چکيده
انگاره هاي انسان شناختي يکي از مقولات بنيادي در انديشه معاصراست. نوشتارحاضر پس از معناشناسي «کرامت» و «انسان» درنظام معناي قرآن، مي کوشد به معناي «کرامت انسان» درگفتمان قرآن دست يابد.
درگفتمان قرآني خداوند، کريم ترين است و بني آدم نيزاز کرامتي اعطايي برخوردارند و درجات بهره مندي از کرامت درميان آدميان بر پايه ي دارا بودن تقوا،متفاوت است، تأمل در آراء قرآن پژوهان و مفسران،نشان از آن دارد که در بحث کرامت انسان انديشه ي واحدي مشاهده نمي شودو با وجود آنکه از منبع وحياني يکساني سخن مي گويند اما در پرسش هاي کليدي انسان شناسانه دچاراختلاف نظر مي باشند.
برخي از قرآن پژوهان کرامت اعطايي را ذاتي بشر، از هر جنس و نژاد و رنگ دانسته اند و براي آن ادله اي اقامه کرده اند و کرامت عندالله را به عنوان وجه تمايز آدميان در رسيدن به کمالات اختياري برشمرده اند در مقابل برخي تمام کرامت انسان را به ويژگي تقوي و ايمان وي دانسته اند. اين اختلاف رأي دربيان رمز و راز کرامت انسان از نوع نگاه آنان به مقوله ي کرامت انسان را حکايت دارد.
اگرچه به کرامت انسان از ديرباز درمنابع ديني پرداخته شده است اما چون امروزه اين مقوله، با مباحث حقوق بشر رابطه اي ناگسستني يافته است، ضرورت بازشناسي،تحليل و تبيين آن در ارائه ديدگاه قرآن کريم براي پرسش هاي پيش رو در عصر حاضر،بيش از هر زمان احساس مي شود.
کليد واژه ها: کرامت انسان، کرامت ذاتي، کرامت اکتسابي، تفسيرموضوعي، قرآن و علم، انسان در قرآن .
مقدمه
کرامت انسان از مباحث مهم در حوزه ي انسان شناسي است که درمکاتب مختلف الهي و بشري رويکردهاي متفاوتي را موجب گرديده است. در اديان آسماني بويژه دين مبين اسلام و بالاخص درکتاب آسماني مسلمانان و سيره نبوي و ائمه اطهار (عليهم السلام)مباني گران سنگي از کرامت انسان ارائه گرديده است.
اما پژوهش درحدود و ثغورکرامت انسان، مباني و خاستگاه آن و چيستي و ماهيت آن،عناصر کرامت ستيز و پرداختن به آثار و لوازم و مؤلفه هاي کرامت انسان در طول تاريخ اسلامي کمتر مشاهده مي شود؛ که ضرورت پرداختن به اين امر،بويژه در دنياي معاصر، جهت تبيين ديدگاه هاي اسلام در زمينه ي حقوق بشر،ضروري است. به گونه اي که عدم پردازش رويکرد اسلام نسبت به کرامت انسان موحب اتهام آموزه هاي اسلامي به تناقض با حقوق بشر گرديده است. اين درحالي است که مترقي ترين نوع کرامت انسان در اسلام ارائه گرديده است و تدوين کنندگان اعلاميه جهاني حقوق بشر و مکاتب انسان گرا در ارائه تعريفي معتدل و متوازن از انسان و حقوق وي عاجز مانده اند.
دراين نوشتار،انگاره هاي کرامت انسان و خاستگاه آن در ديدگاه انديشمندان معاصر با تکيه بر قرآن کريم مورد پژوهش قرار گرفته است که اميد است زمينه اي در ارائه نگاهي نوين به کرامت انساني برمبناي قرآن کريم و رويکرد جديد در تعريف حقوق بشر بوده باشد.
1- کرامت در نظام معنايي قرآن
کرامت و مشتقات مختلف آن حدود 47 بار در قرآن کريم به کار رفته است. تحليل مفهوم کرامت درنظام معنايي قرآن کريم و دست يابي به ژرفاي معنايي کاربرد آن،نيازمند دقت در معناي لغوي اين واژه و پرداختن به وجوه متعدد آن در کاربردهاي قرآن کريم و بازشناسي مفهوم آن و واژگاني مترادف است که درابتداي اين نوشتار به آن اشاره خواهد شد.
1-1. معناي لغوي کرامت
لغت شناسان و فرهنگ نامه نويسان براي واژه ي کرامت معاني مختلفي را ذکر کرده اند.
ابن فارس (395 م) در معناي کريم مي نويسد: کريم يا به مفهوم شرافت نفساني و يا به معناي شرافت اخلاقي است و کريم که از اسماء الهي است به معنا بخشاينده ي گناهان بندگان است. (ابن فارس، 1418، ص 923)
در کتاب العين نيز «الکرم شرف الرجل،بزرگواري مرد معنا شده است. (فراهيدي، 1414، ج 5، ص 368)
راغب اصفهاني (502 م) درباره کرم مي نويسد:
کرم درمقام توصيف انسان به معناي خوي و کردار ستوده است که بالفعل ازاو ظاهر گردد و جز بر محاسن (نيک هاي) بزرگ اطلاق نمي شود. (راغب اصفهاني، 1404، ص 428)
ابن منظور (511-630) در باره قرآن کريم آورده است: «کريم» صفتي است که در بردارنده ي انواع شرف و خير و فضائل اطلاق مي گردد.
کريم اسمي است براي چيزي يا کسي که همه اوصاف ستودني و محمود را درخود جمع داشته باشد. و متضاد با لئيم است و اين صفت دراصل برانسان ها اطلاق مي شود، اما در توصيف اسب و شتر و درخت نيز به کار مي رود. (ابن منظور، 1408، ج 12، ص 75-77)
صاحب النهايه في غريب الحديث و الأثر نيز دربيان معناي کرامت،کريم را در بردارنده ي همه انواع خير و نيکي و شرف و فضيلت ها معنا نموده و مي گويد کريم کسي است که خويشتن خويش را از آلودگي به هرآنچه که مخالفت و عصيان در برابر پروردگار است،منزه و دور مي دارد. (ابن اثير، 1422، ج 2، ص 535)
طريحي نيز دربيان معناي کريم آورده است:
کريم صفتي است که برچيزي که رضايت عقلا را جلب نموده و حمد و ثنا را برانگيزد اطلاق مي شود. (طريحي، 1395، ج 6، ص 152)
درقاموس قرآن نيز کرامت در لغت به معناي بزرگواري و شرافت،بخشندگي و سخاوت ارزشمند بودن و عزيز بودن و ماند آن مي باشد. (قرشي، 1376، ج 6، ص 103)
مي توان از مجموع معاني ذکرشده به دست آورد که اکثر لغت شناسان،کرامت را به معناي شرافت، بزرگواري و در مقابل دنائت و پستي آورده اند، که معناي حقيقي آن بزرگ منشي و بزرگواري و شرافت بوده و معاني ديگر از مصاديق اين معناي اصلي مي باشند.
آيت الله جوادي آملي نيز دربيان معناي کرامت انسان مي نويسد:
کرامت همان نزاهت از پستي و فرومايگي است. کريم غير از کبير و عظيم است. کريم معنايي دارد که شايد در فارسي معادل بسيط نداشته باشد لذا اگر ما خواسته باشيم کلمه کريم را به فارسي ترجمه کنيم بايد چند کلمه را کنار هم بگذاريم تا معناي کريم روشن شود: روح بزرگوار و منزه از هر پستي را کريم مي گويند…» (جوادي آملي، 1366، ص 21)
اگر چه واژه ي کرامت در مواردي استعمال شده است که اشاره به معناي کرامت در انسان دارد،اما در قرآن کريم، در موارد ديگر نيزبه کار رفته است.
بسياري از لغت شناسان،کرامت را در مقابل واژه ي لئامت آورده اند و اين حيثيت تقابل،نشان از آن دارد که مفهوم علو و شرافت در آيينه معناي کرامت جلوه خاصي دارد و با انديشه در خصوصيت معناي لئامت،مي توان به شاخصه هاي معناي کرامت دست يافت و کريمان را از انسان هاي لئيم متمايز کرد.
از راه هاي ديگر شناخت دقيق معناي واژه اي، مرزشناسي لغوي مفهوم مورد نظر با واژگان به ظاهر مترادف و هم معناست؛بنابراين مي توان در مقايسه بار معنايي شرافت، عظمت،عزت و حسن با واژه ي کرامت،شمول بيشتر و ويژگي هاي مفهومي خاصي دراين واژه مشاهده کرد که در ساير واژه هيا مترادف آن وجود ندارد.
2-1. کاربرد کرامت و وجوه مختلف آن در قرآن
يکي ازمباحث مهم دانش علوم قرآني، پرداختن به وجوه و نظائر در قرآن است که درآن قرآن شناسان و مفسران با شناخت ريشه هاي واژگان و کاربرد آن در عصر نزول و قبل از آن و توجه به موارد معناشناختي واژه،به بيان معناي يک
واژه در فرازها و جملات مختلف مي پردازند و اينگونه فهم معناي عميق ودقيق متن را آسان مي سازند. شمول و فراگيري معاني متعدد و مختلف دراين دانش و اشاره به موارد مصداقي و جزئي کاربرد آن در زبان قرآن،مترجمان و مفسران را نيازمند مراجعه و دريافت دقيق دانش وجوه و نظاير ساخته است و نمي توان در عرصه ي معناشناسي واژگان قرآني، بدون آگاهي از آن سخن گفت. به همين جهت ارائه ي معاني و کاربردهاي مختلف کرامت ومشتقات آن در قرآن کريم، با توجه به دانش وجوه و نظائر، ضروري است. اگر چه مي توان در ميان معاني مختلفي که براي يک واژه بيان شده است، يکي را حقيقي واصلي و باقي موارد را بيان مصاديق و يا نمونه هاي متنوع از آن معناي حقيقي به شمار آورد.
درمقام وضع الفاظ براي معاني کلي ـ خواه متواطي باشند يا مشکک ـ اغلب،معاني اي مي يابيم که تنها اختلاف و تفاوت اندکي درحدود مرزها دارند و از گستره ي روشني برخوردارند؛مانند واژگان رزق، قدرت و … اما واژگاني نيز وجود دارند که گستره ي مفهومي روشني ندارند ودرمقام تعريف ونيزبه کارگيري به حريم ديگر واژگان راه مي يابند، که کرامت،شرافت و سعادت از اينگونه واژگانند،گاه کرامت به معناي جود و بخشش به کار مي رود، گاه آن را به معناي عفو مي گيرند،گاه اين واژه به عزت و عظمت اشاره دارد و گاه به کثيرو شريف و … اطلاق مي شود و با توجه به گستره معنايي واژه کرامت،منصرف شدن اين کلمه به سوي بعضي از مصاديق به وسيله قرينه هاي لفظي و معني امکان پذير است و اگر قرينه خاصي وجود نداشته باشد گستره ي معنايي کرامت آنچنان وسعتي دارد که شامل بسيار از خيرات و حسنات مي گردد. به بياني ديگر همچنان که مفهوم خوبي و زيبايي و .. نوعي سعه مفهومي خاص دارد کرامت نيزهمانگونه است. چه بسا بتوان گفت حيثيت و جنبه ي شکوه بخشي و احترام انگيزي به صورت قيدي پنهان درمعناي اين واژه لحاظ شده است.
در تأويل مشکل القرآن وجوه متعددي را براي واژه ي کريم ذکر کرده اند:
-1 کريم به معناي شريف و با فضيلت. در آيات 13 سوره حجرات، 70 سوره اسراء و 62 سوره فجر و 115 سوره مؤمنون،31 نساء و 29نمل دراين معنا به کار رفته اند.
-2 کريم به معناي صفوح، بخشنده، باگذشت، که اين معنا نيز تعبيرديگري از شرافت و فضيلت است مانند آيه شريفه 40 سوره نمل و 6 سوره انفطار
-3 کريم به معناي کثير الکرم ،مانند آيه ي «و رزق کريم».
4. کريم به معناي نيکو که از جمله فضايل است. آيه 2 سوره شعراء، و 5 سوره حج، آيه 7 سوره ق به اين معنا اشاره دارد.
اين معاني گرچه ظاهراً با هم متفاوتند اما اصل تمام آنها شرف است. (ابن قتيبه دينوري، 1384)
صاحب الاشباه والنظائر في القرآن الکريم دربيان معاني متعدد واژه ي «کريم» در قرآن کريم آورده اند:
-1 کريم به معناي نيکو (نساء 31) که مراد بهشت است و…
-2 به معناي بزرگوار و ارجمند، (تکوير، 19؛حاقه، 40) که مراد جبرئيل است.
-3 به معناي کسي که خود را بزرگوار مي پندارد. (دخان، 49)
-4 به معناي مسلمانان، (انفطار، 11) که مراد فرشتگان است.
-5 به معناي صفت پروردگار تبارک و تعالي که آمرزنده ي گناهان است. (مؤمنون، 116؛ نمل، 40؛ انفطار، 6)
-6 به معناي گرامي داشته شده و برتري يافته. (اسراء، 62 و 70؛ فجر، 15) (مقاتل بن سليمان بلخي، 1381، ص 228)
حميري نيشابوري در وجوه قرآن خود با تمايز ميان شريف و معاني ديگرچون منزلت و حسن و صفوح، موارد وجوه را به 8 مورد رسانده است. (حميري نيشابوري، 1422، ص 495) درحالي که دربيان مصداق ها متفاوت است و اين تعدد و تفاوت باز هم نشانگر آن است که معاني ياد شده بار معنايي کرامت را به طورکامل ندارند. بلکه مرتبه اي از مراتب آن را نشان داده اند.
قرشي درقاموس قرآن، معاني مختلفي را براي کرامت، چون جواد و منعم،عظيم و واسع، بزرگ و نفيس،شرافتمند، نيکو و گرانقدرآورده است. (قرشي، 1376، ج 6، ص 104)
معرفي خداوند کريم به اين صفت در قرآن،نشان از قرار گرفتن در بالاترين مرتبه کرامت است. «تبارک اسم ربک ذي الجلال والإکرام». (الرحمن، 78) «إقرأ و ربک الأکرم». (علق، 3)
همچنين توصيف عرش الهي به کرامت (مؤمنون، 116) و نويسندگان اعمال (انفطار، 11) «کراما کاتبين» و فرشته امين وحي «إنه لقول رسولٍ کريم» (حاقه، 40؛ تکوير، 19) و قرآن «إنّه لقول رسول کريم» (واقعه، 77) و … نشان از فيضان کرامت الهي برمراتب هستي دارد و و همچنين انسان نيز مورد کرامت است؛«ولقد کرمنا بني ءادم». (اسراء، 70) يکي از نکات مهم در بررسي کرامت انسان اين است که آياکرامت از سنخ ماهيت است يا خير؟ از آنجا که مفهوم کرامت نحوه خاصي از وجود است که با توجه به آيات متعدد قرآن مجيد بر واجب الوجود (خداي سبحان) و ممکن الوجود به نحو اشتراک معني نه لفظي اطلاق مي شود،و از اين حيث معلوم مي شود که از سنخ ماهيت نبوده و داخل مقوله ماهوي نمي باشد. (جوادي آملي، 1366، ص 7)
به تعبيرمحقق طوسي در اساس الاقتباس، معظم ماهياتي که عقول و اذهان،مي توانند به آن احاطه يابند درقسمت مقولات عشرمحصور است؛البته جز برخي امور معقول مانند وجود ، وجوب، امکان و يا آنچه که مبادي ونهايات بعضي از انواع هستند. (طوسي،1361، ص 34)
مفهوم کرامت به نحن اشتراک معنوي نه لفظي برخداوند اطلاق شده است و اين اطلاق نشان از آن دارد که از سنخ ماهيت نيست؛زيرا چيزي که مخصوص واجب يا مشترک بين واجب و ممکن باشد ماهيت بردارنيست،بلکه مفهوم خاصي است که از نحوه وجود انتزاع شده و برآن حمل مي گردد و مانند خود هستي ـ از ماهيت منزه است ـ ماهيت پذير نيست.
پس مفهوم کرامت از سنخ ماهيت نيست و در تعبير آيات و روايات،برخداوند سبحان و فرشتگان و قرآن و انسان و… اطلاق گرديده است.
نکته ديگراينکه کرامت، وصف نفسي است نه نسبي، «و لقد کرمنا بني ءادم» برکرامت نفسي ناظراست و ذيل آيه «وفضلناهم علي کثير ممن خلقنا» برکرامت نسبي اشاره دارد. (جوادي آملي، 1372، ص 18) اين وصف به صورت هاي صفت مشبهه و صيغه ي مبالغه و اسم تفضيل و اسم فاعل و… آمده است،مانند کريم،اکرم، مکرمين. تفاوت وصف نفسي با وصف نسبي فقاهت ومرجعيت است؛ يعني کريم بودن صفتي است که براي انسان تهي دست نيز به کار مي رود.اگرچه او بالفعل سرمايه اي براي بخشش نداشته باشد و دراين حال کريم است اما جواد و وهاب نيست.
کرامت هم از شون عقل عملي است و هم عقل نظري يعني همانگونه که جود و سخا وهبه از کرامت به شمار مي رود درايت و معرفت و شهود نيز از شؤون عقل نظري محسوب مي گردد. (جوادي آملي، 1372، ص 10)
از اين نظر نبوت و ولايت و معرفت از مصاديق بارز کرامت به شمار مي روند. يعني انساني که به مقام نبوت نائل آمد کرامت خاصي نصيب وي گرديده و معرفت اين مقام نيز از شؤون عقل نظري است؛ همانگونه که امام حسين (ع) در شب عاشورا فرمود: «اللهم اني احمدک علي ان اکرمتنا بالنبوه و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين» (طبري، 1387ق، ج 5، ص 418؛ ابن اثير، 1385ق، ج 4، ص 57) و يا در زيارت عاشورا آمده است، «فاسأل الله الذي اکرمني بمعرفتکم و معرفه اوليائکم». (قمي، 1375، ص 736)
2- انسان در نظام معنايي قرآن
واژه ي انسان در قرآن کريم 65 باربه کار رفته است که اين واژه،ويژگي منحصر به فردي در ميان واژگاني که بر آدمي در قرآن اطلاق شده است،دارا مي باشد. کاربرد اين واژه در قرآن همراه با اوصاف مدح و ذم و نقاط قوت و ضعف به گونه اي است که سؤالات متعددي را براي انديشمندان و قرآن پژوهان مطرح مي سازد که فلسفه ي بيان اوصاف دوگانه (مدح و ذم) براي انسان در قرآن چيست؟ و چرا قرآن کريم با فراواني بسيار در توصيف انسان از صفات منفي چون ضعف و عجز و جهل و… بهره گرفته است درحالي که افتخار تاج کرامت را در ميان موجودات بر سر دارد و مقام خليفه ي الهي و تسخير آسمان ها و زمين و برخورداري از مقام امانت داري الهي و… را در پرونده امتيازات خود دارد.
از سويي ديگر واژگاني که بر انسان در قرآن دلالت دارند متعدد مي باشد.
واژه ي انس 18 بار، که در مقابل جن آمده است. که برخي «الانس» را اسم جنس دانسته اند. (واعظ زاده خراساني، 1421، ج 3، ص 870)
واژه ي انسي فقط يک بار در سوره ي مريم آيه 26 به کار رفته است که برخي را باور چنين است که اين واژه منسوب به انس است و از آن مفرد انس مراد است. (مصطفوي، 1416، ج 1و2، ص 161)
صاحب تفسير بحرالمحيط و المنير تأکيد دارند که واژه ي ديگر دال برآدمي،ناتوان از افاده ي اين معنا مي باشد. (اندلسي، 1413، ج 6، ص 176؛الزحيلي، 1411، ج 15و16، ص 77)
واژه ي اناس جمعاً 5 بار در قرآن کريم آمده است که در ميان لغت شناسان ديدگاه يکساني در اشتقاق اين واژه مشاهده نمي شود.
واژه ي اناسي تنها يکبار در قرآن به کار رفته است و در اشتقاق اين واژه نيز ميان لغت شناسان اختلاف نظر وجود دارد.
واژه ي بشر 36 بار به صورت هاي (البشر، بشرا، بشر، بشرين) در قرآن ذکر شده است که در تمامي اين موارد جسم و هيأت مادي وظاهري انسان مورد توجه مي باشد. (بنت الشاطي، 1995م، ص 15)
واژه ي بني آدم در مجموع 7 بار در قرآن کريم به کار رفته است که آيه 70 سوره اسراء با اين واژه آمده است. اين نکته قابل توجه است که اين واژه،بيشتر حامل بار مثبت در خطاب به آدمي است.
«و إذا أخذ ربک من بني ءادم من ظهورهم ذريّتهم و أشهدهم علي أنفسهم ألست بربکم قالوا بلي شهدنا أن تقولوا يوم القيمه أنّا کنا عن هذا غفلين». (اعراف، 172)
«يبني ءادم إمّا يأتينکم رسل منکم يقصون عليکم ءايتي فمن التقي و أصلح فلاخوف عليهم و لا هم يحزنون». (اعراف، 35)
واژه ي ناس جمعاً 241 بار در قرآن به کار رفته است که غالباً به معناي توده مردم است و برخي مراد ازالناس را طبقه سطح پايين انسان ها دانسته اند که سطح فهم آنان در پايين ترين سطح مي باشد. (طباطبايي، 1417ق، ج 2، ص 24)
اما اين واژه در آيه 54 سوره نساء اشاره به پيامبر اکرم (ص) و خاندان آن حضرت دارد. (مکارم شيرازي، 1373، ج 3، ص 422) و يا در آيه 33 سروه روم و آيه 8 سوره زمر مترادف با انسان مي باشد.
از بررسي تعدد واژگان که بر انسان در قرآن اشاره دارند مي توان دريافت که هرکدام از آنان حامل معنايي ويژه اي مي باشند و نمي توان واژه اي را جايگزين واژه ي
ديگر ساخت ونکته ي ديگر اينکه براي فهم نگاه قرآن به انسان بايد به بررسي همه اين موارد در آيات قرآن پرداخت.
دو ديدگاه عمده درشناخت انسان
-1 دراين نگاه،انسان بر اساس ادراک کليات (تعقل) تعريف مي شود در اين رويکرد،شاخص ترين ويژگي انسان، جايگزين حقيقت او شده و حقيقت انسان به ويژگي اش تقليل يافته است. اين همان تعريفي است که به عنوان فصل انسان (حيوان ناطق) در منطق بيان شده است. (خوانساري، 1369، ص 113) و منظور از فصل ناطق در تعريف انسان، نطق ظاهري نيست بلکه همان عقل و ادراک است و عقل را فصل انسان مي دانند. «الانسان انسان بعقله،عقل هم مقوم انسان است و هم مقسم او».(ديناني، 1386، ص 9)
اين رويکرد راهيابي به کرامت و کمال نهايي را در پرتو عقل مي داند وانسانيت انسان را در پرتو عقل تعريف مي کند
-2 رويکرد دوم که گرايش عرفاني دارد،مي کوشد تا جايگاه انسان را درهستي با تفسيرمقام خليفه ي الهي بودنش تفسير نمايد،دراين نگاه انسان «حي متأله» تعريف مي شود فصل اين تعريف که فصل اخيرحد انسان است «تأله» است. (جوادي آملي،1384، ص 150)
در رويکرد دوم اطلاق واژه اي انسان بر افراد کافر و فاسق در قرآن،اطلاق براساس فرهنگ محاوره با توده مردم امت بوده و قرآن کريم درتعاليم خود به آنان مي آموزد که اين اطلاق حقيقت نبوده است.
1-2 سر دوگانگي توصيف انسان در قرآن
يکي از مواردي که در شناخت انسان در قرآن بايد بدان اشاره شود دوگانگي اوصاف انسان در تعابير قرآن است به گونه اي که ذهن هر پژوهنده اي را به پرسش وامي دارد که راز و رمز دوگانگي اين اوصاف چيست؟ همچنين اوصاف منفي ذکر شده براي انسان به گونه اي است که برخي از آنها به زمينه خلقت انسان بازگشته که اين امر موجب پديد آمدن برخي شبهات و پرسش ها شده است که آيا طبيعت اوليه انسان بر گرايش هاي منفي بنا شده است؟ چرا خداوند به مذمت اوصافي مي پردازد که خود درخلقت اوليه انسان قرار داده است؟
در بررسي اوصاف انسان در قرآن مشاهده مي شود که از يک طرف عالي ترين مدح ها و ستايش ها و از طرف ديگر بزرگ ترين خفت،در مورد انسان صورت گرفته است. او را از آسمان و زمين و از فرشته برتر و درهمان حال از ديو و چهارپايان پست تر شمرده است. (مطهري، ج 2، ص 267)
شهيد مطهري (ره) مي گويد: «حقيقت اين است که اين مدح و مذم،ازآن نيست که انسان يک موجود دو سرشتي است. نيمي از سرشتش ستودني ونيم ديگر نکوهيدني؛ نظر قرآن به اين است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به فعليت برساند واين خود اوست که بايد سازنده و معمار خويشتن باشد شرط اصلي وصول انسان به کمالاتي که بالقوه دارد ايمان است. به وسيله ايمان است که علم از صورت يک ابزار ناروا و در دست نفس اماره خارج مي شود و به صورت يک ابزار مفيد درمي آيد.پس انسان حقيقي که خليفه الله است، همه چيز براي اوست و بالاخره دارنده ي همه ي کمالات انساني است، علاوه براين،انسان،ايماني است نه انسان منهاي ايمان، انسان منهاي ايمان کاستي گرفته و ناقص است. چنين انساني حريص خونريز و کافراست و ازحيوان پست تر». (مطهري، 1374، ج 2، ص 273-274)
جوادي آملي مدح ها را ناظر به فطرت انسان و نکوهش ها را ناظربه طبيعت انسان مي داند… (جوادي آملي، 1378، ص 22)
اين پرسش که آيا طبيعت اوليه انسان بر گرايش هاي منفي بنا نهاده شده است؟ در نگاه انديشمندان معاصر چه پاسخ دارد؟
علامه طباطبايي مي نويسد: خداوندي که درمورد خود فرموده: «الذي أحسن کل شئ خلقه». (سجده، 7) خداوند هيچگاه صفات في حد نفسه مذموم را در وجود انسان قرار نمي دهدو صفات انسان آنگاه مذموم مي شوند که انسان در اثر سوءتدبير خود آنها را ازحال اعتدال خارج کرده و به افراط و تفريط سوق مي دهد. (طباطبايي، 1417، ج 20، ص 15)
آيت الله مکارم شيرازي در اين باره گفته اند: خداوند نيروها و غرايز و صفاتي درانسان آفريده است که اينها بالقوه وسيله تکامل و ترقي و سعادت او محسوب مي شوند بنابراين صفات و غرايز مزبور ذاتاً بد نيستند بلکه وسيله کمال است اما هنگامي که همين صفات در مسير انحرافي قرار گيرد و از آن سوءاستفاده شود مايه ي نکبت و بدبختي و شر و فساد خواهد بود.(مکارم، 1374، ج 25، ص 28)
با بررسي آيات توصيف گر انسان،به اين نتيجه رهنمون مي شود که اين آيات ناظر به يک بعد و يا يک مرحله وجودي انسان نمي باشند،چنانچه مشاهده مي شود که برخي از اين آيات درمقام نکوهش سرشت اوليه انسان هستند مانند «و خلق الإنسان ضعيفاً»؛ (نساء 28) و برخي درمقام نکوهش طبيعت ثانوي انسان،مانند؛ «ثم رددنه أسفل سافلين». (تين، 5)
در دسته ي ديگر آيات (که به ستايش انسان پرداخته اند) نيز مشاهده مي شود که برخي ناظر به طبيعت اوليه آدم است. مانند: «و لقد کرمنا بني ءادم»، (اسراء، 70) و برخي ناظر به طبيعت ثانوي انسان است مانند «يأيتها النفس المطمئنه». (فجر، 27)
مي توان گفت که در قرآن کريم هر جا سخن از مدح و ستايش انسان است اين ستايش ناظر به استعداد ذاتي انسان براي رسيدن به کمال و يا ناظر به طبيعت ثانويه ي انسان هاي با ايمان و به کمال رسيده مي باشد و هرجا سخن از مذمت و نکوهش انسان است اين نکوهش ناظر به نقاط ضعف طبيعت اوليه ي انسان و يا ناظر به طبيعت ثانويه ي انسان هاي فاقد ايمان است.
سبحاني درباره وجود گرايش هاي منفي درطبيعت اوليه ي انسان چنين گفته است:
مجموع کشش هاي موجود در آفرينش همه خير و خوب،همگي مثبت و سودمندو بوده و در سراسر وجود او غريزه شري وجود ندارد واگر يکي از اين غرايز از وجود او کنار برود و از حيات او حذف شود زندگي او دچار اختلال شده و انسانيت به خطر مي افتد. انساني که خدا در آفرينش او خود را با جمله «فتبارک الله أحسن الخلقين». (مؤمنون، 14) توصيف مي کند نمي تواند آميزه اي از خير و شر،از خوبي و بدي باشد چيزي که هست اين است که برخي از غرايز مانند شمشير دو لبه يا سکه دو رويه است که اگر رهبري صحيح نشود،اگر از طريق عقل و خرد مهار نگردد مايه تباهي اومي گرددو آنچه که ابعاد منفي خوانده مي شود ومظهر شر تلقي مي گردد، نتيجه ي عدم رهبري و تعديل است و اين غيراز اين است
که بگوييم در آفرينش او خير و شر به هم آميخته است. (سبحاني، 1364، ج 4، ص 276)
مدرسي نيز معتقد است: آدمي از دو گونه آفريده شده: نور (از خدا) و تاريکي (از نفس خودش) و خداي تعالي نهفته هاي نفس بشر را ازخير و شربه او معرفي کرده است. (مدرسي، 1378، ج 16، ص 374)
بايد تذکرداد که نکته اي که هر دو ديدگاه از آن غفلت ورزيده اند تفاوت بين گرايش هاي و نقاط ضعف است و تا تفاوت اين دو روشن نشود هرگونه پاسخي به سؤال مطرح شده، داري اشکال اساسي خواهد بود زيرا طبيعت اوليه ي انسان گاهي از جهت نقاط ضعف آن مورد بررسي قرار مي گيرد وگاهي از جهت گرايش هاي موجود در آن.
تفاوت بين نقاط ضعف طبيعت اوليه انسان با گرايش هاي موجود درآن، اين است که نقاط ضعف يک امور عدمي هستند و نه وجودي،برخلاف گرايش ها که يک امور وجودي مي باشند. نقاط ضعف طبيعت اوليه انسان چون امور عدمي هستند فاعل ندارد و لذا به خداوند سبحان منسوب نمي شوند برخلاف گرايش ها.
درقرآن کريم هرجا سخن از مذمت ونکوهش طبيعت اوليه انسان است ناظر به همين نقاط ضعف مي باشد. اين نقاط ضعف،اموري عدمي ومنفي هستند و انسان براي رسيدن به کمال مطلوب خويش بايد اين نقاط ضعف خود را برطرف کرده و به جاي طبيعت اوليه جهول و کم جنبه و عجول،طبيعت ثانويه اي داراي علم و پرظرفيت و با صبر بسازد.
اما اينکه،مذمت، و نکوهش، ناظر به گرايش هاي طبيعت اوليه باشد محل اشکال است.چون خداوند متعال خود اين گرايش ها را دروجود آدمي قرارداده و اموري که به خداوند سبحان منسوب مي شود نمي تواند به خودي خود، شر و منفي باشد.
چنانکه درديدگاه اول مطرح شده،صفات و گرايش هايي که در طبيعت اوليه ي انسان قرارداده شده،به خودي خودمذموم و منفي نمي باشد بلکه اين سوءتدبير انسان در بهره برداري از اين گرايش ها است که موجب افراط و تفريط در اين گرايش ها شده است.
علامه جعفري مي گويد: بيان وضع آفرينش و مقتضاي خلقت انسان يک مسأله است و مذمت کردن براي داشتن چنين وضعي مسأله ديگري است آنگاه که مسأله مربوط به زمينه خلقت انسان مي شود اين زمينه مورد ملامت قرار نمي گيرد بلکه قناعت ورزيدن به اين زمينه است که مورد مذمت و تقبيح مي باشد (جعفري، 1361، ص 19)
طبيعت اوليه انسان داراي يک سري نقاط ضعف است و هم داراي گرايش هايي که به خودي خود منفي نيستند (بلکه لازمه ي زندگي انسان هستند) و اين گرايش ها چنين قابليت و استعدادي را دارند که تا به صورت معتدل به کار گرفته شوند و همچنين استعداد انحراف و افراط و تفريط را نيز دارند.
3- معناي کرامت انساني در گفتمان قرآن کريم
1-3 معناي کرامت انسان
امروزه در ادبيات حقوقي و اجتماعي معاصر،کرامت انساني عبارت است از اينکه انسان بما هو انسان عزيز و شريف و ارجمند است و نيز در تدوين حقوق بشر آنچه مبناي اصلي قرار گرفته است ملاحظه انسان از آن حيث که انسان است مي باشد،نه معيارهايي چون رنگ، نژاد، زبان، جغرافيا، طبقه اجتماعي، اعقتاد ديني و… [که اين امور، هيچکدام ذاتي انسان ها نيستند و به تعبيراستاد مطهري «اين اعلاميه، نمي گويد مؤمنان برابرند يا هم وطنان برابرند،مي گويد انسان ها برابرند». (مطهري، 1379، ج 3، ص 227)
تدوين کنندگان اعلاميه ي جهاني حقوق بشر در به کار بردن اصطلاح حيثيت ذاتي، (inherent dignity) بيش از هر کسي از انديشه هاي امانوئل کانت (immanuel kant) فيلسوف نامدارآلماني تأثير پذيرفته اند. کانت با تأکيد بر ارزش ذاتي انسان براين باور است که انسان يگانه موجود داراي شخصيت است و به عنوان فاعل يک فعل اخلاقي ـ عملي بالاتر از هر ارزش قرار دارد. انسانيت انسان به لحاظ حقوقي متعلق احترامي است که مي تواند آن را از ديگران مطالبه نمايد و به لحاظ اخلاقي نيزانسان هيچ گاه نبايد چنين ارج و حرمتي را از دست بدهد.
انسان به عنوان شخص، تکاليفي نسبت به خود دارد که عقل وي برايش وضع مي کند لذا جنبه ي کوچکي از او حيوان نبايد شکوه و عظمت بخش خودآگاه او را به عنوان انسان فاسد کند. (نوبهار، 1384، ص 615)
کرامت انسان،(human dignity) در اعلاميه ي حقوق بشر براصل حقوق طبيعي بشر مبتني است؛ يعني بشر از آن جهت که بشراست و صرفاً به اعتبارانسان بودنش حقوقي دارد و هيچ امر خارجي و عارضي نبايد مانع از برخورداري وي از اين حقوق باشد و عزت و رأفت و کرامت وي بايد حفظ گردد.
اگر چه اصطلاح کرامت ذاتي در قرآن به صراحت نيامده است،اما انطباق کرامت انسان (human dignity) و يا حيثيت و کرامت ذاتي (inherent digmity) بر کرامت انسان در قرآن جاي تأمل و بررسي دارد. اگرچه آيات متعددي در قرآن کريم بيان شده اند که بر کرامت انسان، دلالت دارند و مشهورترين آن آيه 70 سوره اسراء است: «و لقد کرمنا بني ءادم و حملنهم في البر و البحر و رزقنهم من الطيبت و فضلنهم علي کثيرٍ ممن خلقنا تفضيلاً». (اسراء، 70)
ترديدي نيست که دراين آيه شريفه مراد از بني آدم، جميع نوع بشرمقصود است. (ابن عاشور، 1384ق،ج14، ص131) عدم به کارگيري از واژه ي انسان و بشر و به کار بردن واژه ي بني آدم مي تواند اشاره به داستان خلقت حضرت آدم (ع) و سجده فرشتگان و تعليم اسماء و … داشته باشد که اين خصوصيت ميان همه ي انسان ها مشترک است و خاص موحدان و مسلمانان نيست.
علاوه براين به اعتقاد مفسرالميزان، آيه ي مورد بحث در مقام امتنان،همراه با نوعي عتاب و سرزنش نسبت به نافرماني بشر از خداوند است که اين ويژگي،ايجاب مي کند که مقصود را آيه شريفه اعم از موحدان و مشرکان و کافران باشد؛ چه اگر مقصود تنها انسان هاي شايسته و مطيع بود معناي امتنان و عتاب درست نبود. (طباطبايي، 1363، ج 13، ص 214)
روح المعاني نيز،کرامت را براي همه ي آدميان از نيکوکاران و بدکاران مي داند و امتيازي را براي گروهي بر ديگري در بهره مندي از کرامت نمي پذيرد. (آلوسي، 1415ق، ج 8، ص 112) اما به تعبيرآيت الله جوادي آملي کرامت انساني در قرآن آن است که درقلمرو دين مي گنجد. قلمرو دين آن است که انسان،دين شناس، دين باور و همچنين دين دار باشد. معرفت،گرايش ومنش او، ديني است. اگر شخصي هوي مدار بود، نه خدامحور اين خليفه الله نيست؛ وقتي خليفه ي خدا نبود (کرمنا) شامل او نمي شود. (جوادي آملي، 1386، ص 4) و نيزايشان در بيان خلافت الهي با تصوير سه وجه از خلافت شخصي و نوعي و جمعي تنها خلافت نوعي را صحيح مي دانند يعني «همه ي انبيا و اولياي خدا خليفه خداي سبحان هستند و بر پايه ي نحوه ي وجودي، همگي داراي وحدت نوعي هستند؛ازاين رو مي توان گفت که در سراسر آفرينش يک حقيقت نوعي،خلافت الهي را عهده دار است و از اين حقيقت واحد نوعي درهرعصري،شخصي ظهور مي کند و به مرتبه ي جانشيني خداي سبحان مي رسد». (جوادي آملي، 1386، ص 176)
دراين نگاه کرامت شامل همه ي انسان ها نخواهد بود، بلکه کرامت ذاتي براي خليفه خدا مقصود است. اين نگاه مبتني بر مجموع آيات قرآني نيست و با سياق آيه ي شريفه ي «و لقد کرمنا بني ءادم» و بسياري از آيات ديگر که به کرامت انساني حتي کافر،اشاره دارد، سازگار نيست.
اغلب مفسران با تأکيد بر آيه کريمه ي «ولقد کرمنا بني ادم»، انسان را داراي کرامت تکويني و ذاتي مي شمرند و اين کرامت، ذاتي و خدادادي است؛ولي با توجه به آيات متعدد نکوهشگرانسان در قرآن و نيز آيات متعددي که بر قتل محاربان و بي ارزشي کافران دلالت دارد،سؤال اين است که آيا اين کرامت ذاتي و خدادادي زايل شدني و زوال پذير است؟
به مقتضاي آيه ي کريمه بايد باورداشت که تا زماني که عنوان انسان و بني آدم بر شخص صادق باشد بايد وي را داراي کرامت بدانيم و زايل شدن اين وصف از وي علت مي خواهد برخي آيات قرآن مجيد به نکوهش انسان پرداخته و نيز آياتي که بر گونه ي تمثيل،آدمياني که انديشه و بصيرت و شنوايي ندارند را به چهارپايان بلکه گمراه تر از آنان به شمار مي آورد؛ (اعراف، 179) که به نظر مي رسد،چنين آياتي بيشتر ناظر به رفتارو اعمال کافران و ملحدان باشد که با کار خود کرامتي که در وجودشان و فطرتشان نهاده شده بود به فعليت نرسانده اند و از اين کرامت بهره برداري نکرده اند البته اين افراد برحسب اقوال و افعال و مواضعي که دارند دردين حکم متناسب با خودشان را دارند. پس انسان بما هو انسان،در قرآن و دين صاحب کرامت است مگر اينکه خودش به گونه اي با ارتکاب خيانت و جنايت بر خود يا ديگران اين حييت را از خود سلب نمايد؛زيرا ارتکاب جنايت با خيانت بر هرانساني ناقض اصل حيثيت و کرامت ذاتي اوست و اگر زماني کسي حيثيت ديگران را محترم نشمرد در واقع حيثيت ذاتي خويش را ارج ننهاده و آن را از خود سلب کرده است.
2-3 گونه هاي کرامت انسان در قرآن
در گفتمان قرآن کريم به دوگونه از کرامت براي انسان تعبير شده است:
الف. کرامت ذاتي: «ولقد کرمنا بني ءادم و حملنهم في البر و البحر و رزقنهم من الطيبت و فضلنهم علي کثيرٍ ممن خلقنا تفضيلاً». (اسراء، 70)
ب.کرامت ارزشي يا اکتسابي: «إنّ أکرمکم عندالله أتقاکم». (حجرات، 13)
1-2-3 کرامت ذاتي انسان
کرامت ذاتي کرامتي اعطايي از جانب خداوند سبحان براي همه ي آدميان است،يعني دراين نوع از کرامت همه ي انسان ها درآن برابرند و در آن نسبت به يکديگر امتيازندارند و از اين حيث درحقوق عمومي و اجتماعي با هم برابرند.
اين کرامت براي همه انسان ها وجود دارد و مادام که آن را با اراده ي خود از طريق ارتکاب جنايت و خيانت بر خويشتن و ديگران از خود سلب نکنند شايسته ي تکريم است. براساس دلالت صريح آيه ي مزبور،خداوند انسان را ذاتاً مورد تکريم قرارداده است و همه ي انسان ها بايد اين کرامت را براي همديگربه رسميت بشناسند و خود را در برابر آن مکلف ببينند. به تعبيرزحيلي، «اسلام مردمان را برادر و همکار در راه حق و حقيقت مي خواهد نه اينکه گروهي را بندگان گروهي ديگر و برخي را حاکم بر ديگران قرار دهد و هيچ کس را بر نژاد بر ديگري امتيازي نيست».(زحيلي، 142-، ص 8)
پس درکرامت ذاتي،خداوند انسان را به گونه اي آفريد که در مقايسه با ديگر موجودات از لحاظ ساختمان وجودي از امکانات و مواهبي برخورداراست که حاکي از عنايت ويژه خداوند به نوع انسان است و همه ي انسانها از هررنگ و نژاد و جنس از آن بهره مندند و خداوند بعد از آفرينش انسان چنين فرمود: «ثمّ أنشأنه خلقاً ءاخر فتبارک الله احسن الخالقين». (مؤمنون، 14)
آيات متعدد ديگري نيز بر کرامت ذاتي انسان دلالت دارند که به اجمال به آنها اشاره مي شود:
-1 علم به اسماء:انسان تنهاموجود شايسته ي شناخت اسماء حسناي الهي است؛«وعلم ءادم الأسماء کلها ثم عرضهم علي الملئکه فقال أنبئوني بأسماء هؤلاء إن کنتم صدقين». (بقره، 31)
-2 خلافت:انسان از نگاه قرآن کريم وجودي جامع دارد که او را شايسته ي مقام خلافت کرده است؛«و إذ قال ربک للملئکه إني جاعل في الأرض خليفه…». (بقره، 3-)
-3 تسخيرآسمان و زمين براي انسان؛«و سخرلکم ما في السموات وما في الأرض جميعاً». (جاثيه، 13)
-4 بصيرت بر خويشتن و ملهم بودن بر خير وشر؛«بل الإنسان علي نفسه بصيره». (قيامت، 14) و «فألهمها فجروها و تقواهها». (شمس، 8)
2-2-3 کرامت اکتسابي (کرامت عندالله)
درنگاه انسان شناسي اسلامي که برآمده از نگاه وحياني به انسان است،رسيدن به قرب الهي ـ که کمال نهايي انسان قرب الي الله است ـ برتقوا تکيه دارد يعني هرچه توشه ي تقوا فزوني يابد انسان در رسيدن به جوارالهي موفق تر خواهد بود و خداوند نيز گرامي ترين انسانها را در نزد خويش کسي معرفي کرده است که از تقوي،بيشترين بهره را اندوخته باشد يعني به کارگرفتن تمامي نيروهاي مثبت و ارزش هاي متعالي و تلاش کردن،درمسير پيراسته سازي روح و جان و جسم از آلودگي ها و آراستگي خويشتن خويش به زيور علم و عمل صالح و ايمان کامل.
کرامت اکتسابي آن منزلت و جايگاهي است که انسان در سايه اختيارخود به آن دست مي يابد و اين کرامت اختصاص به عده ي خاصي ازانسان ها دارد که در زندگاني خود به کمالات اختياري دست پيدا مي کنند. (رجبي، 1379، ص 129)
هرچند آيه 13 سوره حجرات بر کرامت عندالله تأکيد دارد. اما بخش اول همين آيه شريفه تأکيد بر برابري انسان ها با وجود اختلاف درجنس و نژاد دارد «إنّا خلقنکم من ذکرٍ و انثي و جعلنکم شعوباً و قبائل لتعارفوا»؛ (حجرات، 13) و هرگونه امتيازي را در زندگي اجتماعي لغو مي کند اما تقوا را ملاک برتري قرار مي دهد و هشدار مي دهد که اين ملاک امتياز عندالله است.
به يقين انسان ها در کرامت اکتسابي (عندالله) يکسان و برابر نخواهند بود چرا که اين عرصه اي است که بايد مجاهدت نمود و به اختيارخود به کمالات اختياري دست يافت.به تعبير علامه جعفري «اگرمتفکري يا مکتبي ادعا کند که همه انسان ها در برخورداري از حق کرامت و شرف انساني يکسانند و هيچ تفاوتي با ديگري ندارد قطعاً سخني نامفهوم مي گويد. آيا معقول است که علي بن ابيطالب با ابن ملجم هواپرست و جنايتکار بزرگ تاريخ بدون تفاوت،ازحق کرامت و شرف انساني برخوردار باشند». (جعفري، 1379، ص 356)
نکته ديگراينکه راز کرامت انسان در اين آيه شريفه به صراحت بيان نشده است اما ادامه ي آيه «ولقد کرمنا بني ءادم»، بيانگر رازکرامت انسان است،چرا که منشأ استيلاي بشر بر امکانات موجود درجهان همان عقل و انديشه اوست.
انسان به پشتوانه اين توانايي است که بر مواهب طبيعي سلطه مي يابد و حقايق اشياء را درک مي کند. (زحيلي، 1422ق، ج 3، ص 1372) به تعبير ثعالبي برترين چيزي که مورد تکريم قرارگرفت عقل است که بدان معرفت خداوند سبحان بدست مي آوريد و انسان کلام الهي را درک مي کند و از نعمت هايش بهره مند مي گردد. (ثعالبي، 1418، ج 3، ص 487) و به تعبير علامه طباطبايي،سرتکريم آدمي به عقل است، که به هيچ موجود ديگري داده نشده است. (طباطبايي، 1363، ج 13، ص 215) اگر چه دراين ميان برخي راز کرامت انسان را امورديگري برشمرده اند.
برخي معيارکرامت انسان را روح او مي دانند که جنبه ي ملکوتي انسان را تأمين مي کند. (جوادي آملي، 1385، ص 83) و برخي نيز راز کرامت را، روح انسان علاوه بر امتيازات جسمي و مجموعه اي از استعدادهاي عالي و توانايي بسيار براي پيمودن مسيرتکامل به طورنامحدود دانسته اند. (مکارم شيرازي، 1374، ج 4، ص 2241) و برخي تکريم انسان را به اندام موزون و قامت راست و برخي به اينکه انسان تنها موجودي است که مي تواند غذاي خود را با دست بخورد و … دانسته اند. (بغدادي، 1415، ج 3، ص 138) معتقدان به اين نکته که رمز و راز کرامت انسان به عقل اوست و استدلال آنان به اين که لازمه ي بهره مندي انسان از جهان هستي و تسلط برآن، و حتي به کارگرفتن دين در زندگي و حفظ کرامت ديگرن و رابطه ي صحيح با پروردگار و…از کارکردهاي عقل است و آيات متعدد قرآن بر انديشه کردن انسان تأکيد کرده اند و نيز برعدم انديشه ي او در نظام هستي را مورد مذمت قرار داده اند. به کاربردن واژه هايي چون اولوالالباب، اولوالنهي، لعلکم تعقلون و… نشان از آن دارد که انسان انديشمند، مخاطب کلام وحياني است و روايات فراواني که بر ارزش انديشيدن و تفکر و تدبرتأکيد دارند گوياي اين حقيقت است. پس مي توان با مجموع آيات و روايات،راز کرامت انسان بما هو انسان را در عقل وي دانست،اگرچه اين اعتبار در رويکرد اجتماعي و حقوقي و دنيوي به انسان است.
4- خاستگاه کرامت انسان
يکي ازنکات کليدي که بايد در کرامت انسان بدان پرداخته گردد،اين است که منشأ و خاستگاه کرامت انسان کدام است؟ آيا انسان بما هو انسان خود منشأ کرامت خويشتن است؟ يا اينکه منشأ کرامت انسان به جعل و اعطاء کسي درخارج از وجود انسان وابسته است؟
پاسخ خداباوران و مؤمنان به اين پرسش کاملاً روشن است و آنان مبدأ و منشأ اين کرامت را خدا مي دانند قرآن کريم در آيه 70 سوره اسراء به صراحت کرامت بني آدم را به خداوند نسبت مي دهد و مفسران و قرآن پژوهان،همگي به تبيين رازکرامت انسان در قرآن پرداخته اند اگر چه در ميان تفسيرپژوهان ديدگاه واحدي در رمز و راز کرامت انسان مشاهده نمي شود،اما دراينکه منشأ اين کرامت از جانب خداوند سبحان است ترديدي ندارند.
نکته ديگراينکه بسياري از محققان با استناد به همين آيه ي شريفه کرامت انسان را به ذاتي ـ تکويني و اکتسابي ـ ارزشي تقسيم نموده اند. اما ماده گرايان منشأ اين کرامت را براين استعدادهاي عالي انساني مي داند که به طورطبيعي همراه اوست يعني قواي عقلي و فکري،اراده ي آزاد و کمالات اخلاقي و توانايي هاي بسيار انسان، برخاسته از طبيعت اوست. موجودات ديگر در طبيعت فاقد چنين نيروها و استعدادهايي بوده و توان هماوردي و همدوشي با انسان را ندارند.
پس انسان موجود برتر طبيعت است و اين همان حقيقت و کرامت ذاتي و طبيعي انسان است که کسي جز خود بشر نمي تواند آن را سلب يا مانع يا مزاحم گردد. تجربه ي تاريخ بشرنيزنشان مي دهد که اعتقادبه امتيازهاي نژادي،قومي و زباني و… همواره زمينه تسلط افراد و اقوام يا ملت ها بر افراد يا ملل ديگر شده و درنتيجه به ناديده گرفتن حيثيت انساني آنها و تجاوز به حقوق آنها توسط انسان هاي مسلط انجاميده است.
اگرچه تدوين کنندگان اعلاميه ي حقوق بشر از استناد به خداوند به عنوان منشأ حقوق خودداري کردند و با اينکه نماينده ي هلند و برخي کشورهاي اروپايي و غيراروپاي که تلاش کردند تا در پيش نويس اعلاميه حقوق بشر، کرامت ذاتي انسان را به خداوند مستند کنند، اما به گفته ي مايکل فريمن، (michael freeman) آنها احتمالاً به اين دليل که خداوند يک مفهوم ذاتاً اختلافي شده بود به خداوند اشاره اي ننمودند و بدين سان رهيافتي ضد بنيادگرايي و در راستاي فرضيه ي نفي خدا پيش گرفتند،آنان دراين باره از انديشه اي پيروي کردند که منتسکيو سال ها پيش از تدوين اسناد حقوق بشر آن را پي ريزي نموده بود و درآن بدون ارائه دلايل استواري، مخالفت خود را برمبنا قرار گرفتن قوانين و مقررات مذهبي براي حقوق مدني ابراز کرده بود. (نوبهار، 1384، ص 613)
تفاوت اين دو رويکرد به منشأ کرامت انسان،هم در بعد نظر انسان شناسانه و هستي شناسانه مطرح است و هم در بعد عملي و کارکرد ضمانت اجرايي آن.
تدوين حقوق بشربا نگاه مادي گرايانه و بدون شناخت دقيق و عميق انسان و بدون استناد آن به خداوند،بي ترديد، ناقص و ناتوان خواهد بود. به تعبير آيت الله جوادي آملي (بينش مادي که طبيعت را در مدار بسته مسيرافقي آن تفسير مي کند هرگز به اوج عروج عمودي او نمي انديشد.اگر بخواهد درباره علوم انساني نظيرحقوق، اخلاق و سياست تدبرنمايد محصولي جز ابترو منقطع بودن نخواهد داشت و اگر کسي تمام حقيقت انسان را همان طبيعت او بداند و فطرت را چيزي غير از جنبه ي طبيعي انسان نداند بخش مهم و اصيل انسانيت را انکار کرده و در اين حال حقوق آن به طور صحيح تدوين نخواهد شد. (جوادي آملي، 1386، ص 6-8)
در بعد رفتاري استناد کرامت انسان به باورهاي ديني تأثيري بسزا در حفظ کرامت و به سامان شدن تعامل انسان ها خواهد داشت؛زيرا زماني که اسلام به عنوان شريعتي آسماني کرامت ذاتي انسان را فارغ از رنگ و نژاد و زبان و جنسيت و قوميت و… به رسميت بشناسد و همه فرزندان آدم را صاحب ارزش و کرامت بداند و رعايت حرمت و کرامت انسان ها را موجب وصول به کمال و قرب الهي بپذيرد؛خود را اسير امتيازات ظاهري افراد نخواهد کرد و همه ي انسان ها را مورد احترام خويش قرار خواهد دادوحتي براي خويش نيز نسبت به ديگران برتري احساس نخواهد کرد بلکه به طور قطع با اين رويکرد در باور مبدأ و معاد،کمترين ستمي و ارتکاب جرمي را نسبت به ديگران روا نخواهد داشت تا به کرامت عندالله «إن أکرمکم عندالله أتقاکم»؛(حجرات، 13) دست يابد و در نزد خداي سبحان جاي گيرد؛که «إن المتقين في جناتٍ ونهار في مقعد صدق عند مليک مقتدر». (قمر، 54-55)
از سويي،اصل کرامت ذاتي انسان از اصول جهاني و فرا منطقه اي قرآن کريم است که اختصاصي به صنف و گروهي خاص ندارد.با تأمل در رسالت جهاني و جاوداني قرآن کريم و نيز تدبردربسياري ازخطاب ها و دعوت و دستوراتي که براي عموم آدميان بيان داشته است ـ مانند وفاي به عهد و پيمان، اگر چه با غيرمؤمنان بوده باشد ـ به نظر مي رسد به تعبير جوادي آملي «اصولاً دستور بنيادين اسلام اين است که مسلمانان نسبت به خانواده ي جهاني به چشم احترام و وفا بنگرند». (جوادي آملي، 1386، ص 151) از سويي ديگر اين نکته را هم بايد درنظرگرفته شود که حدود کرامت انسان ها تا کجاست و چه کساني از دايره ي کرامت انساني بيرون خواهد بود؟ و اين خود راهگشاي رويکرد جديدي در تعامل با جهانيان خواهد بود که بر بسياري از روايات حکومت دارد و برخي روايات ناسازگار با اين آيات را يا بايد تأويل کرد و يا با ارجاع متشابهات به محکمات و عام به خاص و … تفسير درست و منطق با روح کلي حاکم بر آيات قرآن کريم ارائه داد.
همه تعاليم اخلاقي و حقوقي با عنايت به اين اصل نظري و در سازگاري کامل با آن تنظيم شوند هنگامي که بپذيريم انسان گوهري کريم و ارزشمند است خواه ناخواه براين باور خواهيم بود که نه تنها آزادي،امنيت و… حق اويند بلکه بايد به گونه اي تفسيرو تنظيم شود که باکرامت وي سازگار باشند». (جوادي آملي، 1386، ص 162)
آيات فراواني که بيانگراحترام به انسان هاي غيرمسلمان است چون: «لا ينهاکم الله عن الذين لم يقتلوکم في الدّين»، (ممتحنه، 8) «ولا تجادلوا أهل الکتاب إلّا بالّتي هي أحسن»؛(عنکبوت، 46) «و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله» نشان ازاهتمام اسلام به کرامت انسان دارد و بايد از افراط و تفريط درتعامل با مسلمانان و مؤمنان و غير مسلمانان پرهيزکرد. اين بدان معنا نخواهد بود که همه انسان ها در همه حال برخورداراز کرامت اند بلکه امکان دارد با ارتکاب خيانت يا جنايت برخود يا ديگران از شمول کرامت بي بهره شوندو با رفتارخود کرامت را ازخويشتن خويش سلب نمايند.
همانگونه که کرامت انسان اصل ثابت قرآني است بايد با پويا نمودن فقه اسلام و پاسخگويي به برخي شبهات، به دفاع از اصول قرآني در قصاص و احکام حدود و ديات و ارث پرداخت؛چرا که اين احکام،خود در راستاي حفظ کرامت انسان بيان شده اند و با تبيين کارآمد احکام قطعي دين و فلسفه آن باور داشت که دين درعرصه ي اداره ي دنيا به سامان و برآمده از کرامت انسانها از هر قشر و جنس و نژاد موفق است و لازمه ي اين سخن اين نخواهد بود که کرامت انسان مختص گروهي دين باور و خداخواه است، بلکه حفظ کرامت همه انسان ها برآمده از تعاليم اسلامي است و از سويي انسان ها مي تواند با برخورداري از تقوي و تقويت ايمان و عمل صالح و پرهيز از اهانت به ديگران به جايگاه شايسته، وارستگان و رستگاران بار يابد.
نتيجه
-1 درادبيات قرآن کريم،کرامت وصفي تشکيکي است که هم بر خداوند و هم برپيامبر (ص)، جبرئيل، قرآن، انسان، عرش الهي، فرشتگان و رزق اطلاق شده است و چون از جنس وجود ماهيت بردارنخواهد بود.
-2 آموزه هاي اسلام،انسان را خليفه ي برگزيده و مورد ستايش پروردگار معرفي کرده است که با سيطره بر آسمان ها و زمين و به دوش گرفتن امانت خداوندي، ارزشي بي نظير را در نظام تکوين يافته است. اين موجود برگزيده، داراي کرامتي ذاتي است که درميان نوع بشر، در دارا بودن آن، تفاوتي نيست؛اما اين دارايي، دائمي براي بشر نخواهد بود، چرا که بشر با ارتکاب خيانت يا جنايت اين کرامت خدادادي را از کف خواهد داد. انسان ها نيز با بهره گيري از تقوي و گام نهادن در مسيرايمان و عمل صالح، مي توانند به گرامي ترين درجات دست يابند.
-3 در نگاه انديشمندان اسلامي ـ که برگرفته از تعاليم اسلامي است ـ عقل ارزشي بالا دارد تا جايي که بسياري از آنان، راز و رمز کرامت مندي انسان را در بهره مندي وي از عقل دانسته اند که اين نگاه با آيات و روايات بسياري مورد تأييد است.
-4 ديگر اينکه خاستگاه کرامت انسان در مکاتب مادي، از طبيعت انسان است و دراين رويکرد، نه انسان جاودانه است و نه کرامت وي امري مقدس و با پشتوانه اي فراگير؛درحالي که به اعتقاد مؤمنان، کرامت انسان منشأ الهي دارد و هر امري که منتسب به خداوند سبحان باشد مقدس است. با شناخت کرامت انسان در قرآن،مي توان آغازي بي نهايت و زيبا براي انسان ترسيم کرد و هم انسان را در حرکتي زيبا و متعالي تا بي نهايت به تصويرکشيد و هم براي کرامت انسان در همه حالات پشتوانه اي توانا وجود دارد که با رعايت کرامت خود وديگران،جهاني سرشار از کرامت و فضيلت خواهد ساخت.
نويسنده: بهروز يداله پور