. عقل توان فهم قرآن را دارد؛
2. زبان قرآن زبان عرفی است و میتوان آنرا با استفاده از قواعد ادبی فهم کرد؛
3. استناد به قواعد ادبی و احکام عقلی برای فهم قرآن حجیت دارد.
همچنین مبانی غیر معرفتی مؤثر بر تفسیر منسوب به قمی عبارت است از:
1. اوجگیری منازعات کلامیدر قرن چهارم که موجب شده گرایش تفسیر منسوب به قمی کلامی باشد؛
2. اجتهادگرایی در تفسیر قمی نشان میدهد مؤلف متأثر از جریان اجتهادگرایی است که در دوران غیبت صغری جریانی مغلوب بوده است.
ب. تفسیر عیاشی(کتاب التفسیر)
در تفسیر عیاشی همچون تفسیر قمی اجتهاد در روش و گرایش وجود دارد. برای نمونه عیاشی اسحاق بن محمد بصری را که از مشایخ اوست، غالی میداند و مفضل بن عمر را نیز به غلو متهم کرده است. نقل روایاتی از آنها در تفسیر نشان میدهد عیاشی روایات این دو را بهگونهای گزینش کرده است که بر غلو دلالت نکند. بنابراین عیاشی در تفسیر خود صرفاً به جمعآوری روایات نپرداخته است.
از سوی دیگر چینش روایات در تفسیر عیاشی نیز با اعمال رأی و نظر همراه است بهطوریکه در موارد متعددی روایات مطلق بر مقید و روایات تفسیری بر تأویلی مقدم شده است. گزینش دیگر عیاشی روایات موضوعی است؛ بهطوری که 36% از روایاتی که عیاشی در تفسیر ده جزء اول قرآن نقل کرده، فقهی و 16% آن کلامیاست.
بر این پایه مبانی معرفتی عیاشی که مبانی رجالی و حدیثی و کلامیاست عبارت است از:
1. قول به تفویض غلو است و کسانی همچون مفضل بن عمر و اسحق بن محمد بصری غالی بوده ولی میتوان به روایات آنها به شرط اینکه در آن غلو نباشد اعتماد کرد.
2. طبقهبندی موضوعی روایات جایز، بلکه لازم است (براساس این مبناست که عیاشی 73 روایت در مقدمه را طبقهبندی کرده و برای آنها عناوینی انتخاب کرده بهگونهای که این عناوین از گرایش و باورهای عیاشی حکایت میکند.)
عیاشی در تألیف تفسیر از عوامل غیرمعرفتی عصر خود نیز متأثر بوده است. گزینش روایاتی در ذم مرجئه و ابو حنیفه و انتخاب روایات فقهی بر پایه فقه امامیه در منطقهای که فقه حنفی و تفکر ارجائی رواج داشته نشان میدهد، وی تفسیر خود را برابر جریان فکری حاکم و در جهت دفاع از امامیه نوشته است.
ج. تفسیر الصافی
فیض در تفسیر خود علاوه بر روایات، از آیات قرآن، احکام عقلی و قواعد فلسفی و عرفانی و دانستههای ادبی برای تفسیر استفاده نموده و بیشترین روایات تفسیری خود را از تفسیر قمی و اصول کافی انتخاب کرده است، از این روی در تفسیر صافی انتخاب منابع روایی، انتخاب آیات قرآن برای تفسیر آیات دیگر و انتخاب احکام عقلی برای تفسیر آیات در تفسیر صافی نمونههایی از اجتهاد در روش تلقی میشود و بهرهگیری از دانستههای ادبی و استفاده از قواعد فلسفی و عرفانی در تفسیر آیات نشانگر اجتهاد در گرایش تفسیر صافی است.
با توجه به روش و گرایش تفسیر صافی میتوان گفت مبانی تفسیری فیض عبارت است از:
1. قرآن برای غیرمعصوم قابل فهم است و برای فهم آن میتوان از قواعد ادبی، عقلی و فلسفی و عرفانی کمک گرفت.
2. بین احکام عقلی و روایات، تعارضی وجود ندارد. برهمین اساس فیض از هیچ روایتی عبور نمیکند و سعی دارد روایات را بهگونهای تفسیر کند تا با مبانی او که «عقل و شرع را مؤید یکدیگر میداند» سازگار باشد.
د. تفسیر البرهان فی تفسیر القرآن
تفسیر البرهان چه به لحاظ متن و چه به لحاظ مشرب مؤلف آن مشهورترین تفسیر روایی است که بر مبنای اخباریگری تألیف شده است. بهرغم اینکه تفسیر بحرانی روایی محض شمرده شده از اعمال رأی و نظر خالی نیست. بحرانی اغلب روایات خود را از آثار شیخ طوسی، شیخ صدوق و کلینی انتخاب کرده. تأکید او بر اعتماد روایات مسند نشان میدهد آنچه را نقل کرده از منابع مختلف گزینش نموده است و صرفاً به نقل همه آنچه در دسترس داشته نپرداخته است.
وی روایاتی را چه در مقدمه و چه متن تفسیر گرد میآورد و برای آنها عنوانهایی منطبق با مشرب اخباریگری خود برگزیده است. بحرانی در موارد اندکی به جمع بین روایات متعارض اقدام کرده و در مکی یا مدنی نامیدن آیات و سور بدون استناد به روایت، مکان و زمان نزول را معیار قرار داده است. اضافه بر این موارد او به گزینش روایات موضوعی متناسب با نیاز زمان و مکان خود دست زده است.
بحرانی در تألیف تفسیر البرهان پایبندی خود را به مبانی اخباریگری نشان داده و در موارد بسیار اندکی پا را از آن مبانی فراتر نهاده است. وی در پاسخ به نیاز منطقه بحرین روایات فقهی خاصی را برگزیده و بر باورهای فقهی و کلامیامامیه تفسیر خود را شکل داده است. وی جز روایات معصومین سخن دیگری را در تفسیر حجت نمیداند و خطاب قرآن را خصوصی و عقل را از فهم قرآن ناتوان میشمرد.
هـ . تفسیر نورالثقلین
در تفسیر نورالثقلین نیز اعمال رأی و نظر در زمینههای مختلف وجود دارد. مؤلف در موارد پرشماری روایات را تقطیع کرده و اغلب بر تقطیع خود تصریح کرده است و نیز روایاتی را که مفسران پیشین در تفسیر آیه مورد نظر خود آوردهاند، جا به جا کرده و برای تفسیر آیه دیگر از آن استفاده کرده است، بنابراین در فهم تناسب روایات و آیات به اجتهاد گراییده است. وی در مواردی سخن دیگر مفسران را که روایت نیست به عنوان تفسیر ذکر کرده است و در موارد نادری به تفسیر روایت و یا به جمع بین روایات اقدام کرده است.
حویزی روایاتی را در ذم اجتهاد و ناتوانی عقل از منابع روایتی نقل کرده که در همان منابعی که از آنها استفاده کرده، روایاتی وجود دارد که عقل را مدح کرده است، از این روی حویزی روایات مورد نظر خود را انتخاب کرده است. آنچه در مورد تفسیر حویزی بیان شد، نشان میدهد مبنای حویزی در تفسیر همان مبنای اخباری گری بوده است و در انتخاب روایات بر روایات امامیه تکیه کرده و روایت مسند را بر غیرآن ترجیح داده است. از مقدمه کوتاه او در تفسیر چنین بر میآید که حویزی تفاسیر غیرروایی را مردود ندانسته است.
از آنچه بیان شد نتیجه میشود:
1. مؤلفان تفاسیر روایی در برخی مبانی معرفتی مشترک اند و در پارهای از آنها اختلاف دارند. برای نمونه عیاشی و بحرانی خطاب قرآن را خصوصی میدانند، ولی شیوه تفسیر قمی و فیض نشان میدهد آنها قرآن را برای عموم قابل فهم میدانسته اند و مبانی غیرمعرفتی نورالثقلین و البرهان نیز با توجه به اختلاف بوم با یکدیگر فرق دارد. بنابراین فرضیه اول در تمام تفاسیر روایی قابل اثبات نیست، بلکه با برخی از آنها مطابقت دارد.
2. مفسران تفسیرروایی در زمینههایی همچون انتخاب منابع، انتخاب راوی، انتخاب موضوعی روایات، تقطیع روایات، انتخاب و ترجیح بعضی روایات بر بعضی دیگر با توجه به مسند بودن آنها و چیدمان روایات اجتهاد کردهاند. اجتهاد در این زمینهها به معنای اجتهاد در شیوه (روش و گرایش) است. آنها در رسیدن به مبانی نیز اجتهاد کردهاند و در ساماندهی تفسیر خود از عوامل فرهنگی معاصر (مبانی غیرمعرفتی) و باورهای مذهبی و کلامی و دانستههای علمی خود (مبانی معرفتی) متأثر بودهاند.
نویسنده: حمید رضا فهیمی تبار