انسان به سبب نياز به اجتماع و حضور در آن، نيازمند مجموعه اي از شيوه هاي ارتباطي است كه شامل حقوق، قوانين، سنت هاي اخلاقي و آداب اجتماعي است. در حقيقت، اين مجموعه به آدمي كمك مي كند تا بتواند تعامل بهتري با ديگران داشته باشد و از فوايد حضور در اجتماع بهره مند و از آثار زيانبار آن در امان باشد.
انسان به علل و عوامل دروني و بيروني چندي، خواسته يا ناخواسته با گروهي از افراد جامعه درگير مي شود. اين درگيري داراي مراتبي است كه از جمله مي توان به درگيري در سطح مخالفت هاي قلبي و يا زباني يا رفتاري اشاره كرد؛ چرا كه انسان هر چقدر كه سرشار از جاذبه باشد، دست كم حسادت ها مي تواند عامل كينه ها و خشونت هاي زباني باشد. از اين رو، نمي توان از مخالفت در جامعه گريخت؛ چرا كه برخي از انسانها طوري هستند كه بقول معروف اگر دست خود را تا آرنج در عسل كنيد و به خورد ايشان دهيد، باز هم مي خواهند دست شما را گاز بگيرند و به گونه اي مخالفت و كينه و حسادت خويش را بروز دهند.
برخي از انسان ها، هر آن چه را شما بگوييد، ناحق و باطل مي شمارند و از در مخالفت با شما برآمده و شما را متهم به كذب و دروغگويي مي كنند و به انواع روشهاي گوناگون مي كوشند تا شخصيت اجتماعي شما را تحقير كرده و يا خرد كنند. روش برخورد با اين افراد پرسشي است كه نويسنده با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن شد تا آن را واكاوي كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
مخالفان و مخالفت هاي اجتماعي
از آن جايي كه انسان نمي تواند بدون حضور در اجتماع هر چند كوچك زيست كند، لذا بايد شيوه هاي رفتار اجتماعي را نيز بياموزد. بخش بزرگي از آموزه هاي انساني، به آموزه هاي اجتماعي اختصاص دارد؛ چرا كه انسان كم تر به مطالب و آموزه هايي نياز دارد كه تنها به حوزه فردي محض بازمي گردد؛ بلكه حتي همان آموزه هاي اندكي كه به حوزه هاي فردي اختصاص يافته به گونه اي مرتبط با حوزه هاي اجتماعي است.
به سخن ديگر، حتي آموزه هايي كه ما از آن به فضايل انساني و شخصيتي ياد مي كنيم، در ارتباط تنگاتنگي با حوزه هاي اجتماعي مي باشد؛ چرا كه انسان به گونه اي آفريده شده كه نيازمند دست كم جفت و زوج است. خداوند در آيات مرتبط با آفرينش از جمله آفرينش انسان به اين نكته توجه مي دهد كه زوجيت در آفرينش يك مبناي اصيل و مؤلفه اصلي و اساسي است و به يك معنا نمي توان موجودي را يافت كه داراي زوج نباشد؛ چرا كه هر موجودي به شكلي داراي زوجيت است.
خداوند در آيه 49 سوره ذاريات در اين باره مي فرمايد: و من كل شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون ما از هر چيز دو زوج آفريديم شايد شما متذكر شويد. در اين آيه مساله زوجيت به تمام اشياي جهان سرايت داده شده است. در آيه 36 سوره يس نيز مي فرمايد: «سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون»؛ منزه است كسي كه تمام زوجها را آفريد از آنچه زمين مي روياند و از خود آنان و از آنچه نمي دانند.
علامه طباطبائي در تفسير الميزان، بعد از بيان مجموعه موارد استعمال كلمه زوج و استنباط اين كه در تحقق يافتن معناي زوجيت، يك نوع احتياج نسبت به يكديگر وجود دارد به عنوان نمونه به دو لنگه در و يا به دو كفش كه يك زوج و يا جفت كفش مي گويند اشاره مي كنند و مي فرمايد كه اين كاربرد به سبب يك نوع نيازي است كه آن دو به يك ديگر دارند و لذا زوج بودن اشياء از مقارنه بعضي با بعض ديگر براي نتيجه دادن يك شي سوم مي باشد. (ترجمه الميزان، ج17، ص 130)
از آيات ديگر، چون آيه3 سوره رعد نيز به دست مي آيد كه زوجيت در دنيا يك امر عمومي و فراگير است و همه موجودات دنيا به گونه اي داراي جفت و زوج هستند. انسان ها نيز از همان ابتداي خلقت داراي زوج بودند. چنان كه خداوند در آيه35 سوره بقره گزارش مي كند كه پس از آفرينش حضرت آدم(ع) همسرش را آفريده و از آنان خواسته در بهشت نخستين ساكن شده و از آن بهره برند. در قيامت نيز براساس آيه 25 سوره بقره، انسان داراي ازواج مطهر و پاكي است كه با او زندگي مي كنند.
بنابراين، انسان نيازمند آن است كه روابط خويش را دست كم با همسر و جفت خويش سامان دهد و فضايل اخلاقي او نيز ارتباط تنگاتنگي با تنظيم و ساماندهي درست اين روابط پيدا مي كند.
از آن جايي كه هر انساني داراي اراده، اختيار و انتخاب خاص است، هر كسي ممكن است اراده و خواسته اي داشته باشد كه گاه با خواسته و اراده ديگري در تضاد است. اين تضاد اراده ها به سبب اختلاف فهم ها و درك ها و سلايق بشري است. هر كسي چيزي را حق يافته و منفعت خويش را چيزي تعريف مي كند، بدين ترتيب اختلافات پديد مي آيد و افراد در برابر هم قرار مي گيرند.
خردمندان با توجه به اين مسائل به عقل خويش رجوع كرده و قوانيني را به عنوان اصول اخلاقي عقلاني وضع كرده اند كه از آن جمله مي توان به قباحت ظلم و خوبي عدل اشاره كرد. انسان ها مبناي روابط خويش را بر پايه عدالت و انصاف سامان داده اند و تا آن جايي كه عقل ايشان دسترسي دارد، قوانين را بر اين مبنا وضع كرده اند تا تضادها را به كم ترين حد ممكن كاهش دهند.
با اين همه، انسان ها با خردورزي هم بنا به علل و عواملي نمي توانند قوانين كاملي را در اين موضوعات و مسايل ارايه دهند، اين جاست كه وحي و شريعت به كمك انسان آمده تا روابط انساني را افزون بر خدا با انسان هاي ديگر نيز سامان دهد و تنظيم نمايد.
با وجود همه تلاش هاي وحي و عقل انساني، بنا به عللي چون اختلاف در سطوح فهم، هواهاي نفساني، وسوسه هاي شيطاني و مانند آن، اختلاف ميان انسان ها باقي خواهد بود و هر كسي ممكن است مخالفاني داشته باشد لذا اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه با مخالفان برخورد و تعامل داشته باشيم كه هم از زيان مخالفت ها در امان باشيم و هم آنان را به سوي حق و كمال رهنمون باشيم و يا از ديگر منافع وجودي آنان بهره مند شويم؟
شيوه هاي پيامبري در برخورد با مخالفان
شايد بهترين روش ها را در اين حوزه همانند ديگر حوزه ها بتوان از شيوه و سبك زندگي پيامبران(ع) بويژه پيامبر گرامي(ص) به دست آورد؛ زيرا ايشان به سبب اين كه بزرگ ترين دعوت كننده به سوي حق و عدالت بود، بابيش ترين مخالفت ها و واكنش ها از سوي اقشار مختلف جامعه و طبقات اجتماعي مواجه شد و بيش ترين اذيت و آزارها را تحمل كرد. چنانكه خود در اين باره در حديثي مي فرمايد: ما أوذي نبي مثل ما اوذيت؛ هيچ پيامبري چون من اذيت و آزار نشد. (بحارالانوار، ج39، ص56)
خداوند در آياتي از جمله آيه2 سوره طه و 3 سوره شعراء و همچنين 48 سوره شورا، به مشقت و رنج و اندوهي كه از سوي مخالفان تحمل مي كرد، اشاره مي كند و او را دلداري مي دهد و مي فرمايد كه وظيفه وي تنها رساندن پيام است و نمي بايست خود را به مشقت و رنج افكند و از فشارهاي آنان و مخالفت هايشان اندوهگين شود.
پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بهترين و كامل ترين و نيكوترين سرمشق انسان ها در همه امور و سبك زندگي از جمله در ارتباط با مخالفان و مخالفت هاست؛ چنان كه خداوند اين مطلب را در آيه 21 سوره احزاب به صراحت بيان كرده و او را اسوه حسنه ناميده است.
آن حضرت (ص) همانند هر انساني از مخالفت ها و مخالفان در رنج و عذاب بود؛ بلكه به يك معنا حزن و اندوه ايشان از مخالفت ها بيش از ديگران بود، چرا كه هم آثار ابدي اين مخالفت ها را در عذاب هاي دوزخ براي آنان مي ديد و هم اين كه از نظر عواطف و رحمت؛ قوي تر از ديگران بود. از اين رو خداوند او را به عنوان رحمت براي جهانيان مي ستايد (انبياء، آيه 107) و به خاطر رافت و رئوف بودن (توبه، آيه 128) و ا ذ ن بودن و شنيدن سخنان حتي مخالفان (توبه، آيه 16) ستايش و مدح مي كند.
پيامبر(ص) از انكار و مخالفت ها و تكذيب هاي مخالفان، اندوهگين مي شد (انعام، آيات 33 و 43) و از اين كه مي ديد سخنان به حق و عقلاني و عقلايي اش را به تمسخر مي گيرند و آن را باطل و سحر مي شمارند، شگفت زده مي شد (صافات، آيات 21 تا 51) ولي دلسوزانه از آنان مي خواست كه به جاي اين شيوه نادرست برخوررد باحق و سخنانش، به درستي گوش كنند و تفكر و تدبر در آن نمايند تا در مسيري قرار نگيرند كه به جرم و گناه ختم مي شود (يونس، آيه 14) و سرانجام شوم ابدي براي آنان به عنوان كافران رقم مي خورد (حج، آيات 24 و 44 و فاطر، آيات 52 و 62)؛ چرا كه اين گونه برخورد با حق و سخن حق، چيزي جز گرايش به ظلم و ظالمان نيست. (نحل، آيه 311)
اما دلسوزي ايشان و تحمل عظيم در برابر فشارها و برخوردهاي نادرست مخالفان، موجب نشد تا بسياري از ايشان در مسير حق قرار گيرند و يا اگر قرار گرفتند در اين مسير تا پايان پايدار نبودند و به كم ترين چيزي چون مال و ثروت و وسوسه قدرت و جاه و مانند آن كفر ورزيدند و بر عليه خليفه و ولي الله قيام كردند و او را از مقام برحق خويش دور ساختند و گمراه شدند.
روش هاي برخورد با مخالفان
از شيوه هاي برخورد پيامبر(ص) كه در قرآن گزارش شده مي توان چند شيوه مهم و اساسي را به دست آورد كه در اين جا به آن ها اشاره مي شود.
1- صبر:
شايد تحمل در برابر مخالفان و مخالفت ها، مهم ترين و اساسي ترين اصل باشد كه از سبك زندگي پيامبر(ص) و ديگر پيامبران بويژه اولوالعزم آنان به دست مي آيد. آنان نشان دادند كه مي توان آستانه تحمل را چنان بالا برد كه صدها سال دشنام و تحقير و استهزاء را تحمل كرد، چنان كه نوح(ع) انجام داد و يا حتي در تمام عمر خشم و غضبي نگرفت و نفرين عمومي در حق ايشان نكرد، چنان كه حضرت ابراهيم(ع) و حضرت رسول(ص) انجام دادند. خداوند پيامبر(ص) را اسوه صبر و بردباري در برابر مخالفت ها و مخالفان معرفي مي كند. آن حضرت (ص) چنان كه از آيات 33 و 43 سوره انعام و نيز 313 تا 513 سوره طه برمي آيد، در برابر تكذيب و مخالفت ها صبر پيشه كرد و آن را امري شايسته براي خود و ديگران دانست.
بنابراين، صبر بويژه در برابر مخالفت ها، تكذيب كردن ها و دروغگو ناميدن ها و استهزاء و تمسخركردن ها، شيوه اي شايسته است كه انسان مي بايست در پيش گيرد و زود از كوره به در نرود و سخني بر زبان نراند كه موجبات تضاد بيش تر و مخالفت ها شود. خداوند به پيامبر(ص) و يارانش فرمان مي دهد كه حتي در برابر مخالفان و گفتار زشت آنان به گونه اي عمل كنند كه ايشان را درحالت دفاعي قرار دهند. به اين معنا كه اگر آنان دشنام به خدا دادند، اينان اقدام به دشنام نكنند، يا به خدايان باطل آنان دشنام ندهند تا آنان به حق و حقيقت تعرض كنند. (انعام، آيه 810)
2- تذكر و يادآوري و معرفي حق:
از ديگر روش هاي برخورد با مخالفان و مخالفت هاي آنان اين است كه موارد حق را به يادشان آورد و آنان را به اين موارد تذكر داد. به اين معنا كه اصل را بر عدم آشنايي و فهم حقيقت توسط آنان قرار دهيم و نخست به جاي اين كه آنان را به مخالفت عمدي با حق متهم سازيم، به ناداني و عدم درك صحيح متهم كنيم و با تذكر و يادآوري حق سعي كنيم تا ايشان را با حق آشنا سازيم. البته مراد اين نيست كه آنان را به عدم درك صحيح متهم كرده و در روي ايشان اين عبارت را بيان كنيم، بلكه به معناي اين است كه احتمال دهيم آنان حق را نشناخته اند و با اين ذهنيت به گفت وگو و تذكر اقدام كنيم.
به سخن ديگر، اصل اين است كه از روي عناد و لجاجت و جحد به انكار نپرداخته اند، بلكه به سبب عدم شناخت و يا نادرستي در فهم و اشتباه در تشخيص حق از باطل، به باطل گرايش يافته اند. بنابراين مي توان با تذكر و يادآوري، آنان را به سمت حق و حقيقت كشاند. از اين رو خداوند در آيه 714 سوره انعام به پيامبرش يادآور مي شود كه اگر ايشان از در تكذيب وارد شدند، به آنها از رحمت گسترده خداوند در دنيا و آخرت سخن بگو و با اين برخورد مناسب اجازه ده تا با فهم و شناخت از حق و باطل موضع گيري نمايند. به هرحال، تذكر و يادآوري حق گام مهمي در برابر مخالفان است.
3- اعراض:
شيوه هايي كه در قرآن در برابر مخالفان اتخاذ مي شود، شيوه گام به گام است. نخستين گام در برابر ايشان صبر و صبوري است كه تا آنان هر آن چه در دل دارند بيان كنند، آن گاه پس از گوش (اذن) و سميع بودن، حق را به ايشان تذكر داد. در گام بعدي مي بايست، از آنان دوري گزيد؛ چرا كه همراهي با ايشان خود عامل تقويت رفتارهاي زشت و گمان آنان بر حقانيت است. اعراض نوعي طرد اجتماعي است كه مي تواند آنان را به خود آورد.
مخالفان بايد درك كنند كه مخالفت هايشان همواره بي پاسخ نخواهد ماند و دست كم نخستين پاسخ عملي به زشت گويي هاي آنان دوري و اعراض از آنان است. خداوند در آيه 11 سوره مزمل به پيامبر(ص) فرمان مي دهد كه از مخالفان به ويژه تكذيب كنندگان اعراض كند؛ چرا كه اينان قدر حق و حقيقت را ندانسته و شاكر نعمت هاي الهي نيستند. پس نوعي محدوديت در ارتباطات اجتماعي و طرد اجتماعي آنان مي تواند زمينه هوشياري و بيداري آنان را فراهم آورد و آنها را به راه حق و حقيقت بازگرداند.
4- تبري:
گام نهايي درباره مخالفان، تبري جويي از ايشان است. هر انساني لازم است كه دلبستگي خويش به حق و ولايت مداري خود را نسبت به آن ابراز و اظهار نمايد و نسبت به مخالفان و دشمنان، برائت و بيزاري جويد. اين گام تاثيرات رواني و تربيتي نيز دارد؛ زيرا برخي از افراد تنها زماني هوشيار و بيدار مي شوند كه فراتر از طرد اجتماعي و اعراض، از آنان به عنوان دشمنان حق و دوستان باطل برائت و تبري جسته شود. اعلان و اظهار بيزاري مي تواند ايشان را هوشيار و بيدار كند. بعلاوه اين گونه رفتار، موجب مي شود تا مرزهاي ميان حق و باطل شناخته شود و ديگران كه در دام فتنه ها گرفتار مي شوند، بتوانند حق را بشناسند و موقعيت خود را بازسازي و تبيين نمايند. (يونس، آيه 14)
در حقيقت اعلان و اظهار برائت كاركردهاي چندگانه اي دارد كه از جمله هشدار به مخالف براي بيداري، هوشيار كردن ديگران براي رهايي از دام فتنه و مرزبندي ميان حق و باطل است. بي گمان تبري جويي رسمي از مخالفان به ويژه كساني كه در اصول اساسي با شما در اختلاف و تضاد هستند، به معناي شفاف سازي موضع و همچنين موقعيت است و اجازه نمي دهد تا كساني از عدم شفافيت مواضع و موقعيت استفاده كنند و زمينه فتنه را فراهم آورد.
براي جلوگيري از هرگونه شبهه افكني و بسترزدايي از فتنه ها لازم است كه شفاف سازي در اين زمينه صورت گيرد. از اين رو تبري و برائت جويي از مخالفان و مخالفت ها در سطوح عالي لازم و ضروري است. اين آخرين گامي است كه از آيات قرآني در حوزه برخورد با مخالفان مي توان استنباط كرد. البته در شرايطي كه مخالفان به دشمنان تبديل مي شوند و در مقام عمل برمي آيند، شيوه هاي عمل نيز به همان اندازه تغيير مي يابد كه اين بحث بيرون از موضوع مي باشد و درجاي خود به آن پرداخته مي شود.
سخن درباره هريك از اين گام ها و شيوه ها بسيار است و مي توان از روايات و آيات ديگر براي تبيين اين معنا استفاده كرد ولي به همين مقدار در اين مطلب بسنده مي شود.
نویسنده: رضا شريفي