چکیده
واژه «رب» از ریشه «ر ب ب» از جمله واژه های دخیل در قرآن است. این واژه در قرآن علاوه بر معنای وضعی و اولیه به معنای دیگری نیز به کار رفته است، همچنان که در کلام عرب نیز معانی دیگری علاوه بر مفهوم قرآنی دارد.
این نوشتار بر آن است تا ضمن اشاره به چگونگی پیدایش این لفظ و به دست آوردن معنای وضعی و اولیه آن، سیر تطور معنایی و چگونگی استعمال آن در معانی دیگر چون صاحب، مالک، پروردگار و غیره را بررسی کند و وجه ارتباط این معانی را با معنای اصلی تبیین و تشریح نماید بدین منظور، مطالب در دو قسمت «معناشناسی تاریخی» و «معناشناسی توصیفی» بیان شده است.
براساس تتبع نویسنده، واژه رب از زبان عبری وارد عربی شده است. این واژه در استعمال اولیه به معنای «پادشاه» به کار رفته است و سپس در جوامع مسیحی سوری به معنای خداوند تحول یافته است. در قرآن کریم به رغم کاربرد زیاد این واژه، تنها به دو وجه معنایی «پادشاه» و «خداوند» استعمال شده و این در حالی است که در کلام عرب علاوه بر این معانی به معنای «صاحب و مالک» نیز آمده است.
کلید واژه : رب، رب النوع، معناشناسی توصیفی، معناشناسی تاریخی.
مقدمه
برخی از واژه های قرآن غریب و دور از فهم است. منشاء اصلی پیدایش غرابت، راهیابی الفاظ از سایر قبایل عرب به قبیله قریش است. به این واژه ها واژه های دخیل می گویند. دست یابی به معنای دقیق این واژه ها چه معنای اصلی که لفظ در ابتدا برای آن وضع شده و چه معنای استعمالی که لفظ در جمله به خود می گیرد و در مواردی غیر از معنای وضعی است، زمانی مقدور است که ضمن توجه به بافت کلام، چگونگی پیدایش و زایش آن لغات و نیز منظور آنها در طول زمان ها و عصرها توجه شود.
از جمله واژه های دخیل در قرآن، واژه «رب» است. این نوشتار ضمن اشاره به منشاء پیدایش این لفظ و استعمال اولیه آن، به تطورات معنایی این واژه در مقطع قبل از نزول قرآن، زمان نزول و بعد از نزول قرآن در قالب «معناشناسی تاریخی» می پردازد. بیان وجوه معنایی واژه «رب» در قرآن و مشتقات آن به جهت آشنایی با موارد استعمال آن و جلوگیری از خطای در فهم نیز با عنوان «معناشناسی توصیفی» ذکر می شود.
معناشناسی تاریخی
واژه «رب» در مقاطع گوناگون زمانی به معانی مختلفی به کار رفته است. استعمال اولیه و اصلی این واژه به معنای سروری و بزرگی است که سایر معانی چون پادشاه، صاحب، حق تعالی و… به نوعی با معنای اصلی در ارتباط است، به هر حال برای تبیین معنای واژه «رب» در دوره های مختلف و تطور معنایی آن به بررسی واژه «رب» در مقطع قبل از نزول قرآن و نیز استعمال این لفظ در زمان نزول قرآن و بعد از آن که تا زمان حال را شامل می شود، پرداخته می شود.
الف) مقطع قبل از نزول قرآن
واژه «رب» از ریشه «ر ب ب»1 از جمله واژه های دخیل است که احتمالاً از زبان آرامی و عبری وارد عربی شده است. در کتیبه های ساسانی این واژه مترادف با واژه «پازند» به معنای بزرگ است و تحول خاص آن و کاربردش برای خداوند تحولی است که در جوامع مسیحی سوری پدید آمده است.
مارگیلوث می گوید: «رب به معنای خداوند در زبان عربی، باید از یهودیان یا مسیحیان گرفته شده باشد»2
استعمال واژه «رب» در کتاب انجیل به عنوان لقب مسیح، از رمز الوهیت او تعبیر می کند همانطور که در مورد الوهیت خداوند به کار می رود و از آنجا که در زبان سامی واژه «رب» به معنای پادشاه که سرور مردم بود، به کار می رفت پس انسان وقتی خدایش را می خواند و او را رب می نامد به سروری و بزرگی پادشاهی او اعتراف می کند.3
قبل از دین مسیح واژه «ربّونی» به معنای «ای معلم» در بین یهود نیز استعمال داشته است. این لفظ که لفظی عبرانی است از القاب معززه یهود بوده است.4
بنابراین می توان گفت در دوران مسیح و یهود از لفظ «رب» دو معنا قصد می شده است:
1. به معنای بزرگ و سرور که دلالت بر اعتبار و اکرام می کند.
2. اسم جلاله که دلالت می کند بر «اب» و «ابن» بدون تمییز بین آن دو.5
بعنوان مثال «رب الجنود» ترجمه عبارت عبری «یهوه صباؤؤث» و رب در این تعبیر به معنای بزرگ لشکر، است.6
در انجیل متی، رب به معنای خدا، آمده است: «و ما بعد ما انصرفوا اذا ملک الرب قد ظهر لیوسف فی حلم؛ چون ایشان روانه شدند ناگاه فرشته خداوند در خواب به یوسف ظاهر شد»7
در زمان جاهلیت نیز «رب» در معنای پادشاه به کار رفته است. در اشعار زیر که از بزرگان جاهلیت نقل شده است «رب» به همین معناست.
قال الحارث بن حلزه: و هو الرّبُّ و الشهید علی یَوْ م الحیارین و البلاءُ بلاءُ8
قال لبید بن ربیعه: فاهلکن یوم رب کنده و ابنه و رب معد بین حبت و عرعره9
هم چنین «رب» در جاهلیت در معانی دیگری نیز استعمال شده است از جمله:
به معنای «صاحب» آمده است. عبدالمطلب در جواب ابرهه چنین می گوید: أنا رب الابلْ و ان للبیت ربّاً سیمنعه.10
و نیز به بت «لات»، الرّبّه می گفتند، حدیث عروه بن مسعود شاهد بر این معناست: «لمّا اسلم و عاد الی قومه دخل منزله فأنکر قومه دخوله قبل أن یأتی الرّبّة».11
به نظر می رسد استعمال لفظ «رب» در هر یک از این معانی، از نوع تطور معنا باشد چرا که هر کدام به نوعی با معنای اصلی «رب» که سروری و بزرگی و به عبارتی پادشاه است، ارتباط دارد و افراد با در نظر گرفتن این تشابه، آن را در معانی دیگر به کار گرفته اند.
استعمال «رب» به معنای صاحب به این دلیل است که صاحب هر چیزی در واقع مالک آن چیز نیز هست و چون پادشاه را مالک و صاحب مملکت می دانستند به این معنی تسری داده اند و نیز تطور معنایی واژه «رب» که ابتدا به معنای بزرگ و پادشاه بوده در معنای خداوند، به دلیل وجود تشابه بین آن دو معناست.
وجه تشابه «رب» و «شاه» را می توان چنین بیان داشت:
در قبایلی که شاه بر آن فرمانروایی می کرد، شاه در واقع «رب» آنها بود. او را صاحب مملکت می دانستند، به پایش سجده می کردند و اوامر و دستورات او را به نحو احسن انجام می دادند. شاه جایگاهی داشت که در آن جلوس می کرد و وزیرانی در کنار او بودند که کارهای او را انجام می دادند. تمام این مصادیق به نوعی در معنای «رب» که معادل فارسی آن خداوند است، نمود دارد. چرا که خداوند نیز عرش دارد ﴿اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾12و ملائکه اوامر الهی را انجام می دهند. ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾13
و اگر شاه صاحب مملکت است خداوند صاحب آسمان و زمین است، ﴿الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾14
و اگر شاه خزانه دارد و در آن خزانه گنج ها را نگهداری می کند برای خداوند نیز خزانه است، ﴿قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ أَفَلا تَتَفَکَّرُونَ﴾15 و اگر شاه قدرت دارد، خداوند نیز قدرت بی انتها دارد ﴿وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ﴾16
پس استعمال لفظ رب به معنای خداوند بر اثر تطور معنا و به خاطر وجود تشابه بین خدا و پادشاه است.17
نامگذاری بت لات به الرّبّه نیز به خاطر وجود چنین تشابهی بوده است چرا که بت در نظر آنان، بزرگ و مورد احترام بود و آن را خدای خود می خواندند و قداست خاصی برای آن قائل بودند.
ب) مقطع نزول قرآن
بررسی واژه «رب»، مشتقات، مترادفات و وجوه آن در آیات قرآن در معناشناسی توصیفی بحث خواهد شد؛ ولی برای اینکه بدانیم در عصر نزول قرآن واژه رب به چه معنایی در بین مردم معمول بوده است به نمونه هایی از احادیث اشخاصی که در آن مقطع زمانی زندگی کرده اند اشاره می شود:
با توجه به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام درمی یابیم که واژه رب در معنای صاحب همچنان رایج بوده است.
در نهج البلاغه چنین آمده است: عقول ربّات الحجال؟18 عقل های صاحبان حجله ها و نیز در تفسیر مجمع البیان آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به شخصی فرمود: «أربّ غنم ام ربّ الابل؟» «تو مالک گوسفند هستی یا شتر؟»19
نیز استعمال رب در این مقطع به معنای پادشاه و امیر رایج بوده است، حدیث صفوان بن امیه که در روز جنگ حنین خطاب به ابوسفیان گفت: «لانّ یربّنی رجل من قریش احبُ إلیّ من أن یربّنی من هوازان»؛ «اینکه مردی از قریش بر من امیر و پادشاه باشد بهتر است از این که مردی از هوازان بر من امیر و پادشاه باشد»20 شاهدی بر این معناست.
ج) مقطع بعد از قرآن
در این مقطع «رب» معانی گوناگونی در علوم مختلف پیدا کرده است. عده ای آن را معادل تربیت گرفته اند و تربیت را چنین معنا کرده اند: «انشاء الشیء حالاً فحالاً الی حدّ التمام»؛ «گرداندن و پروراندن چیزی تا حدّ بی نهایت»21 و نیز گفته اند: «رب به معنای سوق دادن شیء به جهت کمال و رفع نقائص» است.22
البته این دیدگاه که ربّ را معادل تربیت می داند از جهاتی مخدوش است. باید توجه داشت که معادل کلمه «رب» در فارسی، «خدا» ست و کسانی که آن را به عنوان تربیت کننده گرفته اند باید توجه داشته باشند که معادل تربیت کننده در فارسی، مربّی است و این کلمه از «ر ب ی» گرفته شده است در حالیکه ربّ از «ر ب ب» است نه از «رب ی»23 پس مرّبی به تنهایی رساننده معنی رب نیست، همان طور که صاحب اختیار و مالک چنین هستند. اینها صفت هایی جداگانه از اوصاف خداوند هستند، گرچه ممکن است چنین اوصافی در مورد اشخاص هم به کار گرفته شود. مثلاً به شخصی که به دیگری تعلیم می دهد، مربی گویند؛ ولی باید اذعان داشت که در معنای رب، مفهوم خداوندگاری هم نهفته است و از این جاست که در حدیث آمده است: «لا یقل الملوک لسیده ربّی».24
در عرفان، رب نام حق تعالی است به اعتبار ذات به اعیان اعمّ از ارواح یا اجساد؛ زیرا نسبت ذات به اعیان ثابته منشاء اسماء الهیه است.25 و نیز «رب الارباب» در اصطلاح عرفانی، ذات حق است به اعتبار اسم اعظم و تعین اول که منشاء تمام اسماء و صفات است و غایة الغایات است.26
«رَبِّ حال» در اصطلاح عرفانی، هر کسی در هر حالتی که باشد بر حسب مقتضای وقت خاص او را صاحب آن حال گویند چنانکه گویند صاحب وجد، صاحب کشف.27
«در فلسفه «رَبَّ» اطلاق بر رب النوع می شود مثلاً گفته می شود که «اسفند ارمذ» ربّ النوع زمین است»28
«ربِّ اعیان ثابته و ربِّ عقل اول نیز اصطلاحات فلسفی هستند».29
لغت شناسان مشتقات زیادی در ذیل ماده «ر ب ب» ذکر کرده اند که بسیاری از آنها با معنای اصلی رب مرتبط است این مشتقات و وجه ارتباطی آنها در ذیل بیان می شود.
رِبابه: ملک و سلطنت؛30 کلمه ربابه در معنای ملک و سلطنت بر اثر تطور معنایی بوده است و چون ملک و سلطنت در اختیار شاه بود و شاه، رب خوانده می شد، به ملک و سلطنتی که در اختیار وی بود نیز ربابه گفته اند.
مَرَبِّب: نعمت دهنده؛31 شاه به دیگران انعام می داد لذا به نعمت دهنده مَرَبِّب گفته اند.
المربوب: برده؛32 شاه افرادی را به خدمت خویش گماشته بود که تحت سلطه او بودند و فرمان او را بدون کم و کاست انجام می دادند و مطیع او بودند و از آن جهت که برده نیز تابع صاحب خویش است مربوب خوانده می شد.
رُبّان: بزرگ و مهتر کشتی؛33چون شاه دستور صادر می کند و دیگران را به جهت و امری سوق می دهد به کشتی بان تسری پیدا کرده است چرا که وی نیز در جایگاهی نشسته و وسیله هدایت کشتی را به عهده داشته و دیگران تابع اویند.
مُرَبَّ: آموزگار؛34 معلم به دانش آموزان تکلیف می دهد، دانش آموزان نیز تابع اویند و دستور وی را گوش می دهند و در نزد آنان از احترام ویژه ای برخوردار است همانطور که زیر دستان شاه، تابع اویند و اوامر او را اجراء می کنند.
الرابّ: شوهر مادر؛35 چون در واقع همانگونه که شاه بر دیگران سلطه دارد وی نیز بر فرزندان زن خود که از شوهر دیگرند نوعی سلطنت و فرمانروایی دارد. از همین روست که به دخترانی که تحت سرپرستی اویند «ربیبه» و به پسران «ربیب» گویند. به عمر بن ابی سلمه، ربیب النبی می گفتند چون وی پسر ام سلمه، همسر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
فانَّ بها جارَین لن یعذرا بها
ربیبَ النبی و ابن خیر الخلائف36
ربّانی: دانشمند عالم و راسخ در دین؛37 علماء و دانشمندان، پاسدار دین اند و دیگران در فهم مسائل دینی به آنها مراجعه می کنند و فرمان آنان را سرلوحه اعمال دینی خود قرار می دهند همان طور که اکثریت مردم دستورات شاه را در امور مملکتی اطاعت می کنند.
به ابن عباس، ربّانی می گفتند چرا که وی محل رجوع مردم در فهم مسائل دینی بود، لذا وقتی از دنیا رفت ابوحنیفه چنین گفت: «مات رَبّانّی هذه الامّة»38
الربابّ: ابر سفید؛39 به نظر می رسد که این واژه نیز بر اثر تطور معنایی در این معنا به کار رفته است چرا که ابر سفید در درخشندگی مثل قصر شاه است.
در حدیثی از پیامبر آمده است: «أنّه نظر فی اللیلة التی أسری به إلی قصر مثل الرّبابَة البیضاء»40
مشتقاقی چون «الرُبّی» به معنای گوسفند تازه متولد شده41 و نیز «الرَّبْرَبُ» به معنای رمه گاوهای وحشی42 و نیز «الرَّبَب» به معنای آب بسیار،43 به دلیل این که با واژه رب به معنای پادشاه ارتباط معنایی ندارند، لذا بعید نیست که هر کدام، وضع جداگانه ای داشته باشند.
معناشناسی توصیفی
معناشناسی توصیفی به واژه «رب» در قرآن اختصاص دارد تا فهم دقیقی از این واژه در قرآن از طریق بررسی وجوه، مترادفات و مشتقات آن به دست آید.
1. وجوه واژه رب در قرآن
الف) به معنای خدا
این واژه به معنای خدا، حدوداً 1002 بار در قرآن آمده است.44 کلماتی چون ربّنا، ربّه، ربکم، ربّها، ربّ السموات و الارض، ربّ العرش العظیم، ربّ المغربین و ربّ المشرقین در قرآن فراوان به چشم می خورد که منظور از همه آنها خداوند است.
به عنوان مثال واژه ربی در آیه ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی﴾45 به معنای «خدای من» آمده است. این آیات داستان هم زبانی ابراهیم را با قومی که ستاره ها و ماه و خورشید را ربّ و خدای خود می خواندند بیان می دارد و سپس هر یک از آن ها را با بروز ضعف و افول از اریکه ربوبیت به زیر می کشد و می گوید من دل در گرو چنین رب هایی نخواهم سپرد ﴿فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾46 بلکه من دلباخته کسی هستم که هستی را در بر گرفته است ﴿إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ﴾47
پس با توجه به این نکات و همچنین دقت در آیات قبل از آنکه از بت پرستی و روی آوردن به معبودهای دروغین صحبت می کند نتیجه گرفته می شود که ربّ در این آیه به معنای خداوند است نه پرورش دهنده.
ب) «رب» به معنای پادشاه و سلطان
در آیات مربوط به حضرت یوسف، رب به معنای پادشاه به کار رفته است از جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود.
﴿أَمَّا أَحَدُکُما فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً﴾48 امّا یکی از شما ساقی برای پادشاه و سلطانش خواهد شد.
﴿وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ﴾49 یوسف به یکی از آن دو که گمان می کرد نجات می یابد گفت: مرا نزد پادشاهت یاد کن؛ امّا شیطان یادآوری او را در نزد پادشاهش از یاد وی برد.
«قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ»50 برگرد به سوی سلطان خویش.
در تمام این آیات واژه ربّ به معنای پادشاه آمده است که منظور ریّان بن الولید پادشاه مصر است.51
عده ای وجوه دیگری برای واژه «ربّ» در قرآن بیان داشته اند از جمله در کتاب وجوه القرآن ابی عبدالرحمن اسماعیل بن احمد الحمیری و نیز کتاب وجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز ابی عبدالله الحسین بن محمد الدامغانی52 که واژه «ربّ» در آیه ﴿فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ﴾53 را به معنای «هارون» گرفته اند و گفته اند آیه خطاب به موسی است که تو و برادرت هارون بروید؛ امّا با توجه به سیاق آیات قبل از آن به دست می آید که منظور از «ربّ» در این آیه نیز خداوند است نه هارون.
مضمون آیات بیست و 21 این سوره، داستان حضرت موسی را بیان می دارد که طبق امر خداوند قوم خود را به مهاجرت به سرزمین مقدسی که خداوند بر آنان مقدّر نموده است دعوت می کند؛ ولی آنان به حضرت موسی علیه السلام طعنه می زنند و می گویند اگر خدایی که تو ما را به سوی او می خوانی وجود دارد با او داخل آن سرزمین مقدس شوید.
پس واژه «ربّ» در قرآن به دو معنای «خدا» و «شاه و سلطان» به کار رفته است.
2. مشتقات ربّ در قرآن
الف) ارباب
ارباب جمع «ربّ» چهار بار در قرآن آمده است و مراد از آن معبودهای دروغین و بزرگان قوم است.54 از جمله این آیات می توان به موارد زیر اشاره نمود:
﴿أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾55
در این آیه منظور از ارباب، معبود است چرا که در آیه بعد چنین آمده است: ﴿ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ…﴾56 این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید.
﴿وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾57 بعضی از ما بعضی دیگر را به جز خدای یگانه به خدایی نپذیرند.
﴿وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً﴾58 و نه به شما دستور داد که فرشتگان و پیامبران را معبود خود انتخاب کنید.
در صدر این آیه از سوره آل عمران، به اهل کتاب خطاب شده است که فقط خدای یگانه را معبود خویش قرار دهید نه غیر خدا را. لذا می توان نتیجه گرفت که منظور از ارباب در این دو آیه معبودهای دروغینی هستند که آنها، جز خدا می پرستیدند.
﴿اتخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾59 آنان دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند. در ذیل این آیه چنین آمده ﴿وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً﴾، آنها دستور نداشتند جز خداوند یکتایی که معبودی جز او نیست را بپرستند.
این قسمت از آیه می تواند خطابی از سوی خدا به کسانی باشد که معبودهایی غیر از او گرفته بودند لذا می توان نتیجه گرفت لفظ ارباب در صدر آیه نیز به آن معبودها اشاره دارد.
ب) ربانیون
این واژه که جمع «ربانی» است چهار بار در قرآن آمده است و ربانی با یاء نسبت، منسوب به رب یعنی خدای تعالی است و در این معنی ربانی مثل «الهی» است یعنی منسوب به الله60 و نیز گفته شده ربانی منسوب به رَبّان به معنای دانشمند و راسخ در علم دین و عارف به الله است.61
از جمله آیاتی که این لفظ به معنای «مردان الهی» به کار رفته است می توان به آیه 79 سوره آل عمران اشاره نمود «وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ»62
در صدر این آیه، چنین آمده است که برای بشری که خداوند به او کتاب و حکم و پیامبری داده است شایسته نیست که به مردم بگوید بندگان من باشید و بعد از بیان این هشدار چنین گفته است ﴿وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ﴾ لذا با توجه به صدر آیه، معنای «مردان خدایی» تناسب پیدا می کند.
علاوه بر این مورد، لفظ ربّانیون در دو آیه 63 و 44 مائده نیز آمده است؛ امّا در معنای علماء و دانشمندان است.
﴿لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ﴾63
﴿… یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ…﴾64
در این دو آیه همان طور که بیان نمودیم «الرّبّانیُّون» به معنای علماء و دانشمندان استعمال شده است چون در آیه اول، رّبّانیُّون به «الاحبار» که به معنای دانشمندان یهودی است عطف شده و احتمالاً در اینجا به معنای دانشمندان نصاری است.
ج) ربّیون
ربّیون صیغه مبالغه و جمع رِبّی است. این لفظ یکبار در قرآن آمده و به معنای مردان الهی است ﴿وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ﴾65
شاهد بر این معنا آیات قبل و بعد از آن است که در مورد جهاد و استقامت در راه خداست و جز چنین معنایی بر این مطالب، تطبیق نمی کند.
نگاهی به ماده «ربو»
در کتاب های لغت مشتقات زیادی در ذیل ماده «ر ب ب» آمده است. صاحب کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم معتقد است که احتمالاً میان معنای ماده «ر ب ب» و «ر ب و» تداخل صورت گرفته باشد و معنی زیادت و نمو و اصلاح که مربوط به «ر ب أ» و «ر ب و» هستند اشتباهاً در ذیل «ر ب ب» آورده شده باشند.66 به هر صورت ماده «ر ب و» بر اساس اشتقاق اکبر از ماده «ر ب ب» گرفته شده است. در این ریشه معنای زیادت و فزونی اخذ شده است.67 مثلاً به تپه «رَبْوَه» گفته می شود زیرا نسبت به سطح زمین بر آمده است. هم چنین به نفس زدن «رَبْو» می گویند به سبب آنکه موجب بر آمدن سینه است.68
از این ریشه و مشتقات آن در قرآن فراوان آمده است که می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1. الرَّبْوَة: مکان بلند تپه ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ﴾69 و ﴿وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً وَ آوَیْناهُما إِلی رَبْوَةٍ…﴾70
2. رابیه: به معنای شدید ﴿فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً﴾71
3. رابیاً: بلند و برآمده ﴿فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً﴾72
4. أربی: بیشتر و فراوان تر ﴿أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ﴾73
5. ربا مصدر رَبا یربو: به معنای زیادی است که حدوداً ده بار در قرآن آمده است از جمله آیه های 275، 276، 278، 280 سوره بقره و آیه سیزده سوره آل عمران و نیز و نساء آیه 161 و روم آیه 39.
6. رَبَتْ: رشد و نمو ﴿فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ﴾74
7. ربیانی: بزرگ کردن ﴿وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً﴾75
اینها مشتقات ماده ربو در قرآن بود. در بررسی تاریخی نیز به مواردی از کاربرد این واژه و مشتقات آن برخورد می کنیم، به عنوان مثال ربا از این ریشه در بین عرب جاهلی رواج داشت همانطور که در شأن نزول آیه ﴿وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا﴾76 گفته اند که این آیه خطاب به ولید بن مغیره است که بقایایی بر قبیله ثقیف داشت و پسرش خالد بن ولید پس از اینکه اسلام آورده بود آنها را مطالبه کرد. به دنبال این ماجرا، آیه فوق نازل گشت.77
در حدیث نیز چنین آمده است «الصدقة تربو فی کف الرحمن﴾ و «الفردوس رَبْوَة الجنّة» ای أرفعها.78
نتیجه گیری
از واژه های دخیل در قرآن، واژه «رب» از ریشه «ر ب ب» است که احتمالاً از زبان عبری وارد عربی شده است. این لفظ در استعمال اولیه به معنای پادشاه به کار رفته است و کاربرد آن برای خداوند، تحولی است که در جوامع مسیحی سوری پدیده آمده است.
این لفظ در زمان جاهلیت و در مقطع نزول قرآن علاوه بر استعمال در معنای پادشاه در معنای صاحب، مالک و خداوند نیز به کار رفته است و در مقطع بعد از قرآن در علوم مختلف چون فلسفه، تربیت و عرفان معانی گوناگونی به خود گرفته است.
با دقت در معانی بسیاری از مشتقات این واژه چون ربابه، مَرَبِّب، المربوب، رُبّان و… که از ریشه «ر ب ب» گرفته شده اند، به دست می آید که این معانی ارتباط مهمی با معنای اولیه این واژه یعنی پادشاه دارند و روشن است که بر اثر توسعه حوزه معنایی واژه «رب» به وجود آمده اند.
در قرآن به رغم کاربرد زیاد این واژه، تنها به دو وجه معنایی «پادشاه و سلطان» و «خدا» اشاره شده است. مشتقات این واژه که در قرآن آمده است عبارتند از واژه ارباب که چهار بار در قرآن آمده و همگی به معنای معبودهای دروغین و بزرگان قوم است و نیز ربانیون جمع ربانی با یاء نسبت و ربیّون جمع ربّی که صیغه مبالغه است از دیگر مشتقات واژه رب در قرآن است که هر کدام از اینها، چهار مرتبه در قرآن آمده است که همگی آنها به معنای «مردان الهی» است.
نویسنده: نسرین کردنژاد
پی نوشت ها:
1 . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، صص 17-19.
2. آرتور جفری، واژه های دخیل در قرآن، ترجمه فریدون بدره ای، ص215.
3. حموی الیسویحی، الاب صبحی، معجم الایمان المسیحی (اختار مفردات و معلومة من شتی المصادر)، ص230.
4. تحبة من الاساتذ ذوی الاختصاص و من اللاهوتیین، قاموس کتاب مقدس، صص 396-397.
5. همان، ص396.
6. همان، ص397.
7. تفسیر العهد الجدید، متی 2/13، (قاهره: شبرا، صدر، [بی تا])، ص3.
8. محمد مرتضی حسینی واسطی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج2، صص 5-8.
9. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملی، ج1، صص 31-32.
10. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص332.
11. مجدالدین بن سعادات ابن الاثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق جلیل مأمون شیحا، ج1، ص180.
12. نمل: 26.
13. تحریم: 6.
14. بروج: 9.
15. انعام: 50.
16. همان: 61.
17. جعفر نکونام، جزوه درسی.
18. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 27، ص76.
19. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تعلیق هاشم رسولی محلاتی، فضل الله یزدی طباطبایی، ج1، ص41.
20. سمیح عاطف الزین، معجم تفسیر مفردات الفاظ القرآن، ص339.
21. همان، ص338.
22. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص20.
23. مجدالدین بن سعادات ابن الاثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص179.
24. علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص68.
25. جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ج2، صص 900-901.
26. همان، ج2، ص901.
27. همان.
28. همان.
29. همان
30.بطرس البستانی، محیط المحیط، ص 318.
31. همان ص 319.
32. ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 95.
33. محمد مرتضی حسینی واسطی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 2 ، ص 14.
34. ابن منصور محمد بن احمد ازهری، معجم تهذیب اللغه، چاپ اول، ج2 ، ص 1336.
35. همان، ج 2، ص 1328.
36. محمد مرتضی حسینی واسطی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 2،ص 8.
37. همان،ج 2 ، ص 5.
38. مجدالدین بن سعادات ابن الاثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص181.
39. ابن منصور محمد بن احمد ازهری، معجم تهذیب اللغه، ج2، ص1337.
40. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 1 ،ص 642.
41. همان،ج2 ،ص 1328.
42. همان.
43. محمدمرتضی حسینی واسطی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج2، ص 11.
44.موسسه نشر حدیث اهل بیت(ع)،نرم افزار ترجمه و تفسیر قرآنی جامع.
45. انعام: 76.
46. همان.
47. همان: 79.
48. یوسف: 41.
49. همان: 42.
50. همان: 50.
51. ر.ک. اسماعیل بن احمد حمیری نیسابوری، وجوه القرآن، تحقیق وتعلیق نجف عرشی، ص 260.
52. حسین بن محمد دامغانی، الوجوه والنظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، تحقیق فاطمه یوسفی خیمی، صص 364-365.
53. مائده: 24.
54. ر.ک. اسماعیل بن احمد حمیری نیسابوری، وجوه القرآن، ص 261.
55. یوسف: 39.
56. همان: 40.
57. آل عمران: 64.
58. همان: 80.
59. توبه: 31.
60. ر.ک.: علی اکبر قرشی، قاموس قرآن ، ج3.
61. محمد بن ابی بکررازی، تفسیر غریب القرآن العظیم، [بی جا:بی نا،بی تا]، ص 104.
62. آل عمران: 79.
63. مائده : 63.
64. همان : 44.
65. آل عمران: 146.
66. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 4، صص21-22.
67.همان، ج1، ص 21.
68. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، ج2، ماده«ربو».
69. بقره: 265.
70. مومنون: 50.
71. حاقه: 9.
72. رعد: 17.
73. نحل: 92.
74. فصلت: 39.
75. اسراء: 24.
76. بقره: 278.
77. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2،ص 426.
78. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین و مطلع النیرین، ج2،ص 663.
مجله حُسنا ، بهار 1389 – شماره 4