نقش وحي در شکوفايي جوامع انساني
تکامل تدريجي جامعه در سايه عنايت مکتبهاي الهي و به ويژه اسلام به جامعه پيدا شده است البته نموّ آماري در اثر توالد در افراد بشر امري طبيعي است، چنان چه در حيوانات نيز چنين هست ولي حرکتهاي کيفي آنان يکسان نيست. زيرا افراد جامعه گاهي در مسير کيفي خود به مرحلهاي ميرسند که فخرشان به غارتگري است.
از باب مثال قبايل عرب جاهلي در بازار عکاظ با طرح ميزان غارت خود يا نياکان خويش فخر و مباهات ميکردند و آن چه در قيصرهاي روم، کسراهاي ايران، خاقانهاي چين و فرعونهاي مصر وجود داشت از همين قبيل بود. يعني رشد کيفي آنان بر اساس «قد افلح اليوم من استعلي»(1) آن که امروز برتري و غلبه يابد او پيروز است، با شکلهاي گوناگون تحقق پيدا کرده بود. عرب جاهلي زماني براي پسر خود زن ميگرفت و او را لايق تشکيل خانواده ميدانست و اقدام به انتخاب همسر براي او ميکرد که او بتواند قافلهاي را غارت کند تا از اين راه ارتزاق نمايد و يا در تهاجمهاي ابتدايي خون بيگناهي را بريزد و از اين جهت يک نامور جنگي گردد.
اما پيامبر اسلام وقتي در بين آنان به رسالت مبعوث شد و با عطر وحي آن جامعه را متحول کرد اخوت و برادري، عدالت و آزادي و ارزشهاي معنوي و انساني، ايثار و گذشت بر آن حاکم شد.
با توجه به اين نکته است که ميتوان گفت: جامعه بشري همانگونه که در مسائل فردي به غذا و پوشاک و مسکن نياز دارد و اين نياز طبيعي اوست، در مسائل جمعي نيز به تغذيه و پوشش و اسکان نيازمند است اما در عين حال در مسائل جمعي نيازمند راهنمايي است که او را هدايت کند تا چه کاري را انجام دهد و چه کاري را انجام ندهد، چه اموري براي او خوب است و چه چيزهايي براي او بد است گرچه نياز انسان به زندگي اجتماعي او است اما چگونه زيستن او منوط به وحي الهي است.
خواجه نصير طوسي (ره) ميفرمايد: منکران خدا و پيامبر زندگي جمعي دارند ليکن در تأمين اجتماع برين و زندگي مقبول محتاج به هدايت آسمانياند و به عبارت ديگر: انسانها ميتوانند زندگي مادي خود را شکل دهند و با قرارداد زندگي کنند اما زندگي سعادتمندانه واقعي که در پرتو آن سعادت ابدي و جاودانه نيز تأمين باشد نيازمند به هدايت انبياء الهي است.(2) و به عبارت ديگر چنانکه انسان در زندگي فردي نيازمند به غذاست اما علم تغذيه و پزشکي و شعب وابسته به آنها وي را به کيفيت تغذيه راهنمايي ميکنند تا براي زنده ماندن چه غذاهايي را و به چه مقدار بخورند درمسائل اجتماعي نيز چگونه زيستن انسان نيازمند به راهنما است.
شيخ بهايي در کشکول نکته ظريفي را نقل ميکند وي ميگويد: «از حکيمي پرسيدند: چرا کم غذا ميخوريد؟ او در پاسخ گفت: گروهي زندهاند تا غذا بخورند ولي من ميخورم تا زنده بمانم و براي زنده ماندن همين مقدار کافي است و زائد بر آن را بايد حمل کنم ولي اگر به مقدار لازم بخورم او مرا حمل ميکند.» معناي اين سخن آن است که آدميان در مقدار غذا، کيفيت آن، چگونه خوردن آن به تعليم و راهنمايي نيازمند است.
راه رشد جامعه از ديدگاه قرآن
قرآن کريم در زمينه رشد تدريجي جامعه از نظر کمي و کيفي مشتمل بر آياتي است که مضامين آن آيات هم عهدهدار و متمم تأمين نموّ تدريجي جامعه و هم مقدمه و سرپلي براي عنايت اسلام به مسائل اجتماعي است.
قرآن ميگويد: بشر اولي با هم زندگي ميکردند. پس از آن که در ميان آنان اختلاف ظهور کرد خداي سبحان براي حل اختلاف آنان پيامبران را مبعوث کرد و قانون در اختيار آنها قرار داد تا زندگي جمعي انسانها را نظم و سامان بخشيده و در پرتو حاکم شدن نظم آن را ارجمند کرد.
براي اين که جامعه از جهت کمي و کيفي رشد نمايد نيازمند به هدف واحد و اصول و مباني و خط مشيهاي واحد است تا انسانها در پرتو آن در مسير واحد و در جهت هدف واحد حرکت کنند و کسي در جهت خلاف آن حرکت نکند و اگر کسي در مسير خلاف حرکت کند او را برگردانند تا هماهنگ با ديگران حرکت کند.
«کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشّرين و منذرين وانزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه(3) مردم يک گروه بودند پس خدا رسولان فرستاد که نيکان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنان کتاب به راستي فرستاد تا تنها دين خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حکم فرما باشد.
بنابراين پيام انبياء الهي آن است که جامعه بشري براي شکوفايي به هدف واحد و مشترک نيازمند است و لازمه داشتن هدف واحد اصول و مباني واحد است و اصول و مباني واحد ملازم با خط مشي است و با وحدت خط مشي فروع جزئي آن نيز واحد خواهد بود. وقتي همه در مسير واحد و به سمت واحدي حرکت کنند هرکس راه خود را ميرود و سرعت مستعدان و سبقت تيزهوشان موجب برخورد نخواهد بود. بر همين اساس است که قرآن کريم دستور داد به سرعت حرکت کنيد «و سارعوا الي مغفرة من ربّکم»(4) به سوي مغفرت پروردگار خود با سرعت حرکت کنيد و در ميدان خيرات از يکديگر سبقت بگيريد، «فاستبقوا الخيرات.»(5)
اگر وحي و رسالت نبود جامعه نه گسترش کمّي داشت و نه رشد کيفي، اما رشد کمّي نداشت به اين دليل که جوامع پيوسته گرفتار جنگهاي خانمان سوز بود و اين جنگ و کشتار مجال رشد به جامعه نميداد راه رشد کيفي نداشت به اين دليل است که در صورت نبود وحي و رسالت، جوامع انساني هدفي جز هدف حيواني و تأمين لذايذ و بهره مادي نميداشت و اگر هدف حيواني باشد نتيجه آن محروميت از زندگي اصيل انساني است.
رفع اختلافات در جوامع توسط انبياء
قرآن کريم در آيات فراواني به اين نکته ميپردازد که با اختلاف جامعه از شکوفايي باز ميماند و براي جلوگيري از توقف و رکود و هدر دادن نيرو و توان بايد اختلاف و نزاع را به کناري نهاد و با اعتصام به ريسمان الهي به رشد و شکوفايي نائل آمد. از جمله در سوره يونس فرمود:
«و ما کان الناس الّا امة واحدة فاختلفوا و لولا کلمة سبقت من ربّک لقضي بينهم فيما فيه يختلفون»(6) يعني بشرهاي اولي زندگي سادهاي داشتند. زيرا آنها نه وسائل صنعتي و کشتار جمعي داشتند و نه سرمايههاي سنگين و علل و عوامل آشوب برانگيز ديگر، بلکه آنها ساليان متمادي در يک زندگي ساده بسر ميبردند تا کمکم رشد کردند و از صنعت و سرمايه برخوردار گرديدند. پس از آن بود که اختلاف در ميان آنان پديد آمد و وقتي اختلاف پيدا شد کتابهاي آسماني که حاوي مجموعه قوانين و مقررات بود نازل گرديد، تا به اين اختلاف پايان دهد و به زندگي آنان نظم و سامان بخشد.
شايان توجه است که نازل نشدن کتابهاي آسماني بر بشر اوليه به اين معنا نيست که آنها بدون حجت الهي زندگي ميکردند و پيامبري در بين آنان نبود بلکه در بين آنان پيامبري بود که آنها را هدايت ميکرد، از اين رو هميشه حجت الهي و پيامبر در بين مردم بود تا آنها را هدايت کند گرچه کتاب مدوّني در اختيار آنان نبود. اين نکته نيز قابل توجه است که کتاب در اصطلاح قرآن کريم: مجموعه قوانيني است که عقايد، احکام، حقوق، اخلاق و مسايل کيفري و مانند آن را تبيين ميکند. خداوند در ميان انبياء الهي به پنج پيامبر اولوالعزم کتاب داده است و پيامبران ديگر يا با مواعظ و نصايح و بيان امور اخلاقي مردم را اداره ميکردند و يا حافظ شريعت يکي از انبياء اولوالعزم گذشته بودند گرچه برخي از بزرگان مانند ابونصر فارابي در کتاب (الملة) براي حضرت آدم نيز کتاب قائل بوده است.
بنابراين انسانها هيچگاه بدون حجت الهي نبودهاند و اولين انساني که در روي زمين خلق شده و زندگي ميکرد و نسل فعلي به او ختم ميشود ـ يعني حضرت آدم(ع) ـ حجت خداوند بوده است. زيرا حجت الهي پيش از خلق است «لان الحجة قبل الخلق»(7) حجت خدا قبل از خلق افراد عادي است چنانچه حجت با خلق و بعد از خلق نيز خواهد بود از برخي روايات استفاده ميشود که قبل از آدم انسانهاي ديگري بودند اما ظاهراً منقرض شدند و نسل کنوني بشر به حضرت آدم و حوا(ع) ختم ميشود و اولين سخني که از زمينه ثواب و گناه مطرح شد به وسيله حضرت آدم بود که هابيل به برادر خود گفت: اني اريد ان تبوأ باثمي و اثمک فتکون من اصحاب النار و ذلک جزاء الظالمين.(8) ميخواهم گناه کشتن من و گناه مخالفت تو، هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوي که آن آتش جزاي ستمکاران است. از اين آيه استفاده ميشود که هابيل سخن ثواب و گناه و آتش را از زبان پدرش حضرت آدم(ع) آموخت و با برادر خود مطرح نمود پس حجت خدا قبل از خلق افراد عادي است در سوره مبارک هود فرمود: ولوشاء ربّک لجعل الناس امة واحدة ولايزالون مختلفين(9) اگر ذات اقدس الهي ميخواست مردم را با اجبار و اضطرار يکسان قرار ميداد. ولي تکامل در آن نبود زيرا هر کس با اراده و سليقه و نظر خاص خود در اين صراط تکامل حرکت نميکرد بلکه با جبر در اين مسير قرار ميگرفت اما چون انسانها با اختيار در مسير تکامل حرکت ميکنند بين آنان اختلاف پيدا ميشود و چون اختلاف در بين آنان به وجود ميآيد ضرورت نزول کتاب مطرح ميشود.
بنابراين اصل اختلاف نظر، طرز تفکر و تفاوت استعدادها سهم مؤثري در تکامل بشري دارند اما کتاب الهي که جامع قوانين مدني، حقوقي و کيفري است از طرف خدا نازل ميشود تا مردم به اختلافها و نزاعها پايان دهند، اختلاف پسنديده و اختلاف ناپسند.
دو نوع اختلاف در بين انسانها قابل مشاهده است:
1ـ اختلاف ممدوح و پسنديده: اختلافي که طبيعي است و مايه تکامل انسانها است، اختلافي که از اختلاف سليقهها ناشي ميشود و اين اختلاف قبل از علم است اما همين که قانون آمد و واقع روشن شد آن اختلاف حل ميشود از اين رو انسانهايي که بر اساس فطرت اوليه به قانون علاقمندند بعد از روشن شدن حق و پذيرش آن متحد شده و به اختلاف پايان ميدهند.
2ـ اختلاف ناپسند: برخي انسانها بعد از روشن شدن حق با ديگران اختلاف پيدا ميکنند اين اختلاف مذموم و ناپسند است منشأ اين اختلاف نيز عالمان بيتقوا يا سياست بازان هوس هستند. که اين اختلاف بعد از علم و آگاهي و روشن شدن حق است: «کان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغياً بينهم»(10) مردم يک دسته بودند و تضادي در بين آنها وجود نداشت بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد در اين حال خداي سبحان پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و کتاب آسماني که به سوي حق دعوت ميکرد با آنها نازل شد تا در ميان مردم در آن چه اختلاف داشتند، داوري کند افراد با ايمان در آن اختلاف نکردند تنها گروهي از کساني که کتاب را دريافت داشته بودند و نشانههاي روشن به آنها رسيده بود به خاطر انحراف از حق و ستمگري در آن اختلاف کردند.
استاد علامه طباطبايي رضوان اللّه عليه در تفسير الميزان(11) فرمودند: اختلاف قبل از علم، اختلاف، فطري و ضروري و طبيعي است و سرچشمه آن اختلاف سواد انسانها است که منجر به اختلاف احساسات و ادراکات و احوال است و اين اختلاف منتهي به اختلاف اغراض و مقاصد و آمال است و اين اختلاف خود سبب اختلاف در افعال و اعمال ميشود و همين اختلاف است که سرانجام آن، اختلال نظام اجتماع است و براي رفع اين اختلاف بشريت نيازمند به وحي و ره آورد انبياء است اما اختلاف ديگري بعد از آمدن دين و کتاب پيدا ميشود که اين اختلاف بعد از علم است که آن را حاملان دين به وجود آوردند که در واقع سرچشمه اين اختلاف بغي و ستم است نه فطرت.
گويا اختلاف ممدوح نظير اختلاف دو کفه ترازو است که اختلاف وزن و موزون را نشان ميکند و تلاش اين است تا با توازن دوکفه ترازو قسط و عدالت را نشان دهد و ممکن است اختلافي بعد ازتوازن بين دو کفه با دستکاري کم فروش و مطفف پديد آيد که ستم و تجاوز به حقوق صاحب حق است و شخص مطفف مشمول (ويل للمطففين) ميشود و چاه ويل را به جان ميخرد. و چون اختلاف در دين ريشه در بغي و ستمگري و هوا و هوس عالمان و سياست بازان دارد، کتابهايي که در زمينه ملل و نحل نوشته شده داراي دو بخش است. يک بخش آن عهده تبيين ملل است که انبياء از آدم(علیه السلام) تا خاتم آن را آوردند و بخش ديگر مشتمل بر نحل و متحولات است که آگاهان جامعه و علماء سوء در برابر انبياء برساختند و علماء سوء براي اين که در تحکيم متحولات خود موفق گردند با طاغيان عصر خود ساختند تا از آنها به عنوان بازوان اجرايي خود بهره ببرند. از اين رو ملاحظه ميشود که در طول تاريخ آمار متنبيان يعني کساني که بدروغ ادعاي نبوت کردهاند کمتر از سلسله انبياء نبودند.
حل اختلاف غايت و فايده بعثت انبياء
حل اختلاف مردم و ايجاد وحدت گاه به صورت فايده بر انگيختن انبياء و نزول کتابهاي آسماني مطرح ميشود و گاه به صورت فايده و غايت بعثت آنان و نزول کتابهاي آسماني ذکر ميشود.
برخي آيات قرآن به اين مسئله ميپردازد که کتاب الهي براي داوري در اختلاف هاست «و ماانزلنا عليک الکتاب الّا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه و هدي و رحمة لقوم يؤمنون»(12) ما قرآن را فقط براي اين منظور نازل کرديم که تو موارد اختلاف آنها را تبيين کني تا حق براي آن از باطل تمايز پيدا کند و به مقتضاي آيه «قد تبين الرشد من الغي»(13) هدايت از ضلالت تبين يابد و افراد جامعه بتوانند در بين آراء گوناگون اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي و اقتصادي و سياسي موجود در جامعه، حق را بيابند و بگروند که در اين صورت پيامبر بمانند قاضي عادل و معصوم و کتاب آسماني کتاب قانون و عدالت خواهد بود و آراء مختلف بمنزله طرفين دعوا است که گاهي هر دو حق ميگويند. داوري وحي به اين است که شما مخير هستيد که هر کدام را انتخاب کنيد چه هر دو مساوي باشند يا يکي افضل از ديگري باشد و گاهي يکي حق ميگويد و ديگري باطل که در اين صورت وحي احقاق حق و ابطال باطل ميکند.
رسالت پيامبر اسلام(ص) نيز پايان دادن به اختلافهاي قبل از علم به قرآن است اما اختلافي که بعد از علم به قرآن پديد ميآيد اين اختلاف را خداي سبحان در قيامت حل ميکند، چنان که فرمود: «الي اللّه مرجعکم جميعاً فينبئکم بما کنتم فيه تختلفون»(14) بازگشت همه شما به سوي خداست. سپس از آن چه در آن اختلاف ميکرديد به شما خبر خواهد داد.
سرّ اين که حل اختلاف بعد از علم در قيامت خواهد بود براي آن است که در قيامت معني واقعي ظهور ميکند و هيچ مجالي براي انکار آن نيست زيرا در دنيا هر کس تلاش و کوشش مي کند تا برداشت خود را از کتاب آسماني توجيه کند ولي در قيامت چنين نيست و اما اگر خودخواهي در بين نباشد اختلافاتي که در دايره اسلام وجود دارد در هر عصري با معيارهاي قرآني قابل برطرف شدن هست از اين رو خداي سبحان تنها مرجع حلّ اختلاف را وحي الهي و پيامبر گرامي ميداند و ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم فان تنازعتم في شيء فردّوه الي اللّه و الرسول…»(15) اي کساني که ايمان آوردهايد، اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولياي امر را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد و از آنها داوري بطلبيد. زيرا رسول اکرم(ص) قاضي عادل و معصوم است و قانون يعني وحي الهي نيز معصوم است.
پس اختلافهاي عالمانه و عامدانه درباره قرآن فقط در قيامت حل ميشود، زيرا در آنجا دسيسههاي دشمن و وسوسههاي شيطان تأثيري نخواهد داشت و اما اختلاف مؤمنان که از روي غرض نيست با مراجعه به وحي برطرف خواهد شد.
شکوفايي جامعه در پرتو دعوت به وحدت
انبياء براي اين که جامعه را در پرتو وحدت شکوفا کنند هم زمينههاي پيدايش وحدت را بيان کردند و هم دعوت به وحدت نموده و از تفرقه نهي کردند. زمينههاي پيدايش وحدت که تاکنون بيان گرديد عبارت بود از:
1ـ ارائه هدف مشترک.
2ـ ارائه اصول و مباني مشترک.
3ـ راهنمايي به خط مشي مشترک.
4ـ تعليم فروع جزئي زير پوشش خط مشي کلّي.
5 ـ پيروي از راهنماي واحد و رهبر مشترک.
و اما آياتي که دعوت به وحدت و نهي از تفرقه ميکند عبارتند از:
الف: دعوت به وحدت با پيروي صراط مستقيم: «و انّ هذا صراطي مستقيماً فاتّبعوه و لا تتبعوا السبيل فتفرق بکم عن سبيله ذلکم وصّيکم به لعلّکم تتّقون»(16) اين راه مستقيم من است از آن پيروي کنيد و از راههاي پراکنده و انحرافي پيروي نکنيد که شما را از طريق حق دور ميسازد. اين چيزي است که خداي سبحان شما را به آن سفارش ميکند شايد تقوا و پرهيزکاري پيشه کنيد.
وجود مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در جمع اصحاب خود براي بيان مضمون اين آيه کريمه يک خط مستقيم بر روي زمين ترسيم کرد سپس خطوطي جزئي و فرعي از طرف راست و چپ آن رسم فرمودند، آنگاه از اصحاب پرسيدند اين نقشه چيست آنها عرض کردند ما نميدانيم. رسول خدا(ص) فرمود: راهي که من آوردهام مانند همين راه وسط است و آن راههاي چپ و راست، راههاي گمراهي است.
بنابراين اگر مسلمانان خواهان فلاح ورستگاري هستند بايد از صراط مستقيم پيروي کنند و از راههاي ديگر که راه گمراهي است پيروي ننمايند.
ب: نهي از تفرقه و اختلاف: «انّ الذين فرّقوا دينهم و کانوا شيعاً لست منهم في شيء انما امرهم الي اللّه ثم ينبّئهم بما کانوا يفعلون»(17) کساني که آيين خود را پراکنده ساختند و به دستههاي گوناگون و مذاهب مختلف تقسيم شدند، تو هبچ گونه رابطهاي با آنها نداري، سرو کار آنها تنها با خداست،سپس خدا آنها را از آن چه انجام ميدهند با خبر ميکند.
ج: دعوت به اتحاد و بيان خط مشي و اصول آن: در سوره آل عمران خداوند طي آياتي هم مردم را به اتحاد نموده و خط مشي و اصول آن را بيان ميکند و هم از تفرقه و اختلاف نهي ميکند «واعتصموا بحبل اللّه جميعاً و لاتفرّقوا»(18) و همگي به ريسمان خدا(قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ بزنيد و پراکنده نشويد در اين آيه هم امر به اتحاد و هم نهي از اختلاف ميکند تا ضرورت وحدت روشن شود.مفاد آيه آن نيست که هر فردي از افراد جامعه لازم است مسلمان و مؤمن باشد بلکه منظور آن است که همگان با هم مسلمان و مؤمن باشند،توضيح آن که اگر هزار نفر در منطقهاي بسر ميبرند و هر کدام مؤمن و مسلمان باشند ولي هماهنگ، مساعد، معاضد و معاون يکديگر نباشند هيچ کدام از آنان به آيه عمل نکردند و اگر همه آنان هماهنگ و معاون يکديگر باشند به آيه عمل کردهاند.
دستور قرآن به ايمان و شهادت به صدق رهآورد وحي و رسالت يک مسئله فردي است اما وقتي ميفرمايد: «واعتصموابحبل اللّه جميعاً و لاتفرقوا»(19) و قيد جميعاً را ميآورد يعني همگان بايد چنين باشند.
قرآن کريم گاهي ميفرمايد: «يا ايهاالذين آمنوا اوفوا، بالعقود،(20) اي مؤمنان به پيمانها و قراردادها وفا کنيد»، معناي آن اين است که هر کس به عقد خود وفا کند و اگر هزار نفر از بازار کالا خريد ميکنند در اين مورد هزار عقد است و هزار وفاي به عقد را به دنبال دارد. هيچ کس ملزم به وفاي به عقد ديگري نيست. و به طور کلي خاصيت قانون آن است که اغلب به صورت حقيقيه بيان ميشود ولي در مقام عمل و امتثال به قضاياي متعدد به تعداد مکلفين انحلال مييابد و گاهي ميفرمايد: «واعتصموابحبل اللّه جميعاً ولاتفرقوا» که قيد «جميعاً» را بعد از دستور به اعتصام به حبل اللّه ميآورد يعني تکليف و وظيفهاي به همه مسلمانان است که همگان بايد در خدمت قرآن وعترت باشند، همگان از اسلام دفاع نمايند اگر قرآن چنين دستوري نميداد يک انسان منزوي نيز ميتوانست معتقد باشد که مسلمان کاملي است در حالي که حفظ وحدت در دين آمده و از وظائف همگان است.
قران پس از دستور به اتحاد، فضائل آن را بيان ميکند و ميفرمايد: «و اذکروا نعمة اللّه عليکم اذ کنتم اعداءً فالّف بين قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا و کنتم علي شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک يبين اللّه لکم آياته لعلّکم تهتدون»(21) نعمت بزرگ خدا را بر خود به ياد آوريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد و او ميان دلهاي شما الفت ايجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شديد. و شما بر لب حفرهاي از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد، اين چنين، خداوند آيات خود را براي شما آشکار ميسازد. شايد پذيراي هدايت شويد.
قضاوت عمومي و ولايت مشترک
قرآن در کنار دعوت به اتحاد و پرهيز از تفرقه با امر به نظارت عمومي به عنوان عامل ولايت و پيوند مشترک امر به معروف و نهي از منکر را لازم شمرده است تا با اجراي آن هم از وقوع آن از فساد و تبهکاري پيشگيري گردد و هم در مقام مبارزه با فساد و تبهکاري، همه کارها براي قضا و داوري به محاکم رسمي کشانده نشده و به اجراي حدود و تعزيرات منتهي نشود از اين رو فرمود: «ولتکن منکم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون، و لاتکونوا کالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البينات و اولئک لهم عذاب عظيم، يوم تبيضّ وجوه وتسودّ وجوه»(22) بايد از ميان شما جمعي دعوت به نيکي و امر به معروف و نهي از منکر کنند و آنان همان رستگارانند. و مانند کساني نباشيد که پراکنده شدند و اختلاف کردند. آن هم پس از آن که نشانههاي روشن پروردگار به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمي دارند و آن عذاب عظيم روزي خواهد بود که چهرههايي سفيد و چهرههايي سياه ميگردند.
در اين آيات پس از فراخواني به دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منکر و نظارت عمومي، با سبک گفتاري خاصي با شديدترين لحن به خطر تفرقه و اختلاف اشاره ميکند. زيرا چنين ميگويد: بعد از روشن شدن حق و آشکار شدن مطلب اگرکسي داعيه اختلاف در سر بپروراند گرفتار عذاب عظيم خواهد شد و زمان اين عذاب روزي است که صورت گروهي سياه ميشود. اين يک هشدار و زنگ خطر است که بخشي از عذاب عظيم همان روسياهي قيامت است واين روسياهي در قيامت رسوايي است انساني که در قيامت سيه روي باشد. نشانه سياهي دروني اوست در قيامت اگر انساني سفيدروي باشد نشانه روسفيدي دنيا و سعادت آنهاستو اگر سيه روي باشد روسياهي دروني و رسوايي آنهاست.
پس از هشدار به خطر اختلاف و تفرقه وعذاب عظيم آنهااز قيامت براي تشکل جامعه و انسجام مطلوب آن يکي از امتيازات جامعه ايماني را بيان ميکند که اين جامعه امر به معروف و نهي ازمنکر ميکنند وبه خدا ايمان ميآورند: «کنتم خير امّة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون باللّه ولو آمن اهل الکتاب لکان خيراً لهم منهم المؤمنون واکثرهم الفاسقون» (23)شما بهترين امتي بوديد که به سود انسانها آفريده شدهاند چه اين که امر به معروف و نهي از منکر ميکنيد و به خدا ايمان داريد و اکثر اهل کتاب به چنين برنامه و آيين درخشاني ايمان آورند براي آنها بهتر است ولي عده کمي از آنها با ايمانند و بيشتر آنها فاسقند و خارج از اطاعت پروردگار.
پيامبر اسلام(ص) هنگام ورود به مدينه و قبل از ساختن مسجد و اقدام به کارهاي عمراني به منظور تأسيس جامعه ايماني و ايجاد همدلي در آحاد يک امت، اولين شعارش اين بود که فرمود: «تأخوا في اللّه اخوين اخوين»(24) يعني همه شما دو به دو در راه خدا برادر شويد، حضرت رسول (ص) با برقراري عقد اخوت بين مؤمنان و بين خود و وجود مبارک حضرت امير(ع) و برادري بين اوس و خزرج. شعار اتحاد و هماهنگي را تحقق بخشيد.
اين شعار حضرت در آغاز تأسيس حکومت بود و در حجةالوداع نيز خطبه معروف به وحدت را ايراد کرد و در آن فرمود: «المسلمون اخوة تتکافا دمائهم يسعي بذمتهم ادناهم و هم يد علي من سواهم»(25) يعني مسلمانان با هم برادرند خون هايشان شبيه هم هست، خون هيچکس ارزش مندتر از خون ديگر نيست.
در سوره مبارکه حجرات فرمود: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويکم و اتقوا اللّه لعلکم ترحمون»(26) مؤمنان برادران يکديگرند پس دو برادر خودرا صلح و آشتي دهيد و تقواي الهي پيشه کنيد، باشد که مشمول رحمت او شويد.
بر اساس روايتي که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «انا و علي ابوا هذه الامه»(27) من و علي پدران اين امت هستيم. پس همه مسلمانان فرزندان پيامبر و علي (ع) و برادران يکديگر هستند چه اين که قرآن همه مؤمنان را فرزندان حضرت ابراهيم خليل ميداند و ميفرمايد: «ملّة ابيکم ابراهيم هو سمّاکم المسلمين من قبل و في هذا»(28) از آيين پدرتان ابراهيم پيروي کنيد خداوند شما را در کتابهاي پيشين و اين کتاب آسماني مسلمان ناميد.
با توجه به آيات و روايات، اولاً مسلمانان بر اساس ديانت اسلام فرزندان يک پدرند و علي عليه السلام نيز نقش پيامبر است و اين سلسله نيز به ابراهيم (علیه السلام) ختم ميشود و آن حضرت، هم پدر انبياي ابراهيمي و هم پدر امت هاست.
اهميت جامعه در اسلام
اسلام به جامعه برين با ديد تکريم مينگرد و در ساختار آن سعي بليغ دارد اهتمام اسلام به جامعه در حدّي است که نوع احکامش را به روال جمعي تنظيم کرده است و در هنگام تزاحم مصلحت فرد و جامعه، صلاح جامعه را بر صلاح و سود فرد مقدم داشته است، علاوه بر اين، آياتي که در گذشته در رابطه با جامعه و لزوم وحدت و پرهيز از تفرقه و لزوم نظارت عمومي مورد بررسي قرار گرفت نيز نشانه اهتمام اسلام به جامعه است.
با يک نگاه اجمالي به مجموعه احکام اسلام معلوم ميشود که روح جمعي در همه احکام و حکم اسلامي پخش است چنان که گلاب در گل مفروش است و با گرفتن گلاب از گل، آن برگ گل فاقد منظر زيبا و بوي خوش ميشود اگر روح جمعي را از مسلمانان و احکام اسلامي بردارند. اين دين نيز بيخاصيت ميشود.
در مورد نماز که کار روزانه مسلمانان است از طرفي دستور داده است که آن را با جماعت اقامه کنند و اقل جماعت هم دو نفر است. گرچه از برخي روايات استفاده ميشود که اگر کسي نباشد که مؤمن با او نماز جماعت برگزار کند، نماز فراداي او نيز جماعت است «المؤمن وحده جماعة»(29) سرّ جماعت بودن آن است که فرشتگان با او هستند. و از طرفي دستور ميدهد کهاين فريضه را در مسجد برگزار کنند «لاصلوة لجارالمسجد الّا في المسجد» همسايه مسجد بايد نماز را در مسجد اقامه کند.
بر اساس اين که اجتماعهاي کوچک در طول هفته به صورت يک اجتماع عمومي در شهر ظهور کند دستور برگزاري نماز جمعه را صادر کرده است و براي عظمت و اهميت نماز جمعه دو حکم فقهي بيان کرد که اولاً تا شعاع يک فرسخ نبايد نماز جمعه ديگري برگزار شود و ثانياً تا شعاع دو فرسخي همه کساني که عذري ندارند موظفاند در نماز جمعه شرکت نمايند.
علاوه در محدوده شهر در سال اجتماع بزرگتري شکل ميگيرد تا نماز عيد قربان و عيد فطر در آن برگزار گردد و براي تأمين چنين هدفي دستور داد که به صحرا بروند تا در فضاي وسيع زير آسمان گرد آمده و يک معبود را با يک نوا و ندا پرستش نمايند و براي ظهور و حضور روح جمعي مسلمانان در سطح جهان دستور داد تا همه مردم از شهر و روستا از کشورهاي مختلف سالي يک بار در کنگره عظيم و بين المللي حج شرکت کنند. مردمي که از حضيض هر دره و فجّ عميق سر برآورده و از اوج قلّه هر کوهي سر فرود آورند و همگان در کنار کعبه، خداي يگانه و يکتا را با يک صدا و نجوا بخوانند و بخواهند.
بنابراين احکام اسلامي نظير نمازهاي جماعت، جمعه، عيد، کنگره عظيم حج، جهاد، انفاق و زکات با توجه به مصارف هشتگانه آن از احکام اجتماعي اسلام است و اين احکام و احکام اجتماعي ديگر به گونهاي تنظيم شده است که جنبه زيست اجتماعي بشر تقويت شود.
نویسنده: آية اللّه جوادي آملي
پينوشتها:
1. سوره طه، آيه 64.
2. الاشارات و التنبيهات، ج 3، ص 237.
3. سوره بقره، آيه 213.
4. سوره آل عمران، آيه 133.
5. سوره بقره، آيه 148 و مائده، آيه 48.
6. سوره يونس، آيه 19.
7. اصول کافي، ج 1، ص 177.
8. سوره مائده، آيه 29.
9. سوره هود، آيه 118.
10. سوره بقره، آيه 213.
11. الميزان، ج2، ص 121 ـ 126.
12. سوره نحل، آيه 64.
13. سوره بقره، آيه 256.
14. سوره مائده، آيه 48 و انعام، آيه 164.
15. سوره نساء، آيه 59.
16. سوره انعام، آيه 153.
17. همان، آيه 159.
18. سوره آل عمران، آيه 103.
19. همان.
20. سوره مائده، آيه 1.
21. آل عمران، آيه 103.
22. سوره آل عمران، آيه 104 ـ 106.
23. سوره آل عمران، آيه 110.
24. السيرة النبويه ابن هشام، ج 2، ص 150.
25. بحارالانوار، ج67، ص 242.
26. سوره حجرات، آيه 10.
27. بحارالانوار، ج 26، ص 342.
28. سوره حج، آيه 78.
29. وسائل الشيعه، ج 5، ص 379.