يكي از پرسش هاي بنيادين بشر از آغاز، هدف از آفرينش است؟ دغدغه اي كه همواره او را به خود مشغول داشته و دارد، انسان با يافتن پاسخ آن، نه تنها هدف را مي يابد بلكه به نقش، جايگاه و وظايف خود نيز آگاه مي گردد و از بي معنايي رهايي مي يابد.
يافتن پاسخ درست به اين پرسش بنيادين با دشواري هاي چندي رو به رو بوده است. درك نادرست از خود و هستي، محدوديت هاي زماني و مكاني، عدم احاطه علمي به چرايي و چگونگي پديده ها، ناپيدايي آغاز و انجام و امور ديگري از اين دست، موجب مي شود تا همواره پاسخ ها را ناتمام بيابد. افزون بر اين ناتوانيها انسانها از نظر ادراك و دريافت و فهم امور تفاوت هاي زيادي دارند كه پاسخ ها گاه بسيار دشوارياب مي نمايد. از اين رو دچار سرگرداني مضاعف مي گردد.
پاسخ هايي كه از سوي فلاسفه و فرزانگان به اين پرسش داده شده است با توجه به بنيادهاي هستي شناختي و ابزارهاي معرفتي و روش هاي استنباطي در دو سويه متناقضين قرار مي گيرد. فيلسوفاني كه هستي را بدون آفريننده مي بينند و ابزارهاي معرفتي ايشان تنها حس و روش هاي علمي استنباطي ايشان تنها تجربه پذيري- ابطال پذيري يا اثبات پذيري- است، جهان را بي هدف و بي شعور مي پندارند و هدف از زندگي انساني را بهره گيري مادي از دنيا و لذت طلبي مي داند. از اين رو به اصالت لذت بسنده كرده و لذت را تنها بهره مندي بيشتر و بهتر از ماديات معنا مي كنند.
در برابر، فيلسوفاني كه از ابزارها و روش هاي معرفتي ديگر استفاده مي كنند و براي هستي وراي امور مادي، دنياي غيرمادي تصوير مي كنند هدف از زندگي را گونه اي ديگر تفسير مي نمايند. اختلاف تفاسير ايشان نيز برخاسته از اختلاف در نحوه نگرش آنان به هستي و چگونگي به كارگيري ابزارها و روشهاي معرفتي است. تفاوت هايي كه تأثير به سزايي را در نحوه بيان نقش، جايگاه و وظايف انسان از خود به جا مي گذارد.
همه اين پاسخ ها مي كوشند تا به زندگي انسان معنا بخشيده و از بي معنايي و پوچي و بي هدفي رها سازند. اين پاسخ ها مي كوشند تا وضعيت او را در نظام هستي روشن نموده و آغاز و انجام او را در حد توان بنمايانند.
يكي از روشن ترين پاسخ ها كه افزون بر معنابخشي به زندگي انسان، هدف از آفرينش و جايگاه نقش، و وظايف او را به خوبي ترسيم مي كند پاسخ هايي است كه از سوي پيامبران الهي به ويژه پيامر اسلام (ص) داده شده است. در اين پاسخ انسان مي يابد كه آغاز و انجام او از خداست: “انالله و انا اليه راجعون” و خداوند حكيم هستي را آفريده است و هدف از آفرينش رسيدن هر موجود به كمال مطلوب و لقاءالله و اين كه اين لقاء براي انسان اگر به صورت اختياري باشد بسيار مفيد است. (1)
هدف نهايي و مطلوب ذاتي انسان چيزي جز سعادت نيست كه برخاسته از “حب ذات” است و انسان به طور فطري در پي بدست آوردن آن است؛ از اين رو نه تنها چون و چرا بردار نيست بلكه در پرتو آن هدف، تمامي كارهاي ديگر معنا پيدا مي كند.
بنابراين سعادت به عنوان هدف اصلي براي خود انسان مطرح است -و انسان به طور فطري و ذاتي مي كوشد تا به آن برسد. خوشبختي كه در سايه آسايش و آرامش فراهم مي آيد، خوشبختي فرازماني و بيرون از دايره تنگ زماني است؛ و اين جز با پيوستگي و بستگي به ذات لايزال خداوندي امكان پذير نيست از اين رو به سوي آن كدح، تلاش و حركت دارد تا با پيوستگي و بستگي تام و تمام به خداوند لايزال سعادت دايم را در آغوش گيرد.
ملاك سعادت و شقاوت در معارف قرآن، لذت و رنج ابدي است؛ به اين معنا كه اسلام، و به ويژه قرآن در معناي سعادت و شقاوت تغيير نمي دهد و در اين زمينه مفهوم جديدي را مطرح نمي كند كه از دسترس درك و فهم مردم به دور باشد؛ بلكه سعادت را به همان معناي رايج لذت پايدار و شقاوت را به معناي عرفي، رنج و الم بيشتر مي داند ولي در مصداق آن دو تغيير مي دهد و چون لذايذ و آلام دنيوي دوام و ثباتي ندارد، لذايذ و آلام ابدي جهان آخرت را به عنوان مصاديق صحيح و حقيقي سعادت و شقاوت مطرح مي كند.
مفاهيم لذت و سعادت و انديشه هاي مربوط به آن دو واجد نزديكي عميقي است. انديشه هاي لذت جويي و سعادت خواهي آبشخورها و منابع فكري نزديك و در برخي موارد يكساني دارد؛ ولي تفاوت ها و پيچيدگي هايي در كاربردهاي تاريخي آنها پيش آمده است. با اين حال بايد در نظر داشت كه گرچه قايل شدن تميز ميان آن دو از نظر تحليلي ممكن است ولي حفظ چنين تمايزي در عمل و واقعيت دشوار است.
انديشه هاي لذت طلبي مهم ترين هدف و انگيزه بشري در زندگي است، چنان چه در مفهوم سعادت نيز خود را به نحوي نشان مي دهد؛ حتي مي توان گفت كه مفهوم لذت نوعي همپوشي دارد و سعادت را دربر مي گيرد؛ زيرا مفهوم لذت، مفهومي دربرگيرنده و جامع است و شامل سعادت نيز مي شود. هرچند كه سعادت نيز از بعد ديگر مفهومي دربرگيرنده است و مفاهيمي چون آرامش و آسايش را همپوشي مي كند.
در حقيقت مفاهيمي چون آرامش و آسايش جاودان و دائمي جوهر سعادت را تشكيل مي دهند ولي اين آرامش و آسايش نيز مفاهيمي است كه “لذت” آن را دربر مي گيرد با اين همه لذت به تنهايي نمي تواند هدف باشد بلكه تنها لذتي مي تواند هدف والا و عالي باشد كه دربرگيرنده سعادت يعني آرامش و آسايش جاودانه باشد و اين چيزي است كه دين مدعي برآورده كردن آن براي انسان است. دين نه تنها هدف را براي انسان تبيين و تعيين مي كند بلكه راه و زندگي و ايدئولوژي او را نيز بيان مي دارد؛
به اين معنا دين از همان آغاز لذت را “تحديد” مي كند و از لذت هاي زودگذر و ناپايدار باز مي دارد، البته اين مخالفت دين با لذت هاي ناپايدار به مفهوم مردود شمردن و نفي مطلق نيست بلكه به معناي تحفيظ و جلوگيري از افراط و تفريط است. از اين رو مي بينيم كه دين درباره شهوت جنسي و لذت هايي كه انسان از طريق خوردن و آشاميدن و مانند آن ها مي برد روش اعتدال و ميانه اي را پيش گرفته است و با بيان روش و شيوه هايي چگونگي بهره گيري از اين لذت هاي زودگذر و ناپايدار همراه با عدم خروج از هدف اصلي يعني سعادت جاودانه را مشخص و معلوم داشته است.
قرآن به عنوان بهترين راهنما و دستور عمل براي رسيدن به سعادت و بهره گيري از همه لذت هاي مشروع دنيا و آخرت عوامل تحقق سعادت را برشمرده است كه خود نوشتار جداگانه اي را مي طلبد. ما در اين نوشتار تنها به عوامل بازدارنده و موانع رسيدن انسان به سعادت اشاره مي كنيم.
از نظر قرآن رسيدن به سعادت و خوشبختي پايدار و ابدي تنها با انجام افعال و اعمال اختياري امكان پذير است و بدون آنها دستيابي و تحصيل سعادت امري ناشدني است؛ بنابراين تحصيل سعادت تنها به معناي انجام اعمال اختياري است كه به عنوان عامل پديدآورنده سعادت مي باشد؛ و انسان تنها به اين طريق مي تواند به آن برسد؛ زيرا سعادت كه مطلوب ذاتي انسان است خود در زمره افعال اختياري انسان قرار نمي گيرد بلكه با تحقق عواملي سعادت تحقق مي يابد؛ پس بايد افعال اختياري يا “عواملي” كه در قرآن به عنوان عامل، زمينه ساز و وسيله رسيدن به سعادت معرفي شده است، تبيين گردد و موانع بازدارنده دانسته شود.
بعضي از افعال و اعمال اختياري كه توسط انسانها صورت مي گيرد، مانع دستيابي آنها به سعادت و رستگاري و عاملي است جهت رسيدن آنها به شقاوت و بدبختي.
قرآن كريم به اين نوع افعال كه مانع سعادت و عامل بدبختي فرد و جامعه است، راهنمايي كرده است. در اين گفتار سعي و تلاش شده به مواردي از آنها، تحت عنوان موانع سعادت اشاره شود.
موانع سعادت
.1 اعراض از ذكر خدا
“و هركس از ياد من روي گردان شود، زندگي (سخت و) تنگي خواهد داشت.”(2)
از اين آيه استفاده مي شود كه روي گرداني از ياد خدا زندگي سخت و پرمشقتي را به دنبال داشته و مانع از رسيدن انسان به سعادت و خوشبختي است.
در تفسير نمونه ذيل آيه شريفه چنين آمده است:
گاه مي شود درهاي زندگي به روي انسان به كلي بسته مي شود، و دست به هر كاري مي زند با درهاي بسته روبه رو مي گردد، و گاهي به عكس به هرجا رو مي آورد خود را در برابر درهاي گشوده مي بيند، مقدمات هر كار فراهم است و بن بست و گرهي در برابر او نيست. از اين حال تعبير به وسعت زندگي و از اولي به ضيق يا تنگي معيشت تعبير مي شود، منظور از “معيشت ضنك” كه در ]آيه ي فوق[ آمده نيز همين است.
گاهي تنگي معيشت به خاطر اين نيست كه درآمد كمي دارد، اي بسا پول و درآمدش هنگفت است، ولي بخل و حرص و آز، زندگي را بر او تنگ مي كند نه تنها ميل ندارد در خانه اش باز باشد و ديگران از زندگي او استفاده كنند، بلكه گوئي نمي خواهد آن را به روي خويش بگشايد.
راستي چرا انسان گرفتار اين تنگناها مي شود، قرآن مي گويد: عامل اصليش اعراض از ياد حق است.
ياد خدا مايه آرامش جان، و تقوا و شهامت است و فراموش كردن او مايه اضطراب و ترس و نگراني است.
هنگامي كه انسان مسئوليت هايش را به دنبال فراموش كردن ياد خدا به فراموشي بسپارد، غرق در شهوات و حرص و طمع مي گردد، پيدا است كه نصيب او معيشت ضنك خواهد بود، نه قناعتي كه جان او را پر كند، نه توجه به معنويت كه به او غناي روحي دهد، و نه اخلاقي كه او را در برابر طغيان شهوات باز دارد.” (3)
.2 عصيان و تمرد از احكام الهي
و آن كس كه نافرماني خدا و پيامبرش را كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد مي كند كه جاودانه در آن خواهد ماند، و براي او مجازات خواركننده اي است.” (4)
هر كه درمقام عصيان و تمرد برآيد و از حدود اسلام بدر رود، سيرت آن خلود در شقاوت و شعله هاي آتشين است.”(5)
از آيه شريفه فوق استفاده مي شود كه يكي از موانع سعادت انسان و از عوامل شقاوت و بدبختي او اين است كه از دايره حدود و احكام الهي خارج شود و سر از عصيان و تمرد دربياورد. بنابراين بايد مراقب باشيم كه از حدود الهي خارج نشويم و در غير اين صورت در گروه شقاوتمندان و تيره بختان قرار گرفته و از آتش ابدي دوزخ در امان نخواهيم ماند.
.3 بدعت در دين
“نگوييد: اين حلال است و آن حرام… به يقين كساني كه به خدا دروغ مي بندند، رستگار نخواهند شد.” (6)
از اين آيه شريفه استفاده مي شود كه بدعت در دين و نسبت دادن احكام به خدا بدون دليل، موجب محروميت ازرستگاري و سعادت ابدي است، زيرا ريشه بدعت گذاري در دين،گفته هاي بي اساس و دروغين است و اين كار نزد خدا حرام و باعث محروميت فرد از رستگاري و سعادت دنيا و آخرت خواهد بود.(7)
و شاهد بر اين كه بدعت گذاران رستگار نخواهند شد آيه بعدي است كه مي فرمايد: “بهره كمي است (كه در دنيا نصيبشان مي شود) و عذاب دردناكي در انتظار آنان است.”(8)
علامه شهيد مطهري (قدس سره) درباره بدعت فرموده است:
امروز “نوآوري” را مي گويند “بدعت” نوآوري در غير امر دين عيبي ندارد. يك كسي در شعر مي خواهد نوآور باشد، يك كسي در هنر مي خواهد نوآور باشد، يك كسي در فلسفه مي خواهد نوآور باشد اين مانعي ندارد ولي در دين، نوآوري معنا ندارد چون آورنده ي دين ما نيستيم. حتي امام هم آورنده دين نيست. امام وصي پيغمبر و خزانه علم اوست. آنچه كه پيغمبر گفته است، ] و بيان مي كند[ خود پيغمبر هم آورنده دين نيست… ]پس[ در دين نوآوري غلط است. ]زيرا[ بدعت است و حرام. بله، نو استنباط كردن درست است كه آن نوآوري نيست.
اخباريين ]آنهايي كه فقط به خبر و حديث تمسك كرده و اجتهاد را قبول ندارند[ اجتهاد را خيال مي كنند نوآوري است. مي گويند: اجتهادها همه بدعت است، اشتباه مي كنند. اجتهاد يعني حسن استنباط. ممكن است مجتهدي مطلبي را از نو استنباط بكند كه قبلا خود او يا ديگران جور ديگر استنباط مي كرده اند. اين مساله استنباط است نه آورندگي.(9)
پس مي توان از آيات شريفه و از مطالب استاد شهيد مطهري استفاده نمود كه بدعت و نوآوري در دين حرام و سبب شقاوت و بدبختي، و موجب عذاب الهي خواهد بود.
.4 معصيت و گناه
و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است.(10)
از آيه شريفه استفاده مي شود كه معصيت و گناه، سبب محروميت از رستگاري و سعادت، و عامل رسيدن به شقاوت و بدبختي است.
تفسير نمونه در ذيل آيه كريمه چنين آورده است:
خاب از ماده “خبيه ” به معناي نرسيدن به مطلوب و محروم شدن و زيان كار گشتن است.
دساها از ماده “دس” در اصل به معناي داخل كردن چيزي توام با كرامت است. دسيسه به كارهاي مخفيانه زيان بار گفته مي شود.
در تناسب اين معني با آيه شريفه مورد بحث بيانات گوناگوني گفته اند: گاه گفته شده اين تعبير كنايه از فسق و گناه است، چرا كه اهل تقوي و صلاح، خود را آشكار مي سازند، در حالي كه افراد آلوده و گناهكار خود را پنهان مي دارند،…
و در هر حال كنايه اي است از آلودگي به گناه و معصيت و خوهاي شيطاني، و درست در نقطه مقابل تزكيه است. (11)
در كتاب كليد سعادت پيرامون گناه مي نويسد:
يكي از عوامل آلودگي روح گناه است كه هم چون تاثير كارد در گوشت بر روح اثر مي گذارد، انسان بايد در همه حالات خدا را شاهد و ناظر اعمال خويش بداند و در محضر او گناه نكند و چقدر زشت است كه انساني در حضور بچه اي كوچك از ارتكاب عمل ناشايسته شرم داشته باشد، ولي در جاي خلوت از خدا شرم نكند و مرتكب گناه شود، لذا بايد با عبادات همراه با معرفت و اخلاص غذاي مناسبي به روح برسانيم تا به كمال برسد، حال اگر انسان غوطه ور در گناه شود و روح را آلوده كند و با توبه و استغفار واقعي زنگارهاي روح را پاك نكند سير نزولي مي يابد و به تعبير قرآن در زمره چهارپايان بلكه پست تر از آن قرار مي گيرد؛
زيرا گناه بيماري خطرناكي است كه اگر مداوا نشود به مراتب از بيماري هاي جسمي خطرناك تر است، گناه موجب تمام بدبختي ها و رنج ها و باعث جلوگيري از ارتباط و توجه انسان به خدا مي شود، گناه عمر را كوتاه كرده و مانع استجابت دعا مي گردد، گناه نعمت ها را دگرگون كرده و آرامش را از انسان مي گيرد، گناه نشاط قلب را از بين برده و حجاب بوجود مي آورد، پس اگر در دنيا و آخرت سعادت و خوشبختي و آسايش مي خواهيم بايد با شيطان و نفس اماره به مبارزه برخاسته و شهوت و غضب را مهار كرده و هواها و هوس ها را لجام بزنيم و با انتخاب راه صواب به تقويت روح بپردازيم تا لياقت درك الهامات و فيوضات الهي را پيدا كرده و قدرت دريدن حجاب هاي مادي را كسب نماييم و همانند اوليا در هرحال خود را در محضر خدا ببينيم. (12)
و به جاست هميشه جمله معروف بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران حضرت امام خميني (ره) را به گوش جان داشته باشيم، ايشان فرموده است:
عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد.
.5 ظلم و بيدادگري
“مسلما ظالمان، رستگار نخواهند شد.” (13)
از اين آيه برداشت مي شود كه ظالمان، بيدادگران و ستمگران از فلاح، رستگاري و سعادت بي بهره اند و نصيبي نخواهند برد، و در گروه شقاوتمندان و تيره بختان قرار خواهند گرفت. (14)
ظلم به معناي ستم (آزار) آمده است. اصل آن به معناي ناقص كردن و كم كردن حق و يا گذاشتن شئ در غيرموضوع خويش است. بنابراين آزار رساندن به ديگران و حق ديگران را پايمال كردن از مصاديق آشكار ظلم است.
علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان فرموده است:
ظلم يكي از شنيع ترين گناهان است، بلكه با كمي دقت و تحليل عقلي بايد گفت: زشتي و شناعت گناهان ديگر هم به مقدار ظلمي است كه در آنها است. و معناي ظلم عبارت است از خروج از عدالت و حد وسط. (15)
تفسير نمونه ذيل آيات 13 و 14 سوره يس (10) مي نويسد:
در آيات فوق علت نابودي اقوام گذشته ظلم و ستم ذكر شده است، اين به خاطر آن است كه واژه ظلم آنچنان مفهوم جامعي دارد كه هرگونه گناه و فسادي را دربر مي گيرد. (16)
بنابراين با توجه به مطالب فوق، مي توان گفت: هر نوع ستم و ظلم از سوي ستمگران، براي آنان اثر وضعي به جاي خواهد گذاشت، اثر وضعي ظلم در دنيا اين است كه بالاخره انسان ستمگر، قوم ستمگر، در دنيا به نابودي و بدبختي خواهد رسيد و در آخرت هرگز روي سعادت و رستگاري را نخواهد ديد. بلكه او در دوزخ ابدي گرفتار خواهد شد.
.6 غفلت
به يقين، گروه بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريديم، آنها دلها ]=عقلها[يي دارند كه با آن (انديشه نمي كنند، و) نمي فهمند؛ و چشماني كه با آن نمي بينند، و گوشهايي كه با آن نمي شنوند؛ آن ها هم همچون چهارپايانند، بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند). (17)
قرآن كريم در آيه فوق يكي از عوامل مهم بدبختي بسياري از انسانها را فراموشي و غفلت مي داند؛ زيرا غافلان، چشمه آب حيات، كناردستشان است، ولي از تشنگي فرياد مي كشند، درهاي سعادت به رويشان باز است، اما حتي به آن نگاه نمي كنند، و آنها با دست خود وسايل بدبختي خويش را فراهم مي سازند، و نعمت هاي گرانبهاي عقل و چشم و گوش را به هدر مي دهند. تفسير نمونه به وجه تشابه غافلان با چهارپايان پرداخته و مي نويسد:
بارها در قرآن مجيد غافلان بي خبر به چهارپايان و حيوانات بي شعور ديگر تشبيه شده اند ولي نكته تشبيه آنها به انعام (چهارپايان) شايد اين باشد كه آنها تنها به خواب و خور و شهوت جنسي مي پردازند، درست همانند ملتهايي كه تحت شعارهاي فريبنده انساني، آخرين هدف عدالت اجتماعي و قوانين بشري را رسيدن به آب و نان و يك زندگي مرفه مادي مي پندارند…
به تعبير ديگر ]آنان[ گروهي مرفهند همچون گوسفندان پرواري، و گروهي نامرفه گوسفنداني كه در بيابانها در به در دنبال آب و علف مي گردند و هر دو گروه هدفشان جز شكم چيزي نيست. (18)
و به عبارتي توجه بيش از حد به امور ناپايدار زندگي، وسايل زندگي را هدف تلقي كردن از جمله عواملي هستند كه موجبات غفلت انسان را فراهم مي آورند.
كسي كه به امور كم ارزش بسيار بها دهد و به امور بسيار باارزش بهاي كم بدهد، ناگزير از رشد و كمال بازخواهد ماند. هوا و هوس ها، زيور و زينت هاي دنيوي، فخرفروشي ها و خلاصه اسارت در بند نفس اماره از عوامل غفلت زا و بازدارنده انسان از رشد و كمال مي باشد. (19)
7- هواپرستي
“آيا ديدي كسي را كه معبود خود را هواي نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهي (بر اين كه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اي افكنده است؟ با اين حال چه كسي مي تواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكر نمي شويد؟!” (20)
آيه شريفه فوق اين نكته مهم را خاطرنشان مي سازد كه خودپرستي و هواپرستي انسان را به شقاوت و ضلالت و بدبختي مي كشاند، و او را از جاده سعادت دور مي كند.
تفسير نمونه ذيل آيه شريفه به نكته هاي مهمي درباره خودپرستي و هواپرستي اشاره مي كند، از جمله مي گويد:
1- خطرناك ترين بت ها، بت هواي نفس است] زيرا[ بت هوي و هوس اغواكننده، و سوق دهنده به سوي انواع گناه و انحراف است] و[ زشتي ها را در نظر انسان زينت مي دهد، تا آن جا كه انسان به اعمال زشت خود مي بالد.
2- موثرترين راه نفوذ شيطان هواپرستي است؛ چرا كه تا پايگاهي در درون انسان وجود نداشته باشد شيطان قدرت بر وسوسه گري ندارد و پايگاه شيطان چيزي جز هواپرستي نيست، همان چيز كه خود شيطان به خاطر آن سقوط كرد، و از صف فرشتگان و مقام قرب الهي طرد شد.
3- هواپرستي مهم ترين وسيله هدايت را كه درك صحيح حقايق است از انسان مي گيرد و پرده بر چشم عقل آدمي مي افكند.
4- هواپرستي انسان را تا مرحله مبارزه با خدا (نعوذ بالله) پيش مي برد همان گونه كه پيشواي هوي پرستان يعني شيطان به چنين سرنوشت شومي گرفتار شد.
5- عواقب هواپرستي آن قدر شوم و دردناك است كه گاه يك لحظه هواپرستي يك عمر پشيماني به بار مي آورد، و گاه يك لحظه هواپرستي محصول تمام عمر انسان و حسنات اعمال صالح او را برباد مي دهد. (21)
بنابراين براساس همين نكته ها است كه، هواپرستي يكي از بزرگترين موانع سعادت و كاميابي بشريت به شمار مي آيد و تمام بدبختي ها و فلاكت انسان ها به خاطر اين است كه آن ها مطيع هوا و هوس هستند.
از اين رو آنان كه طالب كوي سعادتند بايد به خواسته هاي هوا و هوس توجه و اعتنا نكنند و فقط آنچه را كه خدا، توسط قرآن و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه(علیهم السلام) مي فرمايد، مطيع و فرمان بر باشند.
نويسنده: مريم عليزاده
پي نوشت:
1- انعام/ 79
.2 طه(20)، آيه.124
.3 ناصر مكارم شيرازي، همان، ج 31، صص 327-.328
.4 نساء (4)، آيه .14
.5 آقاسيدمحمد حسيني همداني، انوار درخشان در تفسير قرآن، پيشين، ج 3، ص .366
.6 نحل (16)، آيه .116
.7 آيات شريفه ديگري به اين مانع اشاره دارد از جمله: انعام (6)، آيه 21، يونس (10)، آيه .70
.8 نحل (16)، آيه .117
.9 شهيد مرتضي مطهري، سيري در سيره نبوي، چاپ 31، تهران، انتشارات صدرا، بهمن 3731، صص 126-.127
.10 شمس (91)، آيه .10
.11 ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، پيشين، ج 72، صص 48-.49
.12 سيدمحمود حسيني، كليد سعادت، پيشين، صص 133-.134
.13 انعام (6)، آيه .21
.14 آيات ديگري نيز به اين مانع اشاره دارد، از جمله: انعام (6)، آيه 135؛ قصص (28)، آيه .37
.15 علامه سيدمحمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، پيشين، ج 7، ص .67
.16 ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، پيشين، ج 8، ص 43
.17 اعراف (7) آيه .179
.18 ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، پيشين، ج 7، ص .22
19- عبدالله نصري، مباني انسان شناسي در قرآن، چاپ 2، تهران، جهاددانشگاهي، 1368، ص .300
20- جاثيه (45)، آيه 23
21- ناصر مكارم شيرازي، همان، ج 21، صص 265- .266