طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تعامل اسلام بانمودهاي اخلاقي در جاهليت

تعامل اسلام بانمودهاي اخلاقي در جاهليت

با اين كه هميشه از فرهنگ عرب قبل از اسلام به عنوان فرهنگ جاهلي ياد مي شود. اما طبيعي است كه تمامي سنت ها و نظم هاي اخلاقي و اجتماعي عرب را سنت هاي بد و نكوهيده ؛ يا اخلاق مكروه و مذموم تشكيل نمي داده است؛ كه اگر چنين بود آنان هرگز نمي توانستند به حيات خود ادامه دهند؛ ولي بدون ترديد  در غالب شئون زندگي آنها فرهنگ غلط و آداب عادت هاي ناپسند جلوه بيشتري داشته است.

ما در قرآن مجيد با بسياري از آرمان هاي اخلاقي برخورد مي كنيم كه به شكلي در ميان عرب وجود داشت. فضيلت هايي چون سخاوت ؛ شجاعت ؛ صبر و وفا و … يا اين ويژگي كه اسلام اين فضايل را به آن صورتي كه در ميان عرب بدوي يافت مي شد. احيا نكرد و باز نياورد؛ بلكه در اخذ و قبول اين فضايل و جذب آنها در نظام تعاليم اخلاقي خود؛ آنها را تهذيب و نوسازي كرده ؛ نيرو و انرژي را در مسير جديدي كه آماده ساخته بوده به جريان انداخت.
توجه ما در اين مقاله ؛ بيشتر به شرح خصلت ها و فضايل برجسته عرب جاهلي معطوف خواهد بود كه در اسلام پذيرفته و بهسازي شده است.
 

پيش در آمد

غالباً چنين تصور مي‌شود كه سنت ها و نظام هاي اخلاقي و اجتماعي عرب قبل از اسلام را يكسري سنت ها و اخلاق بد و ناشايست تشكيل مي‌داده است، به ويژه آن كه قرآن مجيد نيز از اين دوران به «جاهليت» تعبير كرده، حضرت علي(عليه السلام) نيز در نهج البلاغه آن را مورد انتقاد قرار داده، در اين باره مي‌فرمايد: «خداوند پيامبر(ص)را به رسالت مبعوث ساخت، كه جهانيان را بيم دهد و امين آيات وي باشد، در حاليكه شما ملت عرب بدترين دين و آيين را داشتيد و در بدترين سرزمين‌ها زندگي مي‌كرديد، در ميان سنگ‌هاي خشن و مارهايي كه فاقد شنوايي بودند. آب هاي آلوده را مي‌نوشيديد و غذاهاي ناگوار را مي‌خورديد، خون يكديگر را مي‌ريختيد و پيوند خويشاوندي را قطع مي‌كرديد، بتها در ميان شما بر پا بود و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود. (خطبة26) روشن است كه در اين گفتار، انحطاط فكري اعراب در مقابل انحطاط مادي و معنوي به تصوير كشيده شده است.

اكنون پرسش اصلي اين است كه آيا از ديدگاه قرآن، آنچه كه فرهنگ عرب قبل از اسلام را شكل مي‌داده، يكسره مطرود بوده است يا اين كه پاره اي از اجزاي به ميراث ماندة فرهنگ عرب را مي‌توان به عنوان نكات مثبت آن شناسايي كرد؟

مطالعة تاريخ به ما نشان مي‌دهد كه پاره اي از صفات برجسته مانند جوار (پناه دادن)، و حلف (هم پيماني)، اكرام ميهمان(ضيف) و اهتمام به مكارم اخلاق، چون جود و سخا و صبر و شجاعت وجود داشته است؛ با اين توضيح كه اعراب جاهلي اخلاق را به گونه اي ديگر تفسير مي‌كرده اند. به طور مثال، آنان سخاوت، غيرت و شجاعت و مروت را مي‌ستودند، ولي مفهوم سخاوت در نظر آن ها عبارت بود از ريخت و پاش بيش از حد براي خود نمايي هر چه بيشتر. آنان زنده به گور كردن دختران را از مراتب عالي و نهايت غيرتمندي مي‌شمردند. شجاعت آن ها عبارت بود از غارتگري، انتقام جويي، تجاوز و كشتار. وفا و يگانگي را در اين مي‌دانستند كه در هر حادثه از قبيله هاي خود اعم از حق يا باطل حمايت كنند. اسلام ضمن تأييد اصل اين صفات، برخي نمودها و كاربردهاي نادرست آن ها را اصلاح كرد.‌

 

مفهوم جاهليت و ابعاد آن

جاهليت اصطلاحي است كه با پيدايش اسلام پديد آمده و بر حالت اعراب در روزگار پيش از اسلام اطلاق شده است تا آن را از حالت ايشان پس از برآمدن رسالت جدا سازد. 1 برخي اين واژه را از جهل به معناي ناداني يا پيروي نكردن از دانش يا ناآگاهي از خواندن و نوشتن گرفته و برخي ديگر آن را به معناي نا آگاهي از خدا و پيامبر او و قانون هاي ديني يا بت پرستي يا كرنش در برابر غير خدا مي دانند. 2برخي ديگر گفته اند جهل به معناي سفاهت و خشم هاي بيجا و تكبر و افتخارات بي مورد است. 3 گلدزيهر معتقد است كه معناي اين واژه سبكسري است كه ضد بردباري مي باشد و همچنين بزرگ نمايي و تند‌خويي و خشم و چيزهايي از اين سان كه در زندگي جاهليان آشكار بوده است.4

براي اولين بار واژة جاهليت در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده و در تعابير « ظنّ الجاهليّة، حكم الجاهليّة، تبرّج الجاهليّة، حميّة الجاهليّة،» در سوره هاي مدني به كار رفته است.
1- دربارة گروهي از افراد سست ايمان و ترسو كه در ميان اصحاب پيامبر(ص)حضور داشتند و در جنگ بدر شركت كرده بودند، چنين آمده است:

«‌يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ » (آل عمران/154)
«دربارة خدا، گمان هاي ناروا همچون گمان هاي دوران جاهليت مي‌بردند»
2- در مورد مردمي‌كه مدعي ايمان هستند اما باز به حكم الهي تن نمي‌دهند آمده است:
«‌أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ » (مائده/50)
«آيا آن ها حكم جاهليت را مي‌خواهند؟ و چه كسي بهتر از خدا، براي قومي كه اهل يقين هستند، حكم مي‌كند؟»
3- در خطاب و هشدار به همسران پيامبر(ص)و نهي آنان از جلوه گري همچون زمان جاهليت، چنين آمد است:
«‌وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأولَى….» (احزاب/33)
« و در خانه هاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليت نخستين ظاهر نشويد…»
4- در توصيف كفار مكه در جريان صلح حديبيه، خداوند مي‌فرمايد:
«‌إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ…» (فتح/26)
« (به خاطر بياوريد) هنگامي‌كه كافران در دل هاي خود خشم و نخوت جاهليت داشتند…»
آيات چهارگانه‌اي كه در تعبير جاهليت آمده است، نشان مي‌دهد كه تعبيرات قرآن دربارة جاهليت شامل ناآگاهي از قوانين ديني، كارهاي سفيهانه و دور از عقل و افكار غلط و خشم ها و تكبّرها و افتخارات بيجا مي‌باشد.
علاوه بر اين موارد بعيد نمي‌نمايد كه عنوان جاهليت، به كم دانشي و انديشه‌هاي جاهلانة آن مردم نيز نظر داشته باشد.
با اين همه، در ميان همين مردم بَدَوي و صحرا نشين، به رغم بي دانشي و وجود برخي صفات ناشايست، صفات پسنديده اي نيز ديده مي‌شد كه چه بسا همان صفات پسنديده باعث حفظ انسجام اجتماعي و استمرار بقاي آن ها شده بود و بعيد نمي‌نمايد كه يكي از علل انتخاب آن مردم و جامعه براي اين كه نخستين مخاطبان وحي الهي باشند، حضور همان صفات در ميان آن ها باشد.
اكنون به برخي از آن صفات مي‌پردازيم:‌‌

1- سخاوت

در صحرا، جايي‌ که حتي نيازمندي­ها و ضروريات اساسي زندگي،‌ کمياب است، بي ترديد، ميهمان نوازي و ياري‌گري، يکي از جنبه­هاي ضروري براي زنده ماندن شمرده مي‌شود. اين حس باعث شده بود تا عرب بخشنده و جوانمرد باشد و در بخشش مبالغه كند و در اين راه، مال و ثروت را ناچيز شمارد و بخشش و کرم را يکي از مظاهر سيادت و سروري بداند. 5 دارايي و ثروت در نظر آنان وسيله اي براي كسب عزّت و خودستايي بود.

يكي از مظاهر اين كرم، بخشش عرب در پذيرايي از ميهمان و فراهم کردن آسايش بيوه زنان، يتيمان و مساكين بود، به ويژه آنگاه که سرما شدت مي­يافت يا آسمان از بارش امساک مي­کرد و مردم غذايي براي خوردن نمي­يافتند.6

از سنّت­هاي آنان افروختن آتش بر بلندي، در دل شب بود تا گمگشتگان بيابان را به خيمه­هايشان راهنمايي کنند، و چون فرد در راه مانده نزديک مي­شد و به خيمه گاه مي­رسيد هر چند از قبايل دشمن بود، در امان مي­ماند!

اعراب در شعر خويش به آتش­هاي شبانگاهي و اينکه سگشان به سوي ميهمان پارس نمي­کند چون به رفت و آمد زياد عادت کرده است، بسيار باليده اند.7

از کساني که در کرم و بخشش بلند آوازه است و در سخاوت به او مثل مي­زدند «حاتم طايي» يعني يکي از شاعران عصر جاهلي است كه به بندگي ميهمانان خود مباهات مي­کرد. وي در اين باره مي­گويد:
« و اني لعبد الضيف مادام ثاويا و ما فيّ الّا تلک من شيمة العبد»
« من تا زنده­ام بنده ميهمانم، از خوي و عادت بندگان تنها همين با من است.» 8
سخاوت داشتن، نشان اصالت نجابت و شرافت بود، و هر اندازه نمود سخاوت چشمگيرتر ­بود تحسين بيشتري را بر مي­انگيخت. براي عرب جاهلي جود و بخشندگي تنها تجلي طبيعي حسّ پيوستگي و همبستگي با قبيله نبود؛ زيرا چه بسيار که اين کرم و بخشش از اعضاي قبيله فراتر مي‌رفت و بيگانگان را هم شامل مي­شد. انگيزه آن نيز هميشه خيرخواهي و عطوفت نبود، بلکه در درجة اول و بيش از هر چيز ناشي از حس جوانمردي ‌بود. 9

در ميان عرب، کسي که مي­توانست از سخاوتمندي خويش، نمايشي شاهانه بدهد، قهرمان واقعي صحرا شناخته مي­شد. سخاوت، در اين معنا شوق و شور عمده­اي بود که مردان عرب داشتند، و بيش از آنکه يک فضيلت باشد، داعيه و خواهش غير قابل مقاومتي بود که در دلِ هر مرد عرب ريشه دوانيده بود. گاه فرد بخشنده، اسب راهوارش را که آخرين دارايي­ او بود ذبح کرده، و اطعام مي­نمود. اين گونه بخشندگي بي حساب که نتيجه­اي جز حرمان و بي‌چيزي نداشت، در آن روزگار از سوي گروهي سرزنش مي­شد. اما نظام اخلاقي غالب، آن را به عنوان فضيلتي عالي مي‌ستود.

محمد قطب در اين باره مي­گويد:
« منطق و فرهنگ محيط جاهلي «جود و کرم» مشهور عرب را بر پذيرايي­هاي گرم و دوستانه اندک، آن هم به خاطر تفاخر بر کاروان هايي که از آآنجا عبور مي­کردند، منحصر مي­سازد، و اين کار هم تنها به همان تفاخر و مباهات ورزيدن بين ساير قبايل مي­ارزيد، اما به منظور دلسوزي و احساس عواطف نسبت به فقرا و مستمندان و دلسوزي و عطوفتي که فقط از سرچشمه انساني منشأ بگيرد و هيچ گونه هدف و انگيزه شهواني و فخر فروشي و مباهات و رياکاري در آن نباشد، در آن محيط جاهلي به ندرت يافت مي­شد.» 10

از ديگر مظاهر اين سخاوتمندي مي‌توان به عهده گرفتن دية مقتولان براي جلوگيري از جنگ و دادن فديه براي آزادي اسرا و دعوت همگاني براي هر وعده غذا نام برد.11

اسلام اين خلق نيكو را مي‌ستايد و به آن تشويق مي‌كند. در نظر پيامبر(ص)اين فضيلت پايه­اي براي جامعه ديني ـ سياسي است، با اين ويژگي كه ميان موضع اسلام و موضع عرب جاهلي، در امر سخا و بخشندگي يک تفاوت بنيادي وجود دارد؛ اسلام عمل سخاوتمندانه­اي را که از ميل به خودنمايي سرچشمه گرفته باشد بي مقدار مي‌داند و بذل و بخشش و ابراز فتوت به خاطر تظاهر و خود نمايي را عملي شيطاني معرفي مي‌كند و مي­فرمايد:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالأذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» (بقره/264)
«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، صدقه‏هاي خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسي كه مالش را براي خودنمايي به مردم، انفاق مي‏كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارد»
اسلام فريضة انفاق و دادن صدقات را به عنوان قالب مناسبي که مسلمانان بتوانند سخاوت طبع خود را، بي آنکه دچار رذيلت­هاي شيطاني غرور و تکبّر و اسراف شوند، در آن بريزند، بدانها عرضه داشت و به طور جدي و با شدت هر چه تمام تر در اعطاي حق بينوايان از بيت­المال و اعطاي کرامت و ايجاد پيوند عاطفي و مواسات و برابري بين آن ها و ديگران اصرار ورزيد و اين مطالب، به اندازه­اي مورد اهميت قرار گرفته بود، که حتي به رسول اسلام(ص)چنان امر مي­کند که هرگز در هيچ موردي و در هيچ خواسته­اي اين گونه فرمان نداده است:

« فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحي/10-9)
«و امّا (تو نيز به پاس نعمت ما) يتيم را ميازار و گدا را مَران.»
از سوي ديگر قرآن جلوي افراط و زياده روي را گرفت و فرمود:
« وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا » (فرقان/67)
«وكساني كه چون انفاق كنند، نه ولخرجي مي‏كنند و نه تنگ مي‏گيرند، و ميان اين دو (روش‏) حد وسط را برمي‏گزينند.»
به همين دليل اسلام بر اين باور است که هر گاه اين فضيلت به حد اسراف برسد ديگر نه تنها فضيلت نيست بلکه شر و رذيلت است. (نگ: اسراء/26)

 

2- شجاعت

شرايط و اوضاع حاکم بر زندگي در صحرا به طور طبيعي سبب مي‌شد تا شجاعت و دلاوري، از فضيلت­هاي مهم به حساب آيد. در صحراهاي عربستان، جايي که طبيعت همواره بر انسان سخت مي‌گرفت راهزنان پيوسته در كمين بودند، چيزي بيشتر از قدرت و نيروي جسماني و قوت و شجاعت جنگي اهميت نداشت. و در ميان اعراب جاهلي، مجد و شرف قبيله­اي تا حد زيادي وابسته به قدرت و شجاعت بود. جنگ­هاي فراواني که در تاريخ عرب از آن ها به عنوان «ايّام العرب» ياد مي­شود، خود گواه بر اين واقعيت است.12 اعراب در دفاع از شرافت قبيله يا زنان خود و صيانت آنان از خواري و ننگ اسارت، شجاع و دلير بودند و در اين راه اعتنايي به مرگ نمي­کردند.13 از ديگر نمودهاي اين شجاعت مي‌توان به اصرار بر خونخواهي، فريادرسي از مظلومان و دوست داشتن ماجراجويي را نام برد. 14

اسلام شجاعت و دليري را ­ستود و ترس و جبن را نکوهش كرده و در مورد فضيلت دليري، همة عوامل و عناصر افراطي را قطع کرد و آن را به صورت يک فضيلت اسلامي بيرون آورد و در واقع‌كوشيد تا با استفاده از جنگ آوري عرب، حس شجاعت را براي حمايت از ارزش هاي معنوي و احقاق حق و رد مظالم و گسترش عدل و نبرد با دشمنان دين و جهاد در راه خدا درآورد. (نگ: بقره/193) و براي تشويق آن ها، خدا را خريدار جان ها و مال هاي مؤمنان معرفي كرد و به آن ها وعده بهشت داد. (نگ: توبه/111) مسلمانان را از جنگ ميان خود باز داشت، و چنين گفت: اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند، ميان آن دو اصلاح كند، و اگر (باز) يكي از آن دو بر ديگري تعدّي كرد، با آن (طايفه‏اي‏) كه تعدّي مي‏كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، آن ها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد، كه خدا دادگران را دوست مي‏دارد. در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس برادرانتان را به سازش فرا خوانيد و از خدا پروا بداريد، اميد كه مورد رحمت قرار گيريد. (حجرات/10-9)

در نتيجه آموزه هاي ديني، شجاعت عرب ديگر آن ميل سرکش و کور نبود، بلکه به شجاعتي سازمان يافته، شريف و با هدفي متعالي در خدمت دين حق، يعني جهاد در راه خدا، تبديل شد. آنچه از مؤمن واقعي توقع مي‌رفت، ديگر آن دلاوري و شجاعت وحشيانه که شعراي جاهلي لاف آن را مي­زدند و به آن خودستايي­ها مي­کردند نبود، بلکه نوع جديدي از دليري در جهاد مبتني بر ايمان به خدا و روز آخرت تجلّي يافت.

3- وفا

وفاداري يا امانت داري نيز يکي از فضايل صحرانشينان بوده است و ارج و والايي آن بر کسي که با شعر و روايات قبل از اسلام آشنا باشد، پوشيده نيست.اين فضيلت به اشكال متعددي در جاهليت ديده مي‌شد. وفا نسبت به كساني كه به آن ها پناهنده مي‌شدند يا كسانيكه با آن ها پيمان مي‌بستند. 15 اما عملکرد اين فضيلت، بيشتر در محدودة قبيله و عشيره بود. اعراب براي نشان دادن وفاداريشان به «خون» و «ربّ» و «آب» قسم و سوگند مي‌خوردند و کعبه را مسح مي­کردند. اگر يکي از آن ها پيمان شکني مي­کرد پرچمي براي او در بازار عکاظ مي‌افراشتند تا به پيمان شکني شهره شود. 16
در چنين قلمرو و حوزة محدودي، وفاداري سلطه­اي مطلق و نمايان داشت و به صورت ايثار و فداکاري در راه خويشان و اخلاص وفادارانه به دوستان و نيز عرضه بيشترين حد امانت داري و پايبندي به حفظ ميثاق و پيماني که شخص تعهد کرده بود، متجلّي مي­شد.حتي امروز نام «سموئل بن عاديا» به عنوان مظهر عالي وفاي عهد در ميان عرب ضرب المثل است.17

اسلام اين احترام شديد به امانت داري و وفاداري را كه ريشه در فطرت انساني داشت، همچنان مورد تأكيد قرار داده است و به عنوان يکي از مقومات جامعه ديني بدان سفارش كرد و آن را مقامي بسيار شامخ بخشيده است (نگ: مائده/1)

اسلام با شکستن و از هم گسستن‌قيدها و محدوديت هاي ناشي از الگوي عشيره اي و قبيله­اي مبناي اصل وفاداري را گسترش بخشيد، و آن را به امري کاملاً انساني و برتر از قبيله و عشيره تغيير داد. به اين ترتيب، وفا از شكل يک نيروي اخلاقي که مي­توانست در جامعه­اي فردگرا عمل کند، بيرون آمد.‌ اسلام از اين خصلت به عنوان بيان رابطة ديني ميان خدا و انسان ياد كرده و در اين باره آورده است:

« الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلا يَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ» (رعد/20)
«همانان كه به پيمان خدا وفادارند و عهد (او) را نمي‏شكنند.»
علّامة طباطبايي مي­فرمايد:
« منظور از ميثاقي که آن را نقض نمي­کنند، همان عهدي است که به آن وفا مي­کنند، و منظور از اين عهد و ميثاق، عهدي است که به زبان فطرت خود با پروردگار خود بستند که او را يگانه بدانند و بر اساس توحيد و يکتايي او عمل نموده و آثار توحيد را از خود نشان دهند.»18

اما بعضي از تفاسير عهد را وسيع تر معنا كرده اند و علاوه بر معناي ياد شده، بر اين باور رفته اند كه عهد بر پيمان­هاي شرعي، يعني بر آنچه که پيامبر(ص)از مؤمنان در رابطه با اطاعت فرمان­هاي خداوند و ترک معصيت و گناه، پيمان گرفته است، نيز اطلاق مي‌شود و طبيعي است که وفا به پيمان­ ميان انسان­ها نيز، در اين مجموعه وارد است؛ چرا که خداوند فرمان داده است که اين پيمان­ها نيز محترم شمرده شود.19

در حقيقت، مي­توان گفت عملاً همة ارزش­هاي اخلاقي که در اسلام پرورده شده است به نحوي مستقيم يا غيرمستقيم با انديشة ميثاق، ميان خدا و انسان سر و کار دارد.و بدين سان وفا كه به عنوان يك گرايش فطري در ميان عرب حيات داشت، در اسلام مورد تأكيد قرار گرفت، با اين تفاوت كه جهت آن به سوي نظام توحيدي تغيير يافت.

4- صبر

صحراي خشك و خشن حجاز اگر جوانة بسياري از فضايل مثبت را در مردم آن سرزمين خشكانيده بود، اما به آنان مقاومت و پايداري و صبر را آموخته بود و آنان را تمرين داده بود كه چگونه در سخت ترين شرايط زنده بمانند و از پاي در نيايند.

براي زنده ماندن در آن محيط نيروي بدني، لازم بود، اما کفايت نداشت. قدرت جسماني را بايد نيرويي که از درون جوشيده باشد پشتيباني کند، و اين نيرو عبارت بود از صبر و شکيبايي، عزم استوار و خدشه ناپذير براي پايداري و مقاومت در برابر هر اتفاق و واقعه­اي که امکان رخ دادن داشت!

ايزوتسو «صبر» را در مقابل جزع قرار مي‌دهد و آن را صفت کساني مي‌داند که در برابر آنچه برايشان رخ مي­دهد بردباري ندارند، و فوراً دستخوش هيجان زدگي و اضطراب مي شوند، و در ادامه مي‌گويد:
« اين خود دلالت مي­کند بر اينکه معناي صبر، داشتن توانايي و قدرت روحي کافي در مواجهه بردبارانه با بلايا و مصيبت­ها و نشان دادن استقامت در همه مصائب براي نيل به هدف و مقصد خويش است. از اينجا، به آساني مي­توان دريافت که صبر نمايانگر فضيلت مردمي و مردانگي سلحشوران و جنگجويان در ميدان­هاي نبرد است. شجاعت بدون صبر معنا و مفهومي ندارد.» 20
اسلام، اين فضيلت کهن مردمان صحرا را نيز، شكوفا ساخت و به آن جهت و راستايي کاملاً ديني بخشيد و به صورت « صبر در راه خدا و اوامر او» زينت بخشيد.در اسلام به مؤمنان سفارش شد که در ميدان نبرد با کافران، از خويش صبر و شکيبايي نشان دهند: «پس اگر از (ميان‏) شما يكصد تن شكيبا باشند بر دويست تن پيروز گردند، و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهي بر دو هزار تن غلبه كنند، و خدا با شكيبايان است». (انفال/ 66)

کاملاً طبيعي است که چنين صبر و استقامت سلحشورانه به سوي روحيه شهادت، تکامل و تحوّل مي­­پذيرد؛ يعني تبديل به يک نيرو و قدرت اخلاقي شگرف براي استقبال قهرمانانه از مرگ يا تحمل هر نوع شکنجه و رنجي در راه دين و ايمان مي­شود. شکنجه­هايي که مؤمنان از جانب کافران تحمل مي‌کنند نيزتنها محدود به آزار و اذيت جسماني و بدني نيست و ممکن است شکل استهزاء و ريشخند و توهين و تحقير به خود بگيرد. همة اينها را مي­توان مصيبت­ها و بلايايي دانست که بر سر مؤمنان مي­ريزد، و به روحية شهادت در آن ها مجال بروز و ظهور مي­دهد. بر اين اساس، در قرآن، خداوند به عنوان تسليت و دلگرمي به رسول خود مي­گويد: «و پيش از تو نيز پيامبراني تكذيب شدند، ولي بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايي كردند تا ياري ما به آنان رسيد …» (انعام/34)

اين امر درست مصداق آغاز پيدايش دين اسلام مي­باشد و مسلمانان که در ميان کافران مي­زيستند و همه گونه وسوسه­ها و فتنه­هاي دنيوي پيرامونشان را فرا گرفته بود، ناچار بودند كه مقاومتي مصممانه اتّخاذ كنند.

مرحوم طالقاني، «صبر» را به معناي خودداري و به تعبير ديگر، پر کردن قواي اثرپذير و نفساني از ايمان و اراده مي­داند تا انسان در برابر انگيزه­هاي دروني و عوامل بيروني ناتوان و نفوذ ناپذير نشود و خود را نبازد.(طالقاني،2/ 16) اين نکته را به روشني مي­توان از آيات زير استنباط نمود: «اي كساني كه ايمان آورده‏ايد، از شكيبايي و نماز ياري جوييد؛ زيرا خدا با شكيبايان است. و كساني را كه در راه خدا كشته مي‏شوند، مرده نخوانيد، بلكه زنده‏اند؛ ولي شما نمي‏دانيد. و قطعاً شما را به چيزي از (قبيلِ‏) ترس و گرسنگي، و كاهشي در اموال و جان ها و محصولات مي‏آزماييم؛ و مژده ده شكيبايان را. (همان‏) كساني كه چون مصيبتي به آنان برسد، مي‏گويند: ما از آنِ خدا هستيم، و به سوي او باز مي‏گرديم». (بقره/ 156-153)

به اين ترتيب، صبر نيز به صورت يک جنبة اساسي از ايمان واقعي به خدا شناخته شد که هنگام قرار گرفتن در شرايط و اوضاع و احوال نا مساعد بروز و ظهورمي­کند.

نویسنده: عاطفه زرسازان

  • 1. (آلوسي،1/15)
  • 2. (آلوسي،1/16؛ ابن منظور،1/137)
  • 3. (امين،/69)
  • 4. (امين،/87)
  • 5. (حوفي،/236)
  • 6. (آلوسي،1/ 63)
  • 7. (ضيف،/68؛ آلوسي، 2/161؛ قصي الحسين، /268)
  • 8. (آلوسي،1/75)
  • 9. (اصفهاني،3/4)
  • 10. (همان،/122)
  • 11. (الناصر،/72)
  • 12. (حوفي،/230 ؛ ابن خلدون،2/ 318 و 419)
  • 13. (سالم عبدالعزيز،/345)
  • 14. (الناصر،/106)
  • 15. (الناصر،/136)
  • 16. (حوفي،/358)
  • 17. سموئل از شاعران جاهلي عرب و معاصر امرؤ القيس بود. گويند، امرؤ‌القيس از منذر، پادشاه حيره شکست خورد، و گريخت. هنگامي که براي استمداد از امپراطور روم عازم بيزانس بود، امانت خود را به سموئل سپرد. در غيبت امرؤ القيس، لشکري که ظاهراً منذر فرستاده بود کاخ سموئل را محاصره کرد و خواستار امانتِ امرؤ القيس شد. ولي سموئل حتي وقتي که پسرش اسير و تهديد به مرگ شد، حاضر به دادن امانت نشد. سرانجام لشکريان، فرزند او را پيش چشمش کشتند و دست خالي بازگشتند. (زيدان، 4/ 35 ؛ آلوسي،1/130)
  • 18. (طباطبايي،11/376)
  • 19. (مكارم شيرازي،10/184؛ فيض كاشاني،3/ 66)
  • 20. (ايزوتسو،/208)
منابع: 

پژوهش های قرآنی، شماره 53

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد