فتنه در لغت و قرآن
واژه فتنه 3 بار در قرآن آمده، مشتقات آن 26 بار در قرآن و در چهار آيه با ضمير، تركيب شده است.
چنانچه فتن با «عن» متعدي شود بمعناي خدعوك است معناي خدعه و نيرنگ در آن نهفته است. (مفردات راغب)
اصل فتن وارد كردن طلا در آتش است تا خالص و ناخالصي آن معلوم شود و به همين معنا در آيات ذيل آمده: «يوم هم علي النار يفتنون»
«ذوقوا فتنتكم» (ذاريات 14و13)
روزي كه آنان بر آتش مي سوزانند- بچشيد عذاب خود را.
فتنه در قرآن به معناي امتحان و آزمايش به كار رفته است. «فتناك فتونا» (طه/4) موسي را بارها آزموديم.
فتنه مانند بلاء است هردو در موردي به كار مي رود كه آدمي به سختي و راحتي مي افتد خداوند درباره سختي و راحتي چنين فرموده است «و نبلوكم بالشر والخير فتنه» (انبياء 35) ما شما را با بديها و نيكي ها آزمايش مي كنيم.
درمورد سختي افتادن از قول هاروت و ماروت مي فرمايد: «انما نحن فتنه» (بقره 102) همانا ما وسيله آزمايش شمائيم و «قاتلوهم حتي لاتكون فتنه» (بقره 193) با آنها پيكار كنيد تا فتنه از بين برود.
«واحذرهم ان يفتنوك» (مائده 49) «و ان كادوا ليفتنونك» (اسراء73) نزديك است كه با منصرف ساختن تو از آنچه كه بتو وحي شده است تو را در سختي و امتحان بياندازند. (و لكنكم فتنتم انفسكم» (حديد 14) ليكن شما خودتان را در عذاب و بليه افكنديد.
نسبت به اموال و اولاد اطلاق فتنه شده است. «انما اموالكم و اولادكم فتنه» (تغابن 15) اولاد و مال مايه آزمايش شماست. (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون» (عنكبوت 2) آيا مردم مي پندارند كه چون گفتند ايمان آورديم مورد آزمايش قرار نمي گيرند.
فتنه از افعال مشترك بين بنده و خداست مانند امتحان، مصيبت، قتل، عذاب و ديگر افعال ناگوار. اگر اين افعال ازطرف خداوند باشد جنبه حكمت و مصلحت دارد و هرگاه از انسان باشد بدون فرمان خدا، ضدحكمت و مصلحت است. از اين جهت است خداوند انسان را دراين موارد نكوهش مي كند. «والفتنه اشد من القتل» (توبه191) فتنه گري از آدم كشي بدتر است: «و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكه و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا» (مدثر31) تعداد آنان را براي آزمايش كافران قرار داديم.
فتنه درقرآن به معناي گمراه كردن آمده است «ما انتم عليه بفاتنين» (صافات 162) هرگز نمي توانيد گمراه كنيد.
«واحذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك» (مائده 49) از آنها برحذر باش كه در بعضي از احكامي كه بر تو نازل شده بفريبند.
در تركيبات عربي آن، سه تركيب آمده فتنه الصدر، همان وسواس را گويند فتنه الحياء، عدول از راه گويند فتنه الضرر، شمشير و فتنه السراء زنان را معنا كرده اند در حديثي از پيغمبر چنين آمده «ابتليتم بفتنه الضراء و صبرتم و ستبتلون بفتنه السراء» شما بر شمشير مبتلا شديد و صابر بوديد و بزودي بر فتنه «سراء» يعني فتنه زنان گرفتار مي شويد.
حضرت علي(علیه السلام) فرمود: فتنه در سه چيز است: 1-دوستي زنان كه آن شمشير شيطان است (البته از راه حرام) 2- نوشيدن شراب كه دام شيطان است 3- محبت درهم و دينار و آن تير شيطان است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هركه حقيقت قرآن را درك كند از فتنه ها نجات مي يابد1.
اما در نهج البلاغه حضرت علي(ع) راجع به فتنه و نشانه هاي آن و راه گريز از آن و همراه نبودن با فتنه گران درجاجاي آن كتاب، سخناني دارد.
ابتداء، جمله معروف حضرت را بيان مي كنيم: «كن في الفتنه كابن اللبون لاظهر فيركب و لاضرع فيحلب» 2
در فتنه ها چون شتر دوساله باش نه پشتي دارد كه سواري دهد و نه پستاني كه او را بدوشند.
سؤالي كه ممكن است مطرح شود انسان بايد در همه فتنه ها چنين باشد؟ اگر حق را تشخيص داد و فتنه گران باطل را شناخت آيا وظيفه «كابن اللبون» بودن است يا اينكه از حق دفاع بايد كرد؟
بعضي كه با روح كلام حضرت آشنايي ندارند براي فرار از وظيفه به اين حديث استدلال و راه فرار را برقرار ترجيح مي دهند آيا كلام حضرت ناظر به اين معناست؟ حتما چنين نيست.
در ذيل كلام حضرت، علامه تستري چنين مي نويسد: فتنه بمعناي آزمايش كردن دينار است بر چيزي كه داخل آتش شود امتحان مي شود (ناخالصي آن مشخص مي گردد) گفته اند«الناس عبيدالفتانين» انسانها بنده درهم و دينارند سپس مي نويسد: اين عبارت حضرت، نظير اين عبارات و مثلهاست كه در جامعه بيان مي شود (ما هو رطب فيعصر و لا يابس فيكسر) نه تر است كه بتوان آبش را گرفت و نه خشك است كه شكسته شود- يا مثل «لاتكن حلواً فتزدرد و لا سّرا قتلغظ» نه آن قدر شيرين باش كه خورده شوي و نه آن قدر تلخ كه دور اندازند- يا مثل: «ان كنت من اهل الفتن فلا تدر حول الفتن».
اگر اهل زيركي هستي اطراف فتنه ها مباش. سپس عبارات ابن ابي الحديد را نقل مي كند: ايام فتنه ايامي است كه دو رئيس گمراه باهم ديگر، نزاع دارند و هر كدام افرادي را به ضلالت مي كشانند و طرفداراني تربيت مي كنند مثل فتنه (عبدالملك و ابن زبير) و مثل (فتنه مروان و ضحاك) و مثل (فتنه حجاج و ابن اشعث) و اما اگر يكي حق بود ايام فتنه نيست مثل (جنگ جمل و صفين)3.
در كتاب منهاج البراعه ميرزا حبيب اله خوئي پس از نقل كلام حضرت، چنين مي نويسد: واژه فتنه همان معناي عرفي است كه از آن فهميده مي شود و آن اضطرابي است كه دامن گير جماعتي يا امتي مي شود. اكثراً جنبه سياسي يا وسيله كسب قدرت و باعث حيازت مقام امامت است.
پس از آنكه عبارات ابن ابي الحديد را نقل مي كند مي نويسد: مقصود از «فتنه» اعم است و مراد از دستور و وظيفه، امري اتم، مقصود حضرت چنين نيست كه عزلت و انزوا و تغافل و غفلت را دستور داده باشد بلكه مقصود حضرت حذر كردن و كمك نكردن به سران فتنه است و فرق نمي كند فتنه سياسي باشد يا غيرسياسي، مثل فتنه، خلق قرآن كه در زمان مأمون بوجود آمد.
تخاصم بين دو گمراه باشد يا تخاصم بين حق و باطل مثل فتنه سقيفه و جمل و صفين.
مقصود حضرت اين كه فتنه گران را كمك نكنيد و تمسك بحق كنيد عزلت براي مسلمان جائز نيست بلكه واجب است قيام كنند همانگونه كه خداوند ميفرمايد «قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرادي»4 دفاع از حق در هر زمان و مكاني با هر تواني واجب است.
اگر معناي كلام حضرت چنين باشد كه در هر فتنه اي انسان خودش را مسئول نپندارد هيچ حقي زنده نمي شود تمام مبارزات انبياء و اولياء حق، با فتنه گران و كج انديشان، بايد بي معنا باشد.
سكوت و عدم دفاع از حق، وظيفه همگان خواهد بود. آيا اين فرهنگ شايسته و بايسته چه ديني است؟ معاذالله.
حضرت علي(ع) در نهج البلاغه راجع به فتنه و آثار شوم آن سخنان بسياري دارد فتنه جاهليت، فتنه امويان، فتنه خلافت، فتنه پس از خلافت، روند فتنه ها در تاريخ، ريشه هاي فتنه، راه گريز از فتنه، نشانه هاي فتنه گران و دهها موضوع مي توان از سخنان حضرت استخراج كرد.
كتابي نمي توان يافت كه راجع به فتنه، بمعناي كلي آن، اينقدر متعرض شده باشد. زمان آن حضرت زمان توأم با فتنه و آشوب بوده است از اينجاست كه حضرت موضوع فتنه و معرفي چهره فتنه گران را معرفي نموده است. ما در اين نوشته به سه موضوع اساسي مي پردازيم كه جنبه كاربردي در عصر ما دارد 1- ريشه هاي فتنه 2- شناخت فتنه از كلام امام(قدس) و رفع آن 3- راه نجات از فتنه در اين سه بحث، تكيه بر نهج البلاغه و روايات ائمه(ع) خواهد بود.
ريشه هاي فتنه
1- هواپرستي و بدعت
«انما بدء وقوع الفتن أهواء تتبع و أحكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله و يتولي عليها رجال رجالا علي غير دين الله فوالله أن الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين و لو أن الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه ألسن المعاندين و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشيطان علي أوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني»5
ترجمه: آغاز پديد آمدن فتنه ها هواپرستي و بدعت گذاري در احكام الهي است نوآوريهائي كه قرآن مخالف است گروهي با اين دو انحراف، بر گروهي مسلط شوند كه برخلاف دين خداست اگر باطل با حق مخلوط نمي شد بر طالبان حق پوشيده نمي ماند و اگر حق از باطل خالص مي گشت زبان دشمنان قطع مي گرديد اما قسمتي از حق و قسمتي از باطل را مي گيرند و به هم مي آميزند آن جاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مي شود و تنها كسانيكه مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات مي يابند.
قال المسيح(علیه السلام): «خذوا الحق من اهل الباطل و لاتأخذوا الباطل من اهل الحق، كونوا نقادالكلام، فكم من ضلاله زخرفت بآيه من كتاب الله.»6
حق را از اهل باطل بپذيريد و باطل را از اهل حق نپذيريد، سخنان را نقد كنيد چه بسا گمراهي هائي است كه به آيه اي از كتاب خدا زينت داده شده است.جنگ جمل در سال 63 هجري يعني چندماه پس از استقرار حكومت علي برپا شد و با بيش از سي هزار كشته به پايان رسيد آتش افروزان اصلي، سه نفر بودند، عايشه و طلحه (پسرعموي عايشه) و زبير (شوهرخواهر عايشه)
انگيزه آنان جز هواپرستي، دنياخواهي و مال پرستي چيزي نبود محروم ماندن آن دو تن از صحابي پيغمبر(ص) از مناصب سياسي و كاهش مقرري و احتمال از پس گرفتن بيت المال از آنان باعث شد جنگي راه بياندازند كه سي هزار كشته و حتي خود آنان نيز كشته شوند.
موقعي حضرت از آنان پرسيد چرا با من مخالفت مي كنيد آندو به صراحت گفتند شيوه تو در مخالفت با عمر، در تقسيم حقوق و مزايا.7
2- تعصب
يكي از عوامل ديگري كه باعث فتنه مي شود تعصب نابجاست چه خونهائي كه در سايه تعصب ريخته نشده، و چه حقائقي از بين نرفته، و چه اموالي به آتش كشيده نشده است. تعصب نابجا خانمان سوز است در قرآن و روايات مذمت زيادي از تعصب شده و آثار شوم آن بيان گرديده است.
تعصب عبارت است از جانبداري كردن بي قيد و شرط و بدون منطق، از كسي و يا از طريقه و مذهبي و حمايت و ياري كردن، و به چيزي دلبسته و مقيد بودن و سخت از آن دفاع كردن.
واژه تعصب در اصل: حمايت و دفاع از خويشان پدري بوده و سپس با توسع و تعميم به گروه و يا چيزي (مانند زبان، نژاد، ملت، قبيله، حزب، منطقه، شهر و كشور و يا شغل و پيشه، كه شخص بدان وابسته و دلبسته باشد و بي قيد و شرط به حق و بناحق از آن دفاع كند اطلاق مي شود.8
در لسان العرب آمده: عصبي به كسي گويند كه قوم خود را در ظلم و ستم ياري دهد.9
از امام سجاد(علیه السلام) درباره عصبيت نكوهيده سؤال شد فرمود: «العصبيه التي ياثم عليها صاحبها ان يري الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين و ليس من العصبيه ان يحب الرجل قومه و لكن من العصبيه أن يعين قومه علي الظلم»01
عصبيتي كه صاحب آن به گناه مي افتد، اين است كه شخص بدان قوم خود را از اقوام ديگر بهتر بداند و كسي كه قوم خود را دوست داشته باشد عصبيت نيست. عصبيت جايي است كه قوم خود را در ظلم و ستم ياري دهد.
در تعصب نتيجه غلط گرفته مي شود و لو از روي اخلاص وغيرت، دفاع صورت گيرد.
خوارج براي خدمت به اسلام و اقامه عدل امام عدل را به شهادت رساندند و آن دفاع، كوركورانه بود حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مي فرمايد: «ولقد نظرت فما وجدت احدا من العالمين يتعصب لشيء من الاشياء الا عن عله تحتمل تمويه الجهلاء او حجه تليط بعقول السفهاء غيركم فانكم تتعصبون لامر ما يعرف له سبب و لا عله اما ابليس فتعصب علي آدم لاصله و طعن عليه في خلقته فقال أنا ناري و أنت طيني و أما الاغنياء من مترفه الامم فتعصبوا لاثار مواقع النعم فقالوا نحن أكثر اموالا و أولادا و ما نحن بمعذبين فان كان لابد من العصبيه فليكن تعصبكم لمكارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور التي تفاضلت فيها المجداء و النجداء من بيوتات العرب و يعاسيب القبائل بالاخلاق الرغيبه و الاحلام العظيمه و الاخطار الجليله الاثار المحموده فتعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجوار و الوفاء بالذمام و الطاعه للبر و المعصيه للكبر و الاخذ بالفضل و الكف عن البغي و الاعظام للقتل و الانصاف للخلق و الكظم للغيظ و اجتناب الفساد في الارض»11
من در اعمال و رفتار جهانيان نظر دوختم، هيچ كس را نيافتم كه بدون علت درباره چيزي تعصب ورزد، جز با دليلي كه با آن ناآگاهان را بفريبد. و يا برهاني آورد كه در عقل سفيهان نفوذ كند، جز شما، زيرا درباره چيزي تعصب مي ورزيد، كه نه علتي دارد و نه سببي، ولي شيطان به خاطر اصل خلقت خود بر آدم(ع) تعصب ورزيد، و آفرينش او مورد سرزنش قرار داد و گفت «مرا از آتش و تو را از گل ساخته اند»؛ و سرمايه داران فساد زده امت ها، براي داشتن نعمت هاي فراوان تعصب ورزيدند و گفتند: «ما صاحبان فرزندان و اموال فراوانيم و هرگز عذاب نخواهيم شد».
پس اگر در تعصب ورزيدن ناچاريد، براي اخلاق پسنديده افعال نيكو، و كارهاي خوب تعصب داشته باشيد، همان افعال و كرداري كه انسان هاي با شخصيت، و شجاعان خاندان عرب، و سران قبائل در آنها از يكديگر پيشي مي گرفتند يعني اخلاق پسنديده، بردباري به هنگام خشم فراوان، و كردار و رفتار زيبا و درست و خصلت هاي نيكو، پس تعصب ورزيد درحمايت كردن از پناهندگان و همسايگان، وفاداري به عهد و پيمان، اطاعت كردن از نيكي ها، سرپيچي از تكبر و خودپسندي ها، تلاش در جود و بخشش، خودداري از اينكه ستمكاران را بزرگ شمردن، انصاف داشتن با مردم، فرو خوردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، تا رستگار شويد.
طولاني ترين خطبه حضرت علي (ع) خطبه قاصعه مي باشد. قاصعه يعني قلع و قمع كننده. در اين خطبه آثار شوم تعصب را حضرت بيان داشته، به بعضي از فرازهاي خطبه اشاره مي شود.
الف: ابليس پايه گذار تعصب و سرسلسله مستكبران است (فعدوا الله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذي وضع اساس العصبيه )
ب: فرد متعصب كوچك و فرودست است (الا ترون كيف صغره الله بتكبره و وضعه بترفعه مخبله في الدنيا مدحورا و اعدله في الاخره سعيرا)
ابليس در دنيا فرودست و در آخرت آتش براي او آماده است.
ج: تعصب باعث نفوذ شيطان است (فانه ملاقح الشنان و منافخ الشيطان) تعصب محل رويش كينه و راه نفوذ شيطان است.
د: مبارزه با عصبيت از وظائف انساني است (فاطفئوا ما كمن في قلوبكم من نيران العصبيه و احقاد الجاهليه )
هـ: به عبرت آموزي از كساني كه بر اثر عصبيت از بين رفتند. (فاعتبروا بما كان فعل الله بابليس اذا خبط عمله الطويل و جهده الجهيد)
يكي از علل پيدايش فاجعه عاشورا تعصب قبيله اي بود در جنگ بدر و خندق، ضربات سنگيني به قريش وارد كردند بعدها به صورت تعصبات بني اميه، در برابر اهل بيت و بني هاشم جلوه گر شد اشعاري كه يزيد در شام، در حضوراهل لبيت و سر امام حسين (ع) خواند حاكي از تعصب جاهلي او بود:
ليت اشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لست من خندق ان لم انتقم
من بني احمد ما كان فعل
اي كاش بزرگان قبيله ام كه در جنگ بدر كشته شدند حضور مي داشتند و مي ديدند كه شمشيرها و نيزه ها چگونه بر سر خزرجيان فرود مي آيد و شيونشان بلند است.
اگر از خاندان احمد (پيغمبر ص) در برابر آنچه (در جنگ خندق) كردند انتقام نگيريد از قريشيان اهل خندق نيستيم.21
پی نوشت :
1- دائره المعارف تشيع/ ج21 واژه فتن.
2- نهج البلاغه، حكمت1.
3- نهج الصباغه في شرح نهج الفصاحه : ج41، ص4.16
4- منهاج البراعه: ج12، ص.7
5- نهج البلاغه خطبه.50
6- محاسن ج1، 922.
7- شرح ابن ابي الحديد ج7، ص14.
8- آسيب شناسي خواص، غلامعلي نعيم آبادي، ص3.8
9- لسان العرب، ج.9
01- اصول كافي، ج2، ص.333
11- نهج البلاغه
21- الملهوف علي قتلي الطفوف، سيدابن طاووس، ص412.
صدر اللهي دامغاني