خانه » همه » مذهبی » ارائه اسوه‏هاى تاريخى در قرآن کریم

ارائه اسوه‏هاى تاريخى در قرآن کریم

مبانى عينيّت‏ گرايى‏

بشر بطور فطرى حسّ گراست و درك محسوسات و ملموسات بر وى آسانتر است پس شايسته‏است معنويّات و امور غيرمادّى در قالبهاى محسوس و مجسّم ارائه‏شود تا سهل و سريع بر دل نشيند. قرآن كريم به‏منظور تأمين اين اصل فطرى و رسيدن افراد به معارف عالى مكتبى و انسانى، برگزيدگانى را به‏عنوان «اسوه» و الگو معرفى مى‏كند و از پيروان خود مى‏خواهد كه از آنان تأسّى كنند، انديشه و عمل خود را با آنها تطبيق دهند.

صاحب الميزان در اين باره مى‏نويسد:
«قرآن از قضايا و شخصيّتها كه مى‏توانند در بخشى از شؤون زندگى، الگو باشند به «مَثَل» يا «ضرب‏المثل» تعبير مى‏كند زيرا كه آن «به معناى كلام يا داستانى است كه گوينده آن را مى‏گويد تا مقصدى از مقاصدش را براى شنونده «مُمثّل» و «مجسّم» كند» و براى پيروانش بنماياند كه آنها نيز چنين باشند.» 

از جمله آنهاست:
حضرت مريم عليه السلام‏
حضرت مريم عليه السلام تنها زنى است كه قرآن از او نام مى‏برد «2» رويداد تاريخى و شگفت‏انگيزش را نقل مى‏كند كسى كه پيدايش، پرورش و حياتش همراه با اعجاز بود. او در ابعاد گوناگون زندگى مى‏تواند الگوى خوبى براى مخاطبان قرآن باشد زيرا كه خداوند او را نمونه و پاكيزه قرار داد و بر ديگر زنان برترى بخشيد و براى عالميان برگزيد:
                       
«… يا مَرْيَمُ انَّ اللَّهَ اصْطَفئكِ وَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفئكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ» 

اى مريم! خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.
او در محيطى سالم، جوّى آكنده از معنويت و صدق و صفا پرورش يافت و براى پيوند با خدا در بيت‏المقدس منزل نمود و محراب عبادت را بر حضور در مجامع عمومى ترجيح داد و انزوا و عزلت گزيد.  او در خودسازى و پيوند با محبوب يگانه به‏حدى رسيد كه‏از غذا و نعمتهاى بهشتى بهره مى‏گرفت.  فرشتگان با وى سخن مى‏گفتند. روزى جبرئيل امين در شكل بشر بر وى ظاهر شد و داشتن پسرى‏را بر وى بشارت داد. او سرانجام از خانواده‏اش جدا شد و به مكانى دور پناه برد تا فرزندى چون حضرت عيسى عليه السلام را به دنيا آورد:
«فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصيّاً» 

پس [مريم‏] به او [عيسى‏] آبستن شد و با او به مكان دورافتاده‏اى پناه جُست.
حضرت مريم عليه السلام با عزلت و گوشه‏گيرى از مردم ثابت كرد كه او نيز چون ديگر برگزيدگان الهى به خداوند متّكى است نه به مردم. زيرا اين انزوا، به جاى مردم، شخص را به خداى سبحان متكى مى‏سازد، محبت و ستايش خداوند را جايگزين محبّت مردم مى‏كند.

حضرت ابراهيم خليل عليه السلام‏

او در استحكام پايه‏هاى توحيد، مبارزه با شرك و بت‏پرستى، برائت از كفار و مشركان، حتى نزديكان مشرك خود آزر، بناى كعبه و توجه دادن مردم به آن، ايستادگى در مقابل آزار و اذيت كفار، هجرت، فداكارى و … بهترين الگوست.
                      
«قَدْ كانَتْ لَكُمْ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى ابْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ اذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ انَّا بُرَءاؤُا مِنْكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ …» 

براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامى كه به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم.
نه تنها خود ابراهيم بلكه ياران و پيروان او نيز الگو هستند زيرا كه آنها به ابراهيم ايمان آوردند و همراه وى از بابل به سوى سرزمين شام هجرت كردند و تا آخرين لحظه با كفر مبارزه كردند. با توجه به اين نكته كه پيروى از حضرت ابراهيم عليه السلام مقيد به زمان و مكان نيست و انسانها در هر زمانى از آيين او پيروى كنند از ابراهيميان محسوب مى‏شوند و شايسته الگويند. بنابراين اقتدا به ابراهيم در حقيقت اقتدا به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز هست.
تأكيد بر تاسّى:
اسوه بودن حضرت و يارانش در سوره ممتحنه دوبار تكرار شده است و آن به جهت ترغيب بيشتر براى تأسّى به اوست؛ از اين رو سزاوار نيست مؤمن اقتدا به ابراهيم و يارانش را ترك گويد چرا كه ترك تأسى و اقتدا نكردن به پيامبر خدا، نشانه عقيده فاسد است. 

محمّد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران‏

قرآن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را بهترين و شايسته‏ترين كسى مى‏داند كه مردم بايد از او پيروى كنند و عمل او را الگوى خود قرار دهند:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُواللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَاللَّهَ كَثيراً» 

به يقين براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا در روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.
                     
روحيّات عالى پيامبر، استقامت، هوشيارى، اخلاص و ديگر صفات برجسته و رفتار و كردار آن حضرت، مى‏تواند سرمشق خوبى براى مسلمانان باشد. اقتدا به پيامبر با سه شرط: «ايمان به خدا»، «روز قيامت» و «ياد خداوند» محقق مى‏شود. آنان كه او را سرمشق خود قرار نمى‏دهند و گفته او را عملى نمى‏سازند كسانى هستند كه نسبت به خداوند و روز قيامت اميدوار نيستند. آنان تنها به ظاهر مسلمانند.
بدين جهت كسى كه به سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عمل كند و او را الگو قرار دهد محبوبترين خلق معرفى شده است. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:
«فَتَأَسِّ بِنَبِيِّكَ الْاطْيَبِ الْاطْهَرِ صلى الله عليه و آله فَانَّ فيهِ اسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ احَبُّ الْعِبادِ الَى اللَّهِ الْمُتَأَسى بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِاثَرِهِ …» 

از پيامبر پاك و پاكيزه پيروى كن! زيرا راه و رسمش، سرمشقى‏است براى آن كسى‏كه بخواهد تأسّى جويد و انتسابى است (عالى) براى كسى‏كه بخواهد منتسب گردد و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و بر جاى پاى او پا بگذارد.
و نيز مى‏فرمايد:
«وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فينا الَّا حُبُّنا ما ابْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ تَعْظيمُنا ما صَغَّرَاللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَكَفى‏ بِهِ شِقاقاً لِلَّهِ وَ مُحادَّةً عَنْ امْرِاللَّهِ» 

اگر در ما چيزى جُز محبّت آنچه مورد غضب خدا و رسول، و بزرگداشت آنچه خداوند و پيامبرش آن را كوچك شمرده‏اند نباشد، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى است.
حضرت على عليه السلام بر تأسّى و اقتدا به پيامبر اسلام تأكيد مى‏كند و نمونه‏هايى از صفات او و اصحابش را بر مى‏شمرد اقتدا نكردن به وى و سرمشق قرار ندادن او را نشانه هلاكت مى‏داند و مى‏فرمايد:
                       
«در زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله امورى است كه تو را به عيوب دنيا واقف مى‏سازد چه اينكه او و نزديكانش در آن گرسنه بودند، و با اينكه منزلت و مقام عظيمى در پيشگاه خداوند داشت زينتهاى دنيا را از او دريغ داشت، … هر كس بايد به پيامبر خدا اقتدا كند، گام در جاى گامهايش بگذارد و از هر درى او داخل شد، وارد شود وگرنه از هلاكت در امان نخواهد بود ….» 

حضرت على عليه السلام كيفيّت اقتدا به پيامبر را نيز از قرآن استنباط مى‏كند و مى‏فرمايد:
«صبر و شكيبايى بر حاكمان اسلام واجب است. زيرا خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه «شكيبايى كن آنچنان كه پيامبران اولواالعزم شكيبايى كردند» و همين معنا را بر دوستان و اهل طاعتش با دستور به تأسّى جُستن به پيامبر واجب فرموده است.»

حضرت موسى عليه السلام

‏حضرت موسى عليه السلام از پيامبرانى است كه بيش از هر پيامبر ديگر در قرآن از او ياد شده است؛ از اين رو مى‏تواند در ظلم‏ستيزى، مبارزه با طاغوت، صبر، استقامت، كار و كوشش، زهد و ترك دنيا سرمشق عملى ما باشد. در زهد و بى‏اعتنايى او به زخارف دنيا همين بس كه خود را از غذاهاى لذيذ محروم مى‏ساخت و به لقمه‏نانى بسنده مى‏كرد و آن را هم از خدا مى‏خواست و مى‏گفت:
«رَبِّ انى لِما انْزَلْتَ الَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ»

پروردگارا، به خيرى كه تو برايم بفرستى، سخت نيازمندم.
در نهج البلاغه تقاضاى حضرت موسى عليه السلام تفسير شده است:
«وَ اللَّهِ ما سَأَلَهُ الَّا خُبْزاً يَأْكُلُهُ …»

به خدا سوگند (آن روز) موسى غير از قرص نانى كه بخورد از خدا نخواست.
                       
حضرت داوود عليه السلام‏

در قرآن و نهج البلاغه حضرت داوود عليه السلام به عنوان پيامبرى كه روزى خود را از دست‏رنج خود تهيه مى‏كرد مطرح شده و در اين جهت الگوى خوبى است:
«وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ» 

و ساختن زره را براى دفاع از شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند.
حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد:
«… فَلَقَدْ كانَ يَعْمَلُ سَفائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسائِهِ ايُّكُمْ يَكْفينى‏ بَيْعَها! وَ يَاْكُلُ قُرْصَ الشَّعيرِ مِنْ ثَمَنِها»

(حضرت داوود عليه السلام) با دست خويش از ليف خرما زنبيل مى‏بافت و به دوستانش مى‏گفت كدام يك از شما مى‏تواند آن را بفروشد. (او) از بهاى آن قرص نان جوى تهيه مى‏كرد.
قابل ذكر است كه چه بسا زنبيل‏بافى حضرت پيش از زمانى بود كه زره‏بافى مى‏كرد و پس از آنكه خداوند آهن را برايش نرم كرد از راه ساختن و فروختن زره جنگى، زندگى خود را تأمين مى‏كرد و از بيت‏المال و از ديگران بى‏نياز بود.
امام على عليه السلام‏
على بن ابيطالب عليه السلام در تمام جهات؛ صداقت، امانتدارى، عبادت، عدالت، قاطعيّت، سخاوت و ديگر صفات برجسته انسانى شايسته اسوه بودن است. از اين رو در موارد زيادى در خصوص او آيه نازل شده است؛ در حدّى كه از ابن عباس نقل شده كه در قرآن سيصد آيه درباره على عليه السلام نازل شده است. از جمله آنها آيه ولايت است:
                       
«انَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ امَنُوا …» 

ولى و سرپرست شما تنها خدا، پيامبرش و كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند.
با توجه به روايات زيادى كه در شأن نزول اين آيه از طريق سنّى و شيعه رسيده است و با اطمينان كامل از صحّت سند آنها و انطباق كامل آنها با آيه روشن مى‏گردد كه مقصود از مؤمنان كه بر مردم ولايت دارند امام على عليه السلام است. 
كسى كه از جانب خدا ولايت دارد به حق شايسته اقتداست و بايد الگو باشد؛ چنانكه خود آن حضرت در نهج البلاغه خود را مقتدا و اسوه معرفى مى‏كند و مى‏فرمايد:
«الا وَ انَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ اماماً يَقْتَدى‏ بِهِ وَ يَسْتَضيئىُ بِنُورِ عِلْمِهِ» 

هشدار كه هر مأمومى را امامى است كه به او اقتدا مى‏كند و از نور علمش، روشنى مى‏گيرد.
در جاى ديگر خود را چراغ هدايت مى‏خواند و مى‏فرمايد:
«انَّما مَثَلى‏ بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّراجِ فِى الظُّلْمَةِ يَسْتَضيئىُ بِهِ مَنْ وَلَجَها» 

جز اين نيست كه مثل من در ميان شما مثل چراغ در تاريكى است، كسى كه در ظلمت به آن چراغ نزديك شود از روشنايى‏اش برخوردار مى‏گردد.
علاوه بر آن حضرت از اينكه سرمشق ديگران نباشد نگران است:
«أَأقْنَعُ مِنْ نَفْسى‏ بِانْ يُقالَ هذا اميرُالْمُؤْمِنينَ وَ لا اشارِكُهُمْ فى‏ مَكارِهِ الدَّهْرِ، اوْ اكُونَ اسْوَةً لَهُمْ فى‏ جُشُوبَةِ الْعَيْشِ» 

آيا به همين بسنده كنم كه امير مؤمنانم بخوانند در حالى كه عملًا در سختيهاى زندگيشان شركتى نداشته باشم يا در شدايد زندگى الگويشان نباشم؟
                    

الگو بودن غير معصوم‏

قرآن در معرفى الگوها و تبيين زندگى آنها، تنها به پيامبران و برگزيدگان بسنده نمى‏كند بلكه‏از انسانهاى غير معصوم ولى وارسته و خودساخته كه با عقل و درايت خود، به مراحلى از انسانيّت رسيده و قدرت عملى و معنوى به دست آورده‏اند نيز به عنوان الگو معرفى مى‏كند. قرآن مجيد بدينوسيله راه توجيهِ بهانه جويانى كه قُلّه‏هاى رفيع معنوى را براى افراد عادى و غير معصوم دست نايافتنى تصور مى‏كنند و آن را مخصوص مقام «عصمت» و «نبوّت» مى‏دانند، مى‏بندد. در اينجا به برخى از اسوه‏هاى قرآنى اشاره مى‏كنيم:

1- ذوالقرنين‏

او بنده صالح، خيرانديش و جامع «تخصّص» و «تعهّد» بود، و با تدبير و تلاش خود به مظاهرى از علم و صنعت دست يافت و يك فرهنگ و تمدّن عالى بنيان نهاد. او در مديريت جامعه، استفاده از قدرت مادّى و معنوى و به كارگيرى علم و صنعت، بهترين الگوى مخاطبان قرآن است.
ذوالقرنين در سه سفر مهم و پربركت به‏سه نقطه جهان دست‏يافت: «مغرب الشمس»، «مشرق» و «بين‏السدّين» خداوند همه اسباب برايش فراهم آورد و از نظر رأى و تدبير تقويتش كرد، علم و قدرت، امكانات و ابزار لازم در اختيارش نهاد، اسباب پيروزى، وسايل بنا و عمران و آبادانى و اسباب سلطنت و ديگر نيازمنديهايى كه در حيات ظاهرى و زندگى مادّى بشر، ضرورت دارد برايش تدارك ديد و اين حقيقتى است كه قرآن به‏
                       
صراحت آن را بيان مى‏كند:
«انَّا مَكَّنَّا لَهُ فِى الْارْضِ وَ اتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ سَبَباً» 

ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى وسيله‏اى بدو بخشيديم.
تمكين يعنى قدرت دادن، خداوند ذى‏القرنين را متمكن ساخت تا با ملك و سلطنت به هر شكلى كه بخواهد در زمين تصرف كند. 

او چنان قدرتمند بود كه تمام گردنكشان و زورمندان در پيش وى خاضع و دشمنان در مصاف با او پر شكسته بودند. او در ميدان جنگ از سرما و گرما، ناهمواريها و دشواريها باك نداشت.

او در سفر سوم به مردم مستضعف برخورد كرد كه از سوى يأْجوج و مأْجوج پيوسته مورد ستم قرار مى‏گرفتند. آنان از ذى‏القرنين استمداد كردند تا ميان آنها و يأجوج و مأجوج سدّى ايجاد كند تا از تهاجم و مزاحمت آنان رهايى يابند او پيشنهاد آنها را پذيرفت و پس از تدارك ابزار و آلات و قالبهاى آهن، مس مذاب سدّ فولادينى ساخت ولى برخلاف قدرتمندان در پايان كار، به علم و آگاهى و قدرت فكرى و فنّى خود مغرور نگشت بلكه آن را از آنِ خدا دانست و گفت: «هذا رَحمْمَةٌ مِنْ رَبّى‏» 
اين رحمتى است از جانب پروردگارم.

2- مؤمن آل ياسين‏

خداوند پيامبرانى را براى هدايت مردم «انطاكيّه» دومين شهر بزرگ سرزمين شامات، فرستاد ولى آنها همچنان در كفر خود باقى مانده و از پيامبران الهى اعراض كردند و حتّى به مخالفت و تهديد و شكنجه آنان پرداختند. در اين هنگام مردى كه بعدها
                        
به «مؤمن آل ياسين» و نيز به «صاحب ياسين» معروف شد، از نقطه دوردست به سرعت و شتابان به قلب شهر آمد و به جمعى از مردم كه يك‏جا گرد آمده بودند، پيوست امّا فهميد كه آنها بر پيامبران و فرستادگان خدا شوريده‏اند و درصدد قتل و شهادت آنان برآمده‏اند. از اين رو با متانت و تدبير سنجيده، آنها را از اين عمل زشت باز داشت. با سخنان منطقى و با استدلال قوى، مردم را به پيروى از پيامبران الهى فراخواند. در اين رهگذر، به عقل ناب و فطرت سليم تكيه زد به مخاصمه و احتجاج برخاست و حجت و برهان آن جمع را باطل نمود و بدينسان از انبياى سه‏گانه اين ديار طرفدارى كرد و به دفاع از آنها پرداخت و به زبان نرم و چهره گشاده به ساكنان اين شهر پند و اندرز داد ولى سخنان وى درآنها اثرى نبخشيد و سرانجام دراين راه جان باخت و به‏لقاى حق شتافت. آنچه از اين حادثه، بسيار آموختنى است و بيش از هر چيز بايد الگوى ما باشد اين است كه اين قهرمان فداكار از نبود يار و همفكر هراسى به خود راه نداد و با قلبى مطمئن و ايمانى راسخ و به تنهايى انجام وظيفه كرد و از نداشتن همراه و مددكار بهانه‏اى براى توجيه و ترك تكليف الهى نجست.

از آن مهمتر، اين مرد مؤمن در آزاد انديشى و طرز تفكر نيز بهترين الگوست زيرا او در شهرى مى‏زيست كه همگى كافر و مخالف اصل نبوت و انبيا بودند ولى هرگز تابع جوّ حاكم نشد و رنگ محيط به خود نگرفت و آزاد انديشانه حق را جُست و با عقل و درايت و فطرت سليم به توحيد گراييد و يگانه‏پرست گرديد. و براى هميشه به «مؤمن آل ياسين» معروف گشت. مردى كه خدا را به اخلاص مى‏پرستيد نه به طمع بهشت و نه از ترس دوزخ. به همين جهت قرآن او را از بندگان مكرم و برگزيده شمرده در حالى‏كه خداوند تنها دو طايفه را «مكرم» خوانده است. فرشتگان مقرب و مؤمنان خالص و نيز به همين دليل در روايات اسلامى از صديقين و سبقت‏جويان (پيشتازان) ايمان خوانده شده چنانكه از پيامبر اسلام نقل شده است كه فرمود:
                       
«پيشگامان همه امتها سه نفرند كه هرگز حتى به مقدار چشم بر هم زدن به خدا كفر نورزيدند:
على بن ابى طالب، صاحب سوره ياسين و مؤمن آل فرعون، صديقين (يعنى كسانى كه پيامبران زمان خود را با صدق و راستى تصديق كردند) آنهايند و على از همه آنها افضل است.»

3- آسيه همسر فرعون‏

اين بانو از روزى كه معجزه حضرت موسى‏ عليه السلام را در مقابل ساحران مشاهده كرد به وى ايمان آورد ولى آن را از فرعون كتمان كرد. پس از مدّتى فرعون از ايمان آسيه با خبر شد و او را از تبعيّت موسى عليه السلام باز داشت و تهديد به قتل و شكنجه نمود. ولى اين بانو از ايمان خود دست برنداشت و در مقابل بيدادگريهاى فرعون مقاومت كرد و نجات خود را از خدا خواست. به همين دليل قرآن او را الگو معرفى كرد تا مردم هم مثل وى در مراحلى از حيات فردى، خانوادگى و اجتماعى و سياسى خود از خدا مدد جويند و خصم دشمنان خدا شوند:

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذينَ امَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ اذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لى‏ عِنْدَكَ بَيْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنى‏ مِنْ فِرْعَونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنى‏ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ» 

و خداوند براى كسانى كه ايمان آورده‏اند، همسر فرعون را مثل آورده، آنگاه كه گفت:
«پروردگارا، پيش خودت در بهشت خانه‏اى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر برهان».

اين دعاى آسيه جامع خواسته‏ها و آرزوهاى بنده شايسته‏اى است كه در مسير عبوديت خدا قرار دارد. زيرا هر گاه كه ايمان كسى كامل شد ظاهر و باطن و قلب و زبانش هماهنگ مى‏شود و چيزى را آرزو نمى‏كند و به زبان نمى‏آورد مگر همان را كه با عمل خود آن را مى‏جويد به همين دليل آنچه را كه آسيه به زبان آورده دال بر اين است كه دعاى او عنوان جامعى است براى عبوديت او و در طول زندگى هم، همان آرزو را دنبال‏
                       
كرده و درخواستش نجات از دست ظالمان و فرعونيان بوده است. او همسر فرعون بود و در دستگاه وى، همه لذات مادّى برايش آماده و از همه نوع آسايش برخوردار بود ولى با اين وصف دست از همه لذات دنيا شُست و به كرامت و قرب خدا دل بست اين قدمى كه همسر فرعون، در راه بندگى خدا برداشته قدمى است كه مى‏تواند براى همه انسانها «مَثَل» و الگو باشد. زيرا زرق و برق دستگاه فرعونى و همچنين زجر و شكنجه او نتوانست اين بانوى مؤمن و با بصيرت را از خداپرستى، آرمانهاى مقدس و حيات معنويش جدا سازد بلكه همچنان در مسير رضاى خداوند گام برداشت تا لحظه‏اى كه خدا دعايش را پذيرفت و او را از كاخ فرعون به فردوس برين برد و او را طبق بيان صريح پيامبر صلى الله عليه و آله، از زنان بهشتى قرار داد.

 

خلاصه‏
در ارائه اسوه‏هاى عملى «عصمت» ضرورى نيست. وارستگان غير معصوم را نيز مى‏توان الگو قرار داد و به آنها تأسى جُست و آن براى قطع بهانه توجيه‏گرايانى است كه مى‏پندارند قُلل معنوى و تربيتى براى غير معصوم راه نايافتنى است. انسان به مقتضاى فطرت خود دوست مى‏دارد حقايق معنوى را نيز چون «محسوسات» با عينيّت خارجى ببيند. قرآن هم به همين دليل، افراد برگزيده‏اى را به عنوان الگو معرفى مى‏كند تا پيروانش، آنان را مجسّمه‏هاى ملموس افكار و اعمال خالص دريابند و در عمل به آنها اقتدا و خطاهاى فكرى و عملى خود را در مقايسه با آنان اصلاح كنند.
حضرت مريم در «عبادت»، عُزلت گزينى، حيا و پاكدامنى، انتخاب محيط سالم تربيتى و …
سرمشق خوبى است. مؤمنان بايد به وى اقتدا كنند.
قرآن كريم حضرت ابراهيم عليه السلام و يارانش را سرمشق عملى معرفى مى‏كند تا مردم در ايمان و اعتقاد به خداى يگانه، مبارزه با شرك، فداكارى، صبر و هجرت در راه حق، به او اقتدا كنند تا از راه مستقيم منحرف نگردند.
پيروى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله با سه شرط اوّليّه: «ايمان به خدا»، «ايمان به روز قيامت» و «به ياد خدا» بودن، قابل تحقق است. مسلمانى كه او را مقتداى خود نداند عقيده و ايمانش فاسد است. از ديدگاه نهج‏البلاغه، تأسّى به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، نشانه محبت باطنى به اوست و سرپيچى از او نمايانگر شقاوت و هلاكت ابدى است.
حضرت موسى و حضرت داوود عليهما السلام از ديگر الگوهايى هستند كه قرآن و نهج‏البلاغه بر زهد و ساده‏زيستى، كار و كوشش خضوع و عبادت آنان تأكيد مى‏ورزد و به مسلمانان توصيه مى‏كند آنان را سرمشق خود قرار دهند.
امام على عليه السلام خود را در تقوا و پارسايى، عدالت و امانتدارى، عبادت و صداقت مقتداى شايسته و چراغ فروزان معرفى مى‏كند و از پيروان خود مى‏خواهد كه به‏او اقتدا كنند و فروغى‏از نور الهى او برگيرند.
ذى‏القرنين از كسانى است‏كه در خيرانديشى، آميزش «تخصّص و تعهد»، علم و تجربه، و خضوع و بندگى در برابر عظمت خداوند، سزاوار «تأسى» و «تبعيّت» است. خداوند او را با اسباب مادى و معنوى، مجهّز ساخت، در حدّى كه توانست، ضمن سفر طولانى به «بين‏السدّين» سدّ معروف ذى‏القرنين را بسازد.
مؤمن آل‏ياسين در پشتيبانى از پيامبران، شكستن جوّ جهل و خفقان، آزادانديشى و ايمان، و در اقامه حجّت و برهان و نصيحت و خيرخواهى بر مردمان، بهترين الگو و از پيشتازان معرفت است.
آسيه همسر فرعون از ديگر اسوه‏هايى است كه خداوند او را ستوده و آرزوها و خواسته‏هايش را برآورده است. در تولى و تبرّى، مبارزه با ظالم، بانوى نمونه و از زنان بهشتى است.

نویسنده: جعفر وفا

منابع: 

تاريخ از ديدگاه قرآن و نهج‏البلاغه، ص: 103

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد