طلسمات

خانه » همه » مذهبی » معارف قرآنى و شيوه هاى تفسيرى

معارف قرآنى و شيوه هاى تفسيرى

انـديـشه حوزه مى كوشد با انجام گفت و گو با دانشوران و صاحبنظران مسائل دينى , در نشر و انـعـكـاس ديدگاهها و نظريه هاى ارزنده آنان گام بردارد. در اين راستا, اين بار به حضور آيت اللّه مـعـرفت , استاد حوزه علميه قم رسيديم .

انديشه حوزه : در بحث معارف قرآنى , يكى از مسائل مطرح اين است كه معارف قرآنى گستردگى خـاصـى دارنـد, بـه گـونه اى كه پاسخگوى همه نيازهاى بشر, در همه دوره هاست .
از سويى اين مـعارف , در اندازه مورد نيازكنونى , استخراج نشده است .
در اين زمينه چه روشهايى را بايد به كار ببنديم تا اين معارف را از دل آيات قرآن كشف كنيم .

آيت اللّه معرفت : معارف قرآنى , در واقع همان تفسير موضوعى است كه مسائل مطرح شده در قرآن را به ترتيب گردآورى كرده و در باره آن بحث شود.
قرآن مسائل گوناگونى را مطرح كرده كه شمار آنها در حدود 900 مساله است .
اين مسائل در باره معارف , احكام , مسائل شناخت و غير اينهاست كه در مجموع , پيام قرآن را شكل مى بخشند .
اين يك امـر ضـرورى اسـت كـه مفسر وظيفه دارد پيام قرآن را براى جهانيان منعكس كند .
امروزه جهان درانـتـظـار آن است كه ببيند قرآن , چه رسالتى را نسبت به جهانيان دارد و در اين ميان به لغت يا تـركـيب بندى هاى قرآن و حتى جنبه فصاحت و بلاغت قرآن كارى ندارد .
در واقع به محتوا و پيام قـرآن اهـمـيـت مـى دهند .
از اين رو, آنچه امروز ضرورى به نظر مى رسد همين است كه مفسران عاليقدر اين مسائل راگردآورده و به جهانيان ارائه دهند.
راه آن اين است كه آيات مربوط به هريك از مسائل مطرح شده را در يك جاگردآورى كنند, چون قـرآن در باره هر مساله اى به طور پراكنده بحث كرده است .
اين , معلول آن است كه قرآن يكجا (به عـنـوان يـك كـتـاب مـدون ) برپيامبر نازل نشده است , بلكه به صورت پراكنده و در مناسبتهاى گـونـاگـون ,آيـاتـى نـازل شده است .
چه بسا راجع به يك موضوع , در مناسبتهاى مختلف ,آيات گـوناگونى نازل شده باشد, كه يك مفسر توانا بايد آيات مربوط به هريك از مسائل را گردآورد و سـپس با ملاحظه مفاد اين آيات , روى هم رفته استنباط كند و ببيند اين مجموعه آيات مربوط به يـكـديگر چه پيامى دارند وآن گاه بتواند آن را ارائه دهد .
البته اين كار مشكلى است , چون ارتباط آيـات بـه يـك مـوضوع , تنها از جنبه لفظ نيست , به عنوان نمونه آيات مربوط به هدايت , تنها آياتى نـيـسـتند كه لفظ هدايت در آنها به كار رفته , بلكه آيات ديگرى نيز در مورد هدايت مطرح شده اسـت , گـرچه لفظ هدايت را به كارنبرده باشد .
اين كار, نيازمند احاطه كامل به قرآن و معانى آن است كه كمتراتفاق مى افتد كسى چنين احاطه اى را داشته باشد .
از اين رو, اين كار, بايد به صورت گـروهـى انجام شود و نوعا كار يك نفر دچار كاستى و اشتباه خواهدبود و هميشه كار گروهى از اشتباه دورتر است .
اشتباه بعضى از موضوعى نويسان نكته اى را كه بايد يادآور بشوم , اين است كه افرادى از موضوعى نويسان اشتباهى كرده اند و آن اين اسـت كـه بـعـضـى مباحث و مسائل اسلامى را مطرح كرده اند همانند توحيد در ذات , يا صفات يا افـعـال , و آن گـاه بـحث را از ديدگاه كلامى پى گرفته اند و گاه به آياتى از قرآن هم استشهاد كرده اند .
اين , تفسيرموضوعى نيست , بلكه يك بحث كلامى و اسلامى است .
تفسير موضوعى اين است كه دقيقا آيات مربوط به اين موضوع را در قرآن جستجو كنند و تنها مفاد و محتواى همان آيات را بررسى نمايند, تا بحث به طور كامل , قرآنى باشد .
آرى , گاهى براى تاييد, از خارج قرآن , از كلام و ازساير معارف اسلامى بهره گرفتن اشكالى ندارد, اما نه اين كه متمحض درمـباحث كلامى يا فلسفى شوند و سبب استشهاد به يك يا دو آيه قرآن , نام آن را تفسير موضوعى بگذارند .
متاسفانه امروزه اين شيوه متداول شده است واين شيوه , نادرستى است .
قرآن در طرح مسائل كاستى ندارد مـا پيشنهاد مى كنيم گروههايى از دانشمندان و محققان , به دنبال اين هدف حركت كنند, يعنى به بررسى سخن و پيام قرآن نسبت به هر مساله بپردازند.
البته يادآور مى شوم كه قرآن در مطرح كردن مسائل كاستى ندارد, يعنى قرآن بسيارى از مسائل را در تمامى ابعاد, بخوبى بررسى كرده و چيزى فروگذارنكرده است و نيازى نيست اين سو و آن سو بـرويـم , بـلكه برخى از مسائل درقرآن به اندازه اى گسترده و همه جانبه مطرح شده كه در جاى ديگر چنين گستردگى اى يافت نمى شود.
به عنوان نمونه , قرآن مساله شناخت انسان و قدرت او در طبيعت را به گونه گسترده و عميق مطرح كرده كه در هيچ جا اين مساله با اين گستردگى بحث نشده است .
بنا بر اين , قرآن كاستى ندارد .
از اين رو, پيشنهاد اين است كه مسائل قرآنى , كاملا قرآنى مطرح شوند, نه اين كه قرآن به عنوان يدك در بحث مطرح شود.
پـس راه صـحـيح اين است كه اولا, آيات مربوطه , در لفظ و معنى , گردآورى شود .
ثانيا, روى اين آيات دقت و بررسى كامل شود تا مساله به گونه كامل ,قرآنى باشد.

 انديشه حوزه : جايگاه قرآن را در علومى همچون : فقه , كلام , فلسفه و سايرعلوم رايج در حوزه هاى علميه , توضيح دهيد .
آيا قرآن هم اكنون در اين علوم , جايگاه روشن و متقنى دارد.
آيت اللّه معرفت : قرآن به عنوان اولين منبع و مصدر در شريعت مطرح است و لذا ساير علوم اسلامى بـه قرآن نياز دارند .
اگر قرآن اساس كار نباشد, هيچ يك از علوم اسلامى پيشرفت نخواهند داشت .
فـقـه كه اساس علوم اسلامى است , مصدر نخستين آن قرآن است .
از اين رو, بايد در حوزه ها قرآن بـه عـنوان اساسيترين و مهمترين موضوع و مساله , مورد بحث قرار گيرد و رتبه نخست را داشته بـاشـد, نـه ايـن كـه به عنوان علوم جنبى در حوزه هها مطرح گردد .
اين اهانت به قرآن است و جايگاه قرآن اين است كه محور قراربگيرد.

انـديـشه حوزه : به عنوان نمونه در فقه , الان آيات قرآن كمتر مورد استشهاد قرار مى گيرند, علت امر چيست .
آيـت اللّه مـعرفت : اين مساله درست نيست .
در فقه تا آن جا كه در رابطه باقرآن است , قرآن مطرح شده است .
البته معروف است كه حدود 500 آيه قرآن در ارتباط با فقه است , اما اين سخن , نادرست اسـت , بـلكه بيش از2000 آيه قرآن مربوط به فقه است و تا آن جا كه بنده اطلاع دارم , اين دوهزار آيـه , در فـقـه مـطـرح است , مخصوصا فقهاى سلف , در استنباط فقهى به قرآن , توجه داشته اند و اكنون نيز دارند.

 انديشه حوزه : شيوه هاى تفسيرى فراوانى وجود دارند, چند شيوه را ياد كنيدو ضمنا برترين شيوه را كه در حوزه هاى علميه كارآمدتر است , بيان فرماييد.
آيت اللّه معرفت : شيوه تفسيرى , دو نوع بيشتر نيست : 1 .
نقلى , 2.اجتهادى .
تـفسير نقلى اين است كه به احاديث و رواياتى كه در تفسير قرآن آمده است ,اكتفا شود .
اين شيوه , در صدر اسلام , قرن اول و بخصوص نيمه اول , متداول بود .
در تفسير قرآن فقط به سخنان پيغمبر اكـرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و صـحابه طراز اول اكتفامى شد, اما از اواخر قرن اول و مخصوصا قرن دوم , اجتهاد در تفسير, مطرح شد .
بدين سان براى فهم معانى قرآن , به اقوال سلف و روايات اكتفا نشد,يعنى جرح و تعديل مى شد, سبك و سنگين مى شد و براى فهميدن معناى آيه بحث مى كردند .
اين شيوه توسط مجاهد آغاز شد و كار درستى هم كرد,زيرا قرآن براى همه مردم آمده است تا از آن استفاده كنند.
اگر بـنـا بـاشـد, در تـفـسـير قرآن فقط به سخن مثلا ابن عباس اكتفا كنيم , يعنى آنچه وى از قرآن فـهـمـيـده است , همان بسنده باشد, يا اين كه به آنچه پيامبر اكرم يايكى از امامان معصوم (ع ) در تفسير قرآن داشته اند اكتفا كنيم , اين به معناى سد باب فهم است و اين چند اشكال دارد: اول ايـن كـه مـا به اندازه كافى روايات در تفسير قرآن نداريم .
روايات نسبت به تفسير قرآن بسيار اندك است , لااقل آنچه در دست ما هست , اندك است .
دوم اين كه بيشتر روايات به يك جمله , يا يك كلمه از آيه اكتفا كرده اند.
سـوم ايـن كـه مساله افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها چه مى شود .
اگر بنا باشد به غـيـر از آنچه از طريق امامان معصوم (ع ) رسيده است ,استفاده نكنيم , پس تدبر در قرآن جايگاهى نخواهد داشت .
شيوه برتر تفسيرى بـرتـريـن شـيوه و شيوه مرضى ائمه (ع ) و صحابه و علما, همان شيوه اجتهادى است , كه روايات مـنـقـوله نيز يكى از منابع تفسيرى شناخته شود,نه اين كه تنها شيوه تفسيرى باشد, بلكه يكى از مـنـابـع تـفسير, اقوال سلف است , اعم از روايات رسيده از امامان معصوم يا از سلف صالح كه خود اين روايات نيز قابل بررسى است .
خداوند در قرآن مى فرمايد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون يعنى ما قرآن را فرستاديم كه آن را براى مردم تبيين كنى و مردم نيز روى گفته هاى تو در قرآن بينديشند .
پس انديشيدن مردم , موضوعيت ومطلوبيت دارد .
صرف تعبد, مورد پسند قرآن نيست .
آنـچـه مـورد پـسـنـد اسـلام و قرآن است , اين است كه انسانها عقل خود را به كار اندازند, تفكر و تـدبـرنـمـايند و آنچه را انتخاب مى كنند, دريافته باشند, نه اين كه از باب تعبد باشد.تعبد بدون تعقل يعنى كوركورانه چيزى را پذيرفتن و اين هرگز مورد پسنداسلام نيست , بلكه بايد به دنبال تـعـبـد, تعقل هم باشد, چنان كه در اين آيه تفكر را پس از تبيين پيغمبر مطرح كرده است .
بنا بر ايـن , بـايـد تـعـبـد, تـفـكر وتعقل را به دنبال داشته باشد و اين همان شيوه اجتهاد است .
شيوه اجتهاددر تفسير قرآن , شيوه صحيحى است كه از صدر اسلام تا كنون به كار رفته است .
الـبـتـه افـراد و گروههايى اندك هستند كه اين شيوه را نمى پسندند و مى گويندبايد به روايات رسيده از معصومان اكتفا كرد, ولى چنان كه گفتيم , ما روايات كافى در تفسير تمام آيات نداريم و مـعـناى بسنده كردن به روايات , بستن باب فهم قرآن است , در حالى كه قرآن نيز چنين چيزى را نخواسته است .

انديشه حوزه : از سخن شما استظهار مى شود كه شيوه اخباريگرى در تفسيرقرآن , مطرود است .
آيا اين صحيح است .
آيـت اللّه مـعرفت : بله , اما بايد توجه داشت كه اولا, اين نسبتى را كه به اخباريها مى دهند, به عقيده بنده نادرست است .
اخباريها چنين چيزى نگفته اند .
هيچ اخبارى كه قابل توجه باشد, چنين حرفى نـزده كـه بـاب اجـتـهـاددر قـرآن بسته است .
بنده چنين چيزى در هيچ يك از كلمات بزرگان اخباريهانديده ام .
آنـچـه اخـبـاريـها مى گويند اين است كه در قرآن كريم , عموماتى وجود دارد كه مخصصاتش در سخنان معصومان است .
نيز در قرآن مطلقاتى هست كه مقيداتش در فرمايش معصومان (ع ) است و هـمـچـنين در قرآن اجمالى هست كه تبيين آن در كلام معصومان است و مقصود از معصومان , پيغمبراكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدى (ع ) هستند.
چـنـان كه درباره همان آيه اى كه تلاوت شد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم , امام صادق (علیه السلام) مى فرمايد: در قرآن , اصل وجوب نماز و حج گفته شده , اما جزئيات آن در سخن پيغمبر است .
آنـچـه در كلمات اخباريها هست اين است كه مى گويند رجوع به عمومات قرآن , پيش از فحص از مـخـصـص , و رجـوع بـه مـطـلـقـات آن پـيش از فحص ازمقيد, و رجوع به مجملات قرآن مثل اقـيمواالصلاه و للّه على الناس حج البيت و آتوا الزكاه پيش از فحص از مبين , صحيح نيست و مـخـصـصـات ,مقيدات و مبينات در كلمات معصومان آمده است .
اخباريها اين را مى گويندو اين هـمـان حرفى است كه ما اصوليين هم مى گوييم .
ما هم مى گوييم رجوع به هيچ عامى پيش از فحص از مخصص , رجوع به هيچ مطلقى پيش ازفحص از مقيد, اخذ به هيچ مجملى , بدون رجوع بـه تـفـاصيل , جايز نيست .
ازاين رو, به عقيده بنده , نسبتى را كه به اخباريان داده اند كه اساسا به قـرآن رجـوع نمى شود, نسبتى است ناروا و نادرست و هيچ اخبارى كه موردعنايت باشد مثل شيخ حـر عاملى , صاحب مدائن و حتى مثل ميرزا محمدامين استرآبادى , چنين چيزى نگفته اند .
سخن آنـهـا همانى است كه عرض كردم و چيزى جز اين ندارند .
به گمان من در جهان اسلام و در ميان علماى اسلام , كسى كه بخواهد بگويد ظواهر قرآن حجت نيست , و جود ندارد واصلا چنين توهمى , جنايت به قرآن است .
نبايد اين حرف را گفت و به كسى نسبت داد.

انديشه حوزه : بنابراين , چه تفاوتى بين شيوه اخبارى و اصولى در تفسير قرآن وجود دارد.
آيـت اللّه مـعـرفـت : شيوه اخبارى در تفسير بيشتر اعتماد به نقل است و عمده تفاسير نقلى , از اين گـروه بـه وجـود آمـده اند, و چون بيشترين روايات تفسير,ضعيف السند يا موهون الدلاله است و بـسـيـارى از اسـرائيـلـيات در آن رخنه كرده , از اين رو چندان اعتبارى در جهان تفسير به دست نـيـاورده است , ولى شيوه تفسير اصولى , اجتهاد و اعمال نظر است , در سند و متون روايتها بحث و تحقيق مى شود, و روايات صادر شده از مقام عصمت , كاملا رعايت مى شود تا از نظر سند و دلالت , مـخـدوش نباشد, آنگاه با ضوابط شرعى وجوانب عقلى تطبيق مى گردد, و آنگونه كه مورد پسند شرع و عقل باشد,تفسير و ارائه مى شود.

 انـديـشه حوزه : يكى از شبهاتى كه امروز مطرح مى شود, عدم انطباق قرآن بانيازهاى روز است.
اخيرا بعضى به اين مساله بيشتر دامن مى زنند .
چه پاسخى براى اين شبهه داريد.
آيت اللّه معرفت : اگر مقصود اين است كه قرآن به جزئيات مسائل نپرداخته است , اين امروز و ديروز ندارد .
در قرآن اوفوا بالعقود هست , اما اين كه اين عقد و معامله چه معامله است , تفصيل آن در قـرآن نـيـست .
در آن عصر(عصر نزول قرآن ) معاملاتى كه وجود داشته , همچون بيع , اجاره , هبه ومصالحه , مشمول افوا بالعقود بوده و امروز نيز كه معاملات ديگرى پيداشده , همچون : بيمه و…
هـمـچـنـان مشمول اوفوا بالعقود هست .
اگر آقايان مدعى هستند كه مثلا مساله بيمه در قرآن مطرح نيست , خيلى از مسائل درقرآن مطرح نيست .
قرآن بنا نيست وارد جزئيات شود.
اگـر مـقـصودشان اين است كه احكام گمركات و مرزبنديها در قرآن مطرح نيست , خوب همين مسائل در صدر اسلام هم در قرآن مطرح نبوده است .
قرآن يك سرى زيربناها و اصول كلى را براى رهـنـمـود جامعه مطرح مى كند وبايستى خود جامعه , زندگيشان را با اين قواعد تطبيق بدهند.
بيش از اين نيست .
اصلا قرآن در امور جزئى دخالت نمى كند .
اسلام كار به زندگى خصوصى مردم , يا كارهايى كه خود مردم انتخاب مى كنند, ندارد .
تنها سرى قواعد و اصول كلى آورده است .
امام صادق(علیه السلام) مى فرمايند: انما علينا القا الاصول وعليكم التفريع .
پـس آنـچـه از قرآن انتظار مى رود, مطرح كردن زيربناها و اصول و قواعد كلى است كه اين كار را كرده است و اين مساله در تمام زمانها و مكانها قابل اجرا وپياده شدن است .

 انـديـشـه حـوزه : آيـا پـيـشرفت دانش جديد از نظر كمى و كيفى , مى تواند درخدمت رهيافتهاى جديدى از قرآن مجيد باشد.
آيت اللّه معرفت : يقينا بجهت اينكه قرآن از مصدرى نشات گرفته كه خالق طبيعت است , قل انزله الذى يعلم السر فى السموات والارض  قـرآن از نـزد كسى نازل شده است كه بر تمامى اسرار طبيعت جهان آگاهى دارد .
از اين رو, براى فـهـم صحيح مطالب قرآن , در هر زمان , به علوم بشرى (علوم طبيعى ) نياز بوده است .
بسيارى از عـلوم طبيعى در كشف حقايق قرآنى و فهم معانى قرآنى دخالت بسزايى دارند و يكى از منابع فهم تـفـسـيرى شمرده مى شوند, اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه علم پيوسته درحال تزلزل اسـت و قـرآن تـمام مطالبش ثابت و لايتغير است .
از اين رو, اگرنظريه علمى جديدى پديد آمد و قطعى نيست , نبايد آن را بر قرآن تحميل كنيم .
چه بسا نادرستى اين نظريه در آينده آشكار شود و آنـگاه اين اقدام ما,ناروا خواهد بود .
آرى درباره مسائل علمى مى توان گفت كه شايد قرآن ناظربه اين جهت باشد .
با كلمه شايد و احتمالا مسائل علمى را بر قرآن عرضه كنيم .
البته اگر بعضى از مسائل علمى قطعيت پيدا كرده باشد, آن حساب ديگرى دارد .
بنابراين , اصل اين مساله كه علم در فهم قرآن نقش دارد,انكارناپذير است .

نویسنده: آيت اللّه محمد هادى معرفت

منابع: 

انديشه حوزه ، زمستان 1375 – شماره 7

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد